خواننده دنبالهرو نباشد
«با دلوم بازی نکن...»، این نوای خاطرهانگیز با صدای عبدالوهاب شهیدی از آخرین بازماندگان نسل طلایی موسیقی ایران سالها زمزمه شده است. اهل موسیقی متفقالقولند که عبدالوهاب شهیدی میراثدار خلف آموزههای استادان قبل و همدوره خود است و آثارش میتواند مرجعی معتبر برای دانشجویان و علاقهمندان موسیقی ایران باشد. این روزها این موسیقیدان پیشکسوت در بستر بیماری است و احوال خوشی ندارد. او فراموش شده و با بیمهری روزگار دستوپنجه نرم میکند. پستی و بلندی ایام، استاد را به کنج عزلت سوق داده تا جایی که حتی بعد از انقلاب اقدامی برای انتشار آثارش نکرد. تا چندی پیش، به غیر از آرشیو برنامه گلها و صفحات 33دور که قبل از انقلاب توسط انتشارات آهنگ روز منتشر شده بود، اثری از وی در بازار موجود نبود تا اینکه شرکتی به نام «سرناصوت» اقدام به انتشار هفتآلبوم از او کرد. جدیدترین این آلبومها «بیتو به سرنمیشود» نام دارد. انتشار این آلبوم بهانهای شد تا با این خواننده و نوازنده به گفتوگو بنشینیم، هرچند او آزردهخاطر بود و میگفت این آثار بدون موافقتش منتشر شده. «شرق»، در تماس با شرکتهای موسیقی روز و سرناصوت پیگیر این مساله شد. به گفته تهمورث مدیر شرکت سرنا، این قرارداد از آهنگ روز به شرکت آوای همایون و بعد به شرکت سرناصوت منتقل شده و اگر تکلیف حقوق مادی و معنوی اثر مشخص نبود، ارشاد اجازه انتشار این آثار را به این شرکت نمیداد.
بهتازگی یکی دیگر از آلبومهایتان بهنام «بیتو بهسر نمیشود» توسط نشر «سُرناصوت» منتشر شده. چرا در همه این سالها خودتان اقدامی برای انتشار آنها نکرده بودید؟
این کارها به وقت و امکانات زیادی احتیاج دارد. مدتی هم هست که فیلمی از زندگی من در حال تهیه و ساخت است و قرار است بهصورت کتاب هم منتشر شود.
یعنی در اصل فیلم است یا کتاب؟
فیلم و کتاب هردو و در حال حاضر تقریبا در مراحل نهایی است. منظورم این است که خیلی هم بیکار نبودیم و کارهایی انجام دادیم.
چطور شد بعد از این همه سال با ناشری که برای اهالی موسیقی سنتی چندان شناختهشده نیست، همکاری کردید؟
آنها بدون موافقت من این آلبومها را منتشر کردهاند. من قبل از انقلاب قراردادی با شرکت «آهنگ روز» داشتم که 10صفحه از کارهای مرا منتشر کند. آن زمان صفحههای 33 دور رایج بود و مبلغ کل قرارداد را هم به من نپرداختند.
تا جایی که میدانیم گویا روی صفحاتی که توسط شرکت «آهنگ موسیقی روز» منتشر شده، آمده بود حق انتشار مادامالعمر است. البته آن صفحهها الان در دسترس ما نیست و ما طی تحقیق از برخی ناشران موسیقی متوجه شدیم گویا حق انتشار صفحههای 33 دور مادامالعمر بوده است...
نه اینطور که شما میگویید، نیست. اتفاقا ما همان زمان شکایت کردیم و وکیل گرفتیم و دادگستری هم حکم داد که شخص تا ابد نمیتواند در اجاره بماند و قرارداد، تاریخ لازم دارد. از همینرو قرارداد فسخ شد. اما بهتازگی موسسه «سُرناصوت» دوباره اقدام به انتشار این آلبومها کرده که همان کارهای قدیمی است؛ کارهایی که قبلا روی صفحههای 33 دور منتشر شده بود.
چه زمانی از شرکت «آهنگ روز» شکایت کردید؟
خیلی سال پیش، قبل از انقلاب...
پس این آثاری که منتشر شده هیچکدام با موافقت شما نبوده؟
نه.
این قرارداد چگونه از شرکت «آهنگ روز» به شرکت «سُرناصوت» منتقل شده؟
این امتیاز را به آنها فروختهاند. این قرارداد چنددست رد شده تا به دست آنها رسیده، همه اینها کلاهبرداری است؛ چون من در جریان نبودهام و هیچ مبلغی هم به ما ندادهاند.
قبل از انقلاب زمانی که با شرکت «آهنگ روز» قرارداد بستید، مبلغ توافقی را به شما پرداختند؟
مقدار کمی پول دادند که چشمگیر نبود و به جای مابقی پولی که باید میدادند، یک پیانو و یک دستگاه ضبطصوت را 10برابر قیمت اصلی با من حساب کردند، در واقع کلاه سرم گذاشتند.
