بيرون كردن انگليسيها از ايران كار بزرگي بود
موضوعي كه دكتر مصدق پيش كشيده بود، خيلي جاذبه داشت. بيرون كردن انگليسيها ازايران حرف بزرگي بود. از بين بردن شركت استعماري نفت هيجان و شور خاصي در مردم به وجود آورده بود.
پيرمرد از آخرين بازماندههاي نسلي است كه جبهه ملي اول را تشكيل دادند. بيش از 90 سال سن دارد اما هرگاه صحبت از مصدق و جريان ملي شدن نفت و اوضاع و احوال آن سالها ميشود مانند جواني پرشور لب به سخن ميگشايد.
اديب برومند كه چندين دفتر قطور شعر در باب تاريخ معاصر ايران دارد به شاعر ملي شهرت دارد. آنچه به جز بعد ادبياش هر ذهن كنجكاوي را مشتاق به گفتوگو با وي ميكند اين است كه اديب برومند تمام بزنگاههاي تاريخ معاصر ايران را به چشم ديده است.
آن هم نه به عنوان يك ناظر تام بلكه در مقام يك كنشگر. اينبار به سراغ او رفتيم تا ما را در خاطراتش از 30 تير سال 1331 سهيم كند.
شما در سال 1331 چند سال داشتيد؟ مشغول چه كاري و در كجاي ايران ساكن بوديد؟
من در سال 1303 متولد شدم و در آن موقع 28-27سالم بود. تهران بودم منتها موقتا به اصفهان رفته بودم و در روز 30تير در آنجا بودم. اما در جريان كامل اوضاع تهران بودم.
آيا شلوغي فقط مختص به تهران بود يا اينكه بقيه شهرها هم شلوغ شده بود؟
بله ولي مثل تهران نبود. مثلا اصفهان هم شلوغ شد اما رييس دژبان آنجا مرحوم سرهنگ باقر بخردي كه از اقوام ما هم بود و مرد بسيار رئوف و خوشاخلاق بود و هيچ خشونتي نداشت. جمعيت بسيار زيادي جمع شده بود و شعار مرگ بر قوام و زندهباد مصدق سر ميدادند. در اطراف چهار باغ جمعيت دور ميزدند و منتظر فرصت بودند كه خشونتي به كار برده شود و واكنش نشان دهند ولي آن مرحوم با لحن ملايمي كه داشت با مردم صحبت و آنها را به بردباري دعوت ميكرد و ميگفت عنقريب پيشواي جبهه ملي بر سر كار خواهد آمد و اين حكومت پايدار نخواهد ماند و خود ما هم ميدانيم قوام بيش از دو سه روز بيشتر باقي نيست و در نتيجه مردم را آرام ميكرد.
به نظر شما چقدر از اين قيامي كه پيش آمد به خاطر فتواي آيتالله كاشاني و چقدر به خاطر محبوبيت دكتر مصدق بود؟
فراكسيون نهضت ملي ايران در مجلس به اتفاق كاشاني مردم را به راهپيمايي و طلب حقوق ملي خودشان از بابت اينكه دكتر مصدق بايد دستاندركار باشد، او بايد نهضت ملي را ادامه دهد، نهضت كه نميتواند نيمهكاره رها شود و... دعوت كردند و مردم هم از بازار، سرچشمه و ساير نقاط با جمعيت عظيم خود خشمگين و در عين حال به صورت منظم و علاقهمند به طرف مجلس آمدند. در جلوي مجلس هم وسايل سركوب و كشتار مانند تانك، توپ و... وجود داشت بهطوري كه وقتي كه مردم رسيدند دقايقي تير هوايي شليك كردند ولي چون تير هوايي اثري نداشت مردم هم هياهو ميكردند و بهطور پيوسته فرياد مرگ بر قوام و زندهباد مصدق سر ميدادند بنابراين تير هوايي به تيراندازي واقعي به سوي مردم تبديل و اوضاع بدتر شد چون مردم كشتههايشان را بر سر دست ميگرفتند و شعار سر ميدادند كه «در روز 30تير با خون خود نوشتيم يا مرگ يا مصدق». واقعا هم همينطور بود. مردم در حالي كه تيراندازي ادامه داشت روي زمين با خون خود شعارهايشان را مينوشتند. البته من همه اينها را نديدم ولي آنقدر دوستان براي من نقل كردند، انگار كه خود حضور داشتهام. گوشه به گوشه خيابان سخنراني بود، تهييج مردم بود، دعوت به پايداري بود. ساير خيابانها هم همين وضعيت را داشتند. مردم هم بهطور جد پايداري و مقاومت ميكردند و در برابر شليك حكومت مطلقا پا پس نميكشيدند. يعني يك انقلاب چند ساعته (به تمام معنا انقلاب) به وجود آمده بود و از ساعت 8:30 صبح كه شروع شده بود تا ساعت 4:30 بعد از ظهر ادامه داشت. رژيم تيراندازي ميكرد و مردم هم مقاومت ميكردند. فقط در تهران حدود 40-30 نفر كشته شدند.
