به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



سه‌شنبه، تیر ۳۱، ۱۳۹۳

بگذاريد در اين كشتزار گريه كنم

فريادي به بلنداي فرياد زخمي اين پدر


بهروز غريب‌پور


واي خداي بزرگ، چرا اين فرياد، چرا اين نعره، چرا اين جامه دريدن، چرا اين بر سر و روي كوبيدن، دنيا را بيدار نمي‌كند؟ چرا كشتن كودكان براي?مان عادي شده است‌؟ چرا شيون‌ها و ضجه‌هاي مادران و پدران براي?مان عادي شده است؟ چرا اين سازمان ملل تا به اين اندازه بي‌مصرف و بي‌فايده شده است؟ چرا عالمان و فرزانگان و پيشوايان ديني به نطق و نصيحت اكتفا مي‌كنند... واي خداي من، اين پدر را در عكس ديدن مطلقا آسان نيست. اگر فريادش را از نزديك بشنوي و جامه دريدنش را از نزديك ببيني و نميري هنر كرده‌يي... واي خدايا، مردم غزه تاوان چه را بايد بدهند؟ چرا بايد غزه آزمايشگاه سلاح‌هاي مخترعان مرگ بشود. خدايا اينها به‌ نام تو و دين‌هاي پيامبران مرسل تو كشتار مي‌كنند پس، مگر خود تو، مگر اراده خود تو اين جهنم را به پايان برساند... من هيچ اميدي به هيچ سازمان بين‌المللي و هيچ ‌دار و دسته‌يي ندارم. خدايا رحم را در دل كشتارگران بيدار كن. خدايا رعدي، صاعقه‌يي، زلزله‌يي در كاسه سر اين خونخوران به‌پا كن تا بلكه اين كره وحشت از چنگ امثال نتانياهوي بدتر از هيتلر خلاص شود. خدايا فرياد مرا نيز بشنو فريادي به بلنداي فرياد زخمي اين پدر كه هرگز نمي‌توانست فكر كند كه بازي جنگ‌آفرينان بي‌رحم بي‌دين بي‌اخلاق و بي‌شرم آخرين بازي‌شان خواهد شد و توپ مرگ‌آور توپ بازي آنها و خود آنها را نابود خواهد كرد: عجب روزگاري گران محنت است/ كه بر مردگان زنده را حسرت است





به چه نگاه مي‌كنيد
 ليلي گلستان



چه را تماشا مي‌كنيد؟ چه مي‌بينيد؟ عدل را؟ داد را؟ انصاف را؟ انسانيت را؟ بي‌رحمي را ؟ سبعيت را؟ متلاشي شدن مغز بچه‌ها را نگاه مي‌كنيد؟ خراب شدن خانه‌ها را مي‌بينيد؟ ضجه مادران جوان از دست داده را مي‌شنويد؟ و بعد سيگاري يا جرعه‌يي نوشابه يا گازي به ساندويچ و بعد مي‌رويد مي‌خوابيد. خوابي عميق و سنگين. وعده ديدار براي فردا. سرگرمي خوبي است مگر نه؟ تماشاي تكه پاره‌شدن تن بچه‌ها. آتش گرفتن خانه‌ها. منفجر شدن ماشين‌ها و هزاران تخريب و كشتار ديگر و بي‌تفاوتي شما. بي‌غيرتي شما. حيوانيت شما. درندگي شما. چند سال است؟ چند سال؟ ساليان سال است. سالياني است كه همه عزاداريم. عزادار از دست رفتن تمام رفتارهاي انساني. عزادار از دست دادن عزت و حرمت انسان بودن. عزادار نبود غيرت، حميت و شرف و شما داريد تماشا مي‌كنيد، در كمال خونسردي. به سينماي مجاني آمده‌ايد. خوش بگذرد. اما ما صبرمان زياد است. صبر كردن را زياد تمرين كرده‌ايم. ما هم مثل زنان و مردان فلسطيني مي‌دانيم خدايي هست و مي‌دانيم دنيا‌‌ دار مكافات است. خواهيم ديد ذلت نامردان را. خواهيم ديد پيروزي انسانيت را. آري بسيار طول كشيده اما ما صبر مي‌كنيم. صبوري پيشه ما است. شما فعلا نوشابه‌تان را تا ته بخوريد و گاز گنده‌يي به ساندويچ‌تان بزنيد؛ سيگاري هم در پي‌اش روشن كنيد. مكافات‌تان را خواهيم ديد. دير است اما دور نيست.



خونسردي سينما مقابل خون گرم غزه
مينا اكبري

خبرنگار گاردين شهادت مي‌دهد هيچ صداي آژيري نشنيده، ولي هر روز خبرهايي از فلسطين مخابره كرده كه بوي خون و بوي باروت مي‌دهند. هر روز در فلسطين سنگ به جنگ تانك مي‌رود و هر اتفاق كوچك، بهانه‌يي است تا مدرن‌ترين سلاح‌ها، سهم كودكان و زنان فلسطين از تمدن امروز شود. هر روز بر سر و روي زنان غزه اسلحه مرگ كشيده مي‌شود و كودكان در آغوش مادرانشان چشم نگشوده به خواب ديگري مي‌روند. هر روز خشونت مانند ترانه روزمرگي سروده مي‌شود و روزي به سر نمي‌رسد، مگر اينكه فلسطين به بهانه‌يي سياه‌پوش نباشد و مرگ صورت زنان و كودكان آن را همچون خاكي كه در آن به دنيا آمده‌اند، شيار نكشد. مردم منتظر رسانه‌ها نماندند و هر تصويري از اين گوشه زخمي جهان به دست‌شان رسيد با ديگران به اشتراك گذاشتند.

اين تصاوير اما دل كمتر فيلمسازي را در ايران و جهان به درد آورده تا لنز دوربينش را از آپارتمان‌هاي شيك و آسمان‌خراش‌هاي دلهره‌آور و كهكشان‌ها و سياره‌هاي ناشناخته و موضوعات تكراري به سمت اين منطقه در خاورميانه بچرخاند. امروز سرتيتر اخبار سينما در جهان چالش استيون اسپيلبرگ براي پيش توليد تريلري بدون عنوان درباره جنگ سرد و مانور اوليور استون براي اