به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



دوشنبه، فروردین ۱۲، ۱۳۹۲

در حاشیه نمایشگاه عکس آزاده اخلاقی
اشباح قهرمان‌ها
از آن شاعری که می‌میرد تا کودکان آسیب نبینند (فروغ فرخزاد) تا آن جهان پهلوانی که...
و این همه زیر سایه دو پیرمرد: مصدق و طالقانی.
مصدق که در سرمای پس از کودتا و تبعید احمدآباد مرد
و طالقانی که در گرماگرم انقلاب و میلیون نفری که تا صبح بر بالینش ماندند.

«آیا انسان لحظه حال، انسان زنده می‌تواند اشباح قهرمان‌هایش را از زیرآوار مهیب تاریخ بیرون کشد و به اکنونش احضار کند و از پشتیبانی‌شان بهره برد؟» آزاده اخلاقی
نمایشگاه عکس «به روایت یک شاهد عینی»، احضار آخرین فراز یکسری زندگی‌هاست. یک سلسله «لحظه‌حد»ی که در آن قهرمان‌های تاریخ معاصر ما آفریده شدند. درست همان جایی که با ما زنده‌ها خداحافظی کرده‌اند؛ پنجه‌درپنجه با «مرگ محض» بعد از اینکه سال‌ها سربه‌سر زندگی گذاشته بوده‌اند. همه آنهایی که مردن‌شان را به جلو انداخته و از صحنه خارج شده‌اند. با گلوله دشمن مرده باشند یا با گلوله دولت، در برابر بی‌شمار چشم یا در تنهایی غربت، در رودخانه ارس یا در خیابان‌های تهران. در جزیره مجنون یا در تپه‌های اوین. در دانشگاه یا در خانه. قهرمان‌هایی که شدند تاریخ ما، اما به تعبیر آزاده اخلاقی زیر آوار تاریخ مانده‌اند و حال در این عکس‌ها به امروز ما فراخوانده شده‌اند.
در این فراخوان، عکاس خودی - غیرخودی نمی‌شناسد. هیچ تبعیضی نیست. شاعر، سینماگر، نویسنده، رزمنده، ورزشکار، چریک، روشنفکر، روحانی و سیاستمدار همه هستند و البته در یک چیز مشترک: «جان برکفی»، «جان‌هایی شاعر» و همگی در کنار مردم و رو در روی قدرت.
از هنرمندی که در محتومیت غربت، عامدانه دست به کار انهدام خود می‌شود (سهراب شهید ثالث) تا رزمنده‌ای که بر تپه‌های مجنون سینه سپر می‌کند و صفوف دشمن را نادیده می‌گیرد، از دخترک چریکی که یک تنه ده‌ها مامور معذور را دلواپس می‌کند (مرضیه اسکویی) تا دانشجویانی که در فاصله دو کلاس درس در صحن دانشکده بر خاک می‌افتند، از آن شاعری که می‌میرد تا کودکان آسیب نبینند (فروغ فرخزاد) تا آن جهان پهلوانی که... و این همه زیر سایه دو پیرمرد: مصدق و طالقانی. مصدق که در سرمای پس از کودتا و تبعید احمدآباد مرد و طالقانی که در گرماگرم انقلاب و میلیون نفری که تا صبح بر بالینش ماندند.
این هنرمند متولد 1357 چرا آنها را احضار کرده است؟ آیا این نوستالژی است که سراغ نسل پس از انقلاب آمده یا اینکه تصمیم گرفته موضع متهم‌کننده کلیشه نسل خود در برابر نسل پدرانش را رها کند و با نادیده گرفتن جبهه‌گیری‌های درونی نسل قبلی نقش واسط را میان آن دیروز و این امروز بازی کند؟ یادآوری مرگ آنها نهیبی است به همین زندگی یا یک تذکر تاریخی است؟ ما با این مرده‌ها چه کنیم؟ آزاده اخلاقی می‌گوید از آنها برای همین لحظه کمک می‌خواهد. از ما نمی‌خواهد به دیروز سفر کنیم، از دیروزی‌ها دعوت کرده است که به سراغ امروز ما بیایند و پشتیبان ما باشند. اما مگر نه اینکه امروز ما از این قهرمانانی که تا دیروز ما را از خود دلخور می‌کردند، دلخوریم؟ آنها را آفریدیم و امروز قصد جان‌شان را کرده‌ایم و سوگواری نکرده به خاک سپرده‌ایم، آوار تاریخ؟  مانده‌ایم بین دو وسوسه فراخوان قهرمانان یا شکستن اسطوره‌ها؟ این قهرمانان بی‌متولی! خوب شد که احضارشان کردی؟ ما شرمنده می‌شویم و آنها دلخور
سوسن شریعتی، شرق