اجازه دهید از این مسایل بگذریم و درباره آلبوم «بیتو بهسر نمیشود» صحبت کنیم که محورش نوازندگی عود و آواز است. میدانیم زمانی که شما خوانندگی و نوازندگی میکردید خوانندهای نبوده که هم ساز بزند و هم بخواند... .
الان هم نداریم... .
چطور شد ساز عود را انتخاب کردید؟ آن زمان که شما شروع به کار کردید شاید فقط یک یا دونفر آن هم به شیوه عربی عود مینواختند... .
خواننده حتما باید بر یک ساز اشراف داشته باشد. من ساز سنتور را انتخاب کرده بودم و مدتهای مدیدی سنتور میزدم حدودا از هفت،هشتسالگی با جعبههای چوبی سنتور میساختم و ساز اول من سنتور بود که سال ۱۳۲۲ شروع به نواختن آن کردم. ۱۲سال سنتور میزدم. ولی بعد سنتور را کنار گذاشتم و به طرف عود رفتم چون خیلی از صدایش خوشم میآمد و خیلی هم زحمت کشیدم تا توانستم میدانی برای این ساز باز کنم تا معروف شود. آن زمان «رادیو خاورمیانه عربی» را گوش میکردم و خیلی تحت تاثیر صدای عود قرار گرفته بودم و صدایش مرا منقلب میکرد. آقایی بود به نام «خضوری» که عرب-یهودی بود. او از بصره به تهران آمده بود. وقتی به جامعه باربد آمد، آقای مهرتاش او را استخدام کرد. او استاد قانون بود ولی در نوازندگی عود هم تبحر داشت و برایم یک عود آورد و طرز کوککردن و انگشتگذاری را به من یاد داد. چون با تار آشنایی داشتم خیلی زود با عود ارتباط برقرار کردم. آن زمان کسانی مانند زندهیاد «یوسف کاموسی» و «اکبر محسنی» هم در ارکستر عودمیزدند که فرم کارشان عربی بود، اما وقتی من شروع کردم و سبک جدیدی در نوازندگی عود به وجود آوردم سبک عود نوازی از آن به بعد تغییر کرد. یک ابتکار به خرج دادم و مضراب تار را روی عود استفاده کردم و شیوه نوازندگی تار را روی عود پیاده کردم. خیلی تلاش کردم تا این شیوه جا بیفتد.
نوازندگی عود چقدر روی خوانندگی شما تاثیر داشت؟
خیلی زیاد. به اصطلاح نوازندگی کمکی برای خواننده است. نوازندههای دیگر آنقدر به آواز جواب میدهند که خواننده یادش میرود چهکار کند، ولی وقتی خود خواننده ساز میزند کلاه سر خودش نمیگذارد و جایی که لازم است به آواز جواب میدهد. البته بودند نوازندگانی که کار با آنها بسیار لذتبخش بود مثلا با «پرویز یاحقی» کشش روحی عجیبی داشتیم. یعنی متوجه میشدیم که طرف مقابل در آن لحظه چه میخواهد و این شرط بسیار مهمی در موسیقی است. دیگری «جلیل شهناز» بود که معتقدم به لحاظ جواب شعر در موسیقی هیچکس به پای ایشان نمیرسد، زیرا خود نیز اهل آواز بود و جزییات کار را میدانست. من با پیانیستهای زیادی کار کردم، اما تنها با پیانوی «جواد معروفی» احساس راحتی میکردم و چند برنامه تکنوازی را هم با یکدیگر برگزار کردیم.
آن زمانی که شما مضراب تار را روی عود پیاده کردید موزیسینهای موسیقی سنتی چه واکنشی نشان دادند؟
واکنش بدی نشان ندادند و خیلی هم همراهی و تعریف و تمجید کردند. من سبکی به وجود آوردم که بعد از آن همه استفاده کردند.
با توجه به اینکه خودتان نوازنده بودید و آنقدر اشراف داشتید که مثلا مضراب تار را روی عود پیاده کنید، خودتان در ساخت آهنگهای خودتان چقدر نقش داشتید؟ مثلا در قطعاتی که با فرامرز پایور اجرا کردید؟
آهنگها را خودم میساختم و تایید و تنظیمشان برعهده آقای پایور بود. از معروفترین قطعات «آن نگاه گرم تو»، «عود من» و «گله دارم» مخاطبان زیادی داشت که قطعه «آن نگاه گرم تو» اصالتا لری و در دستگاه ماهور بود. شاعرش خانم هما میرافشار و تنظیمش هم برعهده «فرامرز پایور» بود.