بازاريان هميشه به عنوان قشر مذهبي شناخته شدهاند. يعني شما اعتقاد داريد كه اقبال مردم به دكتر مصدق زياد بوده است؟ با وجود اينكه مذهبي بودند اما به مصدق اقبال بيشتري داشتند چون موضوعي كه دكتر مصدق پيش كشيده بود، خيلي جاذبه داشت. بيرون كردن انگليسيها ازايران حرف بزرگي بود. از بين بردن شركت استعماري نفت هيجان و شور خاصي در مردم به وجود آورده بود. حتي آنهايي كه مذهبي بودند بيشتر تحتتاثير قرار گرفته بودند. مملكت كه دست خارجيها باشد معني ندارد بنابراين مردم جذب ميشدند.
در تهران دستور تيراندازي را چه كسي صادر كرده بود؟ دستور تيراندازي را جز شخص شاه كس ديگري نميتواند صادر كند. به اين دليل كه شاه رييس كل قواست.
غائله كي به اتمام رسيد؟ شاه كوتاه آمد؟نه، تيراندازي ادامه داشت تا اينكه در ساعت 4 بعدازظهر بود كه چند نفر از فراكسيون نهضت ملي كه شامل آقايان مهندس رضوي و مهندس حصيبي بود بدون اينكه وقت قبلي بگيرند بهطور ناگهاني و سراسيمه به ديدار شاه رفتند و گفتند كه اعليحضرت شما همينطور نشستهايد در حالي كه مردم را درو ميكنند و ميكشند و اين چه مملكتي است كه شما درست كردهايد و... شاه هم بلافاصله گفت كه من خبر نداشتم و اگر اينطور است كه شما ميگوييد منالساعه قوام را معزول ميكنم و همان موقع هم فرمان عزل قوام را صادر كرد كه در راديو قرائت شد.
بعد از اينكه شاه حكم عزل را داد فضا چگونه شد؟
آن موقعي كه حكم عزل قوام را دادند تمام نظاميان و پاسبانها و كليه كساني كه در شهر بودند، به خانههايشان پناه بردند و از خانه بيرون نيامدند. شهر حدود يك روز در اختيار مردم بود. در چهارراههاي راهنمايي افراد ايستاده بودند و كار پاسبانها را انجام ميدادند و مردم هم به خوبي به موضوع واقف بودند. نظاميان از ترس اصلا خود را آشكار نميكردند.
يك چيزي من شنيدهام، البته من سنديتي براي اثبات آن در اختيار ندارم. مردم چون مانعي در كار نبود و نظاميان هم بيرون نيامده بودند، قصد كرده بودند كه به كاخ شاه حمله كنند. به مصدق اطلاع دادند. باز هم تاكيد ميكنم سند قطعي براي اثبات حرفم ندارم. مصدق هم دكتر شايگان و دكتر معظمي را فرستاد و جمعيت را قسم دادند كه از جاي خود حركت نكنند و شاه را در محل كاخ خود آزاد بگذارند و به سراغ وي نروند. مصدق گفته بود كه من راضي نيستم بلايي سر شاه بياورند و ضرورت دارد شاه حضور داشته باشد.
با توجه به اينكه ميفرماييد نيروهاي نظامي و انتظامي وجود نداشتند، پس امكان اينكه حكومت شاه سقوط كند وجود داشت؟
بله، امكانپذير بود. اتفاقا كار سختي هم نبود. هيچ نيروي تامينكننده امنيت و كنترلكننده وجود نداشت. البته منطقي هم است. وقتي مردم كسي را جلودار خود نميبينند، پس به ذهنشان خطور ميكند كه كار را از اساس و ريشه انجام دهند. مردم دل خوشي از شاه نداشتند.
چرا مصدق مانع چنين حركتي شد؟ مصدق اعتقاد داشت كه سلطنت بايد در ايران وجود داشته باشد ولي شاه نبايد دخالتي در امور اجرايي بكند. رژيم جمهوري را براي ايران در آن شرايط پيشنهاد نميكرد و اعتقاد داشت كه جمهوري براي ايران فعلا زود است و فردا كه جمهوري برقرار شد هر فردي كه از راه ميرسد بدون هيچگونه آگاهي و صلاحيتي نسبت به پست و جايگاه و شرايط رياستجمهوري، خود را نامزد خواهد كرد. ما هنوز به رشد ملي نرسيدهايم. شاه بايد باشد اما مانند پادشاه سوئد. محترم و تشريفاتي و مورد محبت مردم باشد و دخالتي هم در كارها نكند چون هر وقت دخالت كرد ديگر آن محبوبيت خود را از دست خواهد داد. در اين صورت هر جايي كه خراب باشد و عيبي داشته باشد و گرفتاري پيش آمده باشد، همه آن را به گردن شاه مياندازند. وزرا هم همين را ميگويند. آنها اظهار ميكنند كه ما منويات اعليحضرت را اجرا ميكنيم. خودشان را از مسووليت مبرا ميكنند .
ارتش از قبل آمادگي داشت يا اينكه در همان روز كه مردم به خيابانها آمدند سر و سامان گرفت؟
ارتش از قبل آماده بود. ميدانستند كه خبري خواهد شد. به همين دليل تانك و زرهپوش در خيابان گذاشته بودند و موقعي كه جمعيت آمدند، اينها حضور داشتند.
شاه اين اتفاقات، شلوغيها و سركوبها را گردن قوام انداخت؟
البته نقل است كه قوام آن موقع در دفتر نخستوزيري مشغول انجام كارهاي معمول خود بوده است و بيخبر بود. بعدا كه به وي ميگويند بيرون شلوغ شده است، شاكي ميشود كه چرا زودتر به او خبر ندادهاند. مخصوصا دستور تيراندازي را همه متفقالقول ميگويند كه دستور شخص شاه بوده است.
يعني قوام موافق تيراندازي به روي مردم نبوده است؟
بله همينطور است. بعدا كه خواستند قوام را اذيت كنند، عنوان مفسدفيالارض به او چسباندند و اموالش را مصادره كردند. كاشاني خيلي عليه قوام سختگيري به كار برد و اصطلاحا دور برداشت. علتش هم اين است كه در زمان قوامالسلطنه يكبار كاشاني را به خارج تبعيد كرده بودند. مصدق هم ميدانست كه بيشتر اين قضايا زير سر شاه بوده است بنابراين سعي كرد از قوام تا حدي دفاع كند و مانع از عملي كردن بسياري از بلاهايي كه قرار بود بر سر قوام بياورند شد. بر سر منزل او دو، سه نفر محافظ گمارد و بعدا هم گفت كه قوام مفسد فيالارض نيست و قوام در جريان حوادث آن روز نبوده است.
بعد از 30تير كه مصدق مجددا به صحنه قدرت بازگشت، آيا همچنان قابل به فرماندهي قوا و در اختيار گرفتن ارتش و نيروهاي نظامي بود؟
بله. به دست آورد. اصلا خواسته و شرط اصلي اين بود. علت عزل وي همين بود. شاه هم به خواسته دكتر مصدق تن در داد و در نهايت با نخستوزيري مجدد وي، اختيار و فرماندهي قوا را به اجبار به مصدق سپرد.
يعني تا 28 مرداد فرماندهي قوا در اختيار مصدق بود؟ بله.
عدهيي اعتقاد دارند كه مصدق به اين دليل در 30تير پيروز شد كه برخي گروههاي ديگرهمراهياش ميكردند و در 28 مرداد شكست خورد چون ايشان با وي نبودند. نظر شما چيست؟ اينها افكار كساني است كه ميخواهند به نحوي از انحا مصدق را كنار بزنند و حركتي مذبوحانه است چون كار مصدق در دنيا تثبيت شده است.
اعتماد ـ علي وراميني
|