امیررضا امیربختیار
از کثرتگرایی در ایران تا فرقه گرایی در پاریس
وقتی که نازی ها آمدند کمونیست ها را بگیرند،
من اعتراض نکردم، به خود گفتم ، من کمونیست نیستم.
وقتی آمدند سندیکالیست ها را بازداشت کردند،
من اعتراض نکردم ،بخود گفتم ،من سندیکا لیست نیستم.
وقتی که آمدند یهودیان را بازداشت کردند،
من اعتراض نکردم ،و بخود گفتم ، من یهودی نیستم.
وقتی که آمدند، کاتولیک ها را بازداشت کردند،
من اعتراض نکردم و بخود گفتم ، من کاتولیک نیستم.
بعدأ آمدند مرا بازداشت کردند،
امٌا دیگر کسی باقی نمانده بود ،که به بازداشت من اعتراض بکند.
مارتن نایمولر
در پی کودتای 22 خرداد خامنه ای - احمدی نژاد که من و دوستانم همچون بسیاری دیگر از هموطنان از طیف های مختلف فکری در نقاط مختلف ایران با سرکوب شدید از سوی حاکمیت مواجه شدیم، برخی مانند ابوالفضل عابدینی، شیوا نظر آهاری، کوهیار گودرزی بازداشت، شکنجه و مجبور به تحمل زندان های طولانی مدت شدند و برخی مانند من و تنی چند از دوستان توانستیم خانه، زندگی، دانشگاه و پیشه خود را رها کرده و از حصار های مختلف امنیتی ها بگذریم و خود را به خارج از کشور برسانیم.
من اعتراض نکردم، به خود گفتم ، من کمونیست نیستم.
وقتی آمدند سندیکالیست ها را بازداشت کردند،
من اعتراض نکردم ،بخود گفتم ،من سندیکا لیست نیستم.
وقتی که آمدند یهودیان را بازداشت کردند،
من اعتراض نکردم ،و بخود گفتم ، من یهودی نیستم.
وقتی که آمدند، کاتولیک ها را بازداشت کردند،
من اعتراض نکردم و بخود گفتم ، من کاتولیک نیستم.
بعدأ آمدند مرا بازداشت کردند،
امٌا دیگر کسی باقی نمانده بود ،که به بازداشت من اعتراض بکند.
مارتن نایمولر
در پی کودتای 22 خرداد خامنه ای - احمدی نژاد که من و دوستانم همچون بسیاری دیگر از هموطنان از طیف های مختلف فکری در نقاط مختلف ایران با سرکوب شدید از سوی حاکمیت مواجه شدیم، برخی مانند ابوالفضل عابدینی، شیوا نظر آهاری، کوهیار گودرزی بازداشت، شکنجه و مجبور به تحمل زندان های طولانی مدت شدند و برخی مانند من و تنی چند از دوستان توانستیم خانه، زندگی، دانشگاه و پیشه خود را رها کرده و از حصار های مختلف امنیتی ها بگذریم و خود را به خارج از کشور برسانیم.
پس از طی مسافت اهواز تا پاریس، با وجود دردها و فشار های گوناگونی که در نتیجه سختی هایی که بر ما تحمیل شده بود و اخباری که از طریق خانواده های دوستانمان از شرایط دشوار همرزمانمان در بازداشت گاه ها ی اهواز و مشهد و شیراز و اصفهان و تهران و کرمانشاه و سنندج و بسیاری از شهرستان های دیگر به گوشمان میرسید دیدن فعالیت های هموطنانمان در خارج از کشور که موفق شده بودند طیف های مختلف فکری را با تصاویر شهدای جنبش سبز که هر کدام میتوانستند نماینده یک نحله فکری باشند تا همراه آوردن پلاکادر ها یی در پشتیبانی از برخی از دوستان در بندمان خصوصاً در پاریس که به دلیل حضور فیزیکی شاهدی بر کوشش های کمیته ضد سرکوب شهروندان ایرانی در این شهر بودم ، مرحمی بود بر دردها و دریچه امیدی به سوی همان جریان درخشانی که در ایران سبز نامیده شد و توانست فکر ها و اندیشه های مختلف را گرد هم جمع کند تا مجالی فراهم آورد و فریاد در گلو خفه شده ملیونها ایرانی در اعتراض به استبداد حاکم را به گوش مردم جهان برساند.
در این بین بودند بسیاری از افراد سرشناس و غیر سرشناسی که پس از آشنایی و ابراز محبت از برخی فعالیت های کمیته ضد سرکوب در پاریس و برخی افراد آن انتقادات و گلایه هایی را مطرح میکردند و در این بین در برخی از اجتماعات شاهد برخورد هایی از سوی اعضای کمیته و در برخی موارد با همراهی پلیس فرانسه نسبت به برخی از هموطنان که بعضاً پرچم و یا چتر سه سرنگ ایران با نشان شیر و خورشید را همراه داشتند و بدون آنکه شعاری بدهند در گوشه ای ایستاده بودند مواجه شدم که در مواردی سعی کردم برخی از دوستان عضو کمیته را که با آنها آشنایی پیدا کرده بودم در جریان برخی انتقادات و برخی برخوردهایی که در این تجمعات صورت می گیرد قرار دهم.
اوج این ناهنجاری ها را میتوان در جریان تجمع دیوار صلح پاریس و درگیری که برخلاف گفته برخی کوچک هم نبود و در آن فردی از اعضاء کمیته پرچم ایران را پس از گل مالی به درون سطل آشغال انداخت و موجبات ناخشنودی آنانی که دل در گرو ایران دارند شد و یک بیانیه از سوی سازمان اتحاد فداییان و مقاله ای که در این مورد منتشر شد و پاسخی که از سوی فردی از حزب توده که خود را از اعضای کمیته معرفی کرده است پیرامون این موضوع در سایت ها منتشر شد است، دانست. جالب این است که هممیهنان در خارج بیش از هفتاد نظر انتقادی درپای این مقالات گذاشتند، که نباید از کنار آن به سادگی گذشت.
در نتیجه این رویداد ها و برخی از پرسش هایی که از سوی برخی از جریانات، شخصیت ها و افراد از نحله های مختلف فکری میشود در قالب این نوشتار با امیدواری نسبت به اینکه این مسایل که رویدادهای تلخ و اختلافات را به همراه داشته است و ادامه این روند را ناخوشایند میدانم، سعی میکنم نکاتی را با دوستان در میان بگذارم.
نخست آنکه گروه هایی که خود را سبز میدانند و به نام جنبش سبز در خارج از کشور فراخوان صادر میکنند حزب و یا سازمان نیستند که برای مناسبات حزب و یا گروه خود مراسمی را برگزار کنند . بلکه با توجه به برگزاری روزهایی ملی چون سالروز کودتای 22 خرداد یا سالروز شهادت شهدای جنبش و به نام جنبش، باید توجه خود را به بار مسئولیت خود بیش از پیش معطوف دارند و به کسرت گرا بودن جنبش سبز بیش از پیش توجه کرده و دیدگاه های شخصی خود را به نام جنبش سبز به ایرانیان تحمیل نکنند.
دوم آنکه جنبش سبز نه بزرگ دیگریست از سوی ایرانیان به تمامیت خواهان و گامیست اساسی که ملت ایران به سمت دمکراسی و حقوق بشر، دگرباره برداشته اند و افراد و گروه هایی که خود را همراه جنبش میدانند باید توجه داشت باشند که دمکراسی یک کلمه نیست که بتوان با آن بازی کرد بلکه دمکراسی شیوه زندگی کردن و اخلاق انسانها در برابر افراد دیگر و گروه های دیگر است و در سیره عملکرد افراد و گروه هاست که میتواند هستی پیدا کند و گروه ها و اشخاصی که بار این جنبش را همراه خود میکشند باید به این امر توجه داشته باشند، افرادی از این جنبش با تفکرات مختلف برای اینکه آزادی و حقوق آنها به وسیله حکومت آقای خامنه ای و آقای احمدی نژاد نقض شده است جان خود را فدا کرده اند و بسیاری امروز درون زندان ها ی حکومت محبوس و زیر شکنجه قرار دارند و همچنین گروه های کثیری از خانه و کاشانه خود آواره شده اند.
بنابر این شهروندانی که درون مرزهای ایران این جنبش اعتراضی را ساخته اند همانطور که در زمانی که یک نیروی سرکوبگر را که به دست مردم افتاده است بدون اینکه آسیبی به آن برسانند آزاد میکنند در عمل نشان داده اند که در نقطه مقابل هرگونه سرکوبگری قرار دارند و به آزادی دیگران احترام میگذارند و خواهان این هستند که خرد ورزی و منطق جانشین نیرنگ ، بی مسئولیتی و نیروی سرکوب شود.
سوم آنکه: افرادی که در خارج از کشور زندگی میکنند برای اینکه از جنبش سبز پشتیبانی کنند دلیلی ندارد که هویت و نشان خود را از چشم دیگران مخفی کنند و یا از دیگران بخواهند خود را در قالب دیگری نشان دهند که نکند حسین شریعتمداری در روزینامه کیهانش جنبش را سلطنت طلب و یا منافق بداند.
چهارم اینکه: برای آگاهی برخی از دوستان که سالیانیست در خارج از ایران زندگی میکنند و در خوش بینانه ترین حالت میتوان گفت از تاریخ ایران و فرهنگ ایرانی به درستی آگاهی ندارند باید یاد آور بشوم که پرچم شیر و خورشید نشان، نه تنها نشان سلطنتی پهلوی نیست بلکه نشان ملی ایران بوده است که قائم مقام ها، امیر کبیرها، مشیر الدوله ها، سردار اسعد ها، ستارخان ها و مصدق ها بر زیر آن نشسته اند و به ملت ایران خدمت کرده اند و این دوستان باید توجه کنند که این نشان در کنار نشان فروهر با وجود مخالفت های گشت های ارشاد و بسیج بیشترین اقبال را در بین جوانان ایرانی دارا میباشد.
در پایان امیدوارم که دوستان با بازتر اندیشیدن و تلاش در جهت شناخت بهتر جامعه ایران، برخی از رفتارهای خود را اصلاح کرده و گسست ها را به کنار گذاشته و در راه همبستگی گام بردارند و به این نکته توجه کنند که مبارزه اصلی ما نه در پاریس با یک دیگر، بلکه در درون ایران و با دیکتاتوری حاکم است.