زمانی که شما کار میکردید خوانندههای دیگری هم فعالیت داشتند؛ شاعرانی که تعدادشان خیلی زیاد نبود اما هرکدام مهر و امضای خود را داشتند. به نظر شما این ویژگی در نسل شما چه دلیلی داشت؟
الان همه تقلید میکنند و برای همین نمیتوانند صاحب سبک شوند. این مساله به شخصیت هنرمند هم بستگی دارد. من آواز را موبهمو از روی آثار تاج اصفهانی و ادیب خوانساری میخواندم و تمرین میکردم. وقتی به جامعه باربد آمدم استاد مهرتاش گفت باید همه اینها را از ذهنت پاک کنی و مدت زیادی طول کشید تا آنها را کنار گذاشتم و آن چیزی را که ایشان به من یاد داد سرلوحه قرار دادم. مهرتاش به من گفت: «آوازی که به شما یاد دادم مانند خانهای است که با کمک خودتان برای شما ساختم اما تزییناتش برعهده خودتان است. در پی آنچه من گفتم نباشید. خودتان هم اظهار وجود کنید.» متاسفانه الان همه کارها یکنواخت شده و همه از هم تقلید میکنند. بسیاری از صداها هنوز شخصیت هنری پیدا نکردهاند. هنرمند، شخصیت هنری لازم دارد که وقتی دهانش باز شد بگویند که فلانی است نه آنکه صبر کنند تا پایان کار و بعد تشخیص دهند که چه کسی است! به نظرم مشکل از تعلیمگرفتن است. هنرجویان میکوشند مانند استادشان بخوانند. اما اگر تا ابد هم مانند او بخوانند باز هم میگویند مانند فلانی میخواند. مانند خودت باش. به وجود بیاور! برای خودت سبکی ایجاد کن و بگو که من اینگونه بودم.
به نظر خودتان ویژگی خوانندگی شما چیست و چه چیزی مهر و امضای آواز شماست؟
من ریتم خیلی ملایمی را وارد آواز کردم که خیلی خستهکننده نباشد. وسط قطعه هم ضربی گذاشتم، زیرا گوش شنونده بیشتر از ۱۵دقیقه طاقت شنیدن «دستگاه شور» را ندارد. به هر جهت خواننده این سبک را باید در وجودش پیدا کند و دنبالهرو نباشد. دنبالهرو که باشد اگر هم که هزاربار بهتر از« بنان» بخواند باز میگویند مانند «بنان» میخواند. البته سلیقه خواننده هم خیلی مهم است که چه شعری انتخاب میکند و قطعا این موضوع در موفقیت کارش بسیار موثر است.
چرا بعد از انقلاب کمتر کار کردید؟
کمکار نبودم. کار کردم، چندتا کار خارج از ایران انجام دادم.
چرا در ایران فعالیتتان را ادامه ندادید؟
برای اینکه امکانش وجود نداشت. همهچیز بسته شد و همه متفرق شدند.
آیا کار منتشرنشدهای دارید؟
آخرین کارم هنوز به بازار نیامده. منتظر شرایط مناسب هستم تا آن را منتشر کنم. نامش «تنها بیا» است و در خارج از کشور ضبط شده. اگر یک اسپانسر عادل پیدا شود با او همکاری میکنم.
نکتهای مانده که بخواهید به آن اشاره کنید؟
به وضع هنرمندان رسیدگی کنند. بیایند ببینند هنرمندان در چه شرایطی زندگی میکنند، فقط همین.
مرجان صائبی . عكس: محمد مویدی، شرق
تنها بیا
استاد عبدالوهاب شهیدی
استاد عبدالوهاب شهیدی
" شرح پریشانی"
در قالب تلفیقی از ترکیب بند و مسمط
شعری از وحشی بافقی
شعری از وحشی بافقی
دوستان
شرح پریشانی من گوش کنید
قصه ی بی
سر و سامانی من گوش کنید
داستان غم پنهانی من گوش کنید
داستان غم پنهانی من گوش کنید
گفت و
گوی من و حیرانی من گوش کنید
شرح این
آتش جان سوز نگفتن تا کی؟
سوختم
سوختم این راز نهفتن تا کی؟
روزگاری
من و دل ساکن کویی بودیم
ساکن کوی
بت عربده جویی بودیم
عقل و
دین باخته دیوانه رویی بودیم
بسته ی سلسله سلسله مویی بودیم
کس در آن
سلسله غیر از من و دل بند نبود
یک
گرفتار از این جمله که هستند نبود
نرگس
غمزه زنش اینهمه بیمار نداشت
سنبل پر
شکنش هیچ گرفتار نداشت
اینهمه
مشتری و گرمی بازار نداشت
یوسفی
بود ولی هیچ خریدار نداشت
اول آنکس
که خریدار شدش من بودم
باعث
گرمی بازار شدش من بودم
عشق من
شد سبب خوبی و رعنایی او
داد
رسوایی من شهرت زیبایی او
بسکه
دادم همه جا شرح دلارایی او
شهر پر
گشت ز غوغای تماشایی او
این زمان
عاشق سرگشته فراوان دارد
کی سر و برگ من بی سروسامان دارد
وحشی بافقی