هرکجای جهان، کودکی کُشته میشود همانجا فلسطین است
شعری از: سید علی صالحی
به آسمان فرصت دادم
آفتاب را دوست بدارد،
از امارتِ علی الطلوع
تا سقوطِ سایه به نور.
به آفتاب فرصت دادم
زمین را دوست بدارد،
از میلادِ بیسوالِ ماه
تا حلولِ تنفسِ شییی.
به زمین فرصت دادم
تا آدمی را دوست بدارد،
از پرسشِ بیپایانِ هابیل
تا هجای گلوله در تلفظِ کودکان.
به آدمی فرصت دادم
تا آدمی را دوست بدارد،
از دریغ تا به دریغ
دریغا...
کو آسمانی که آفتابی مگر
کو آفتابی که زمینی مگر
کو زمینی که یکی آدمی...!؟
کلمات، کینهها، دردها، دشنامها،
حَلَب، موصل، غَزه، قندهار...
هی سگِ هار
از بوی تعفنِ تو
قابیل حتی از تاریکیِ گورها گریخته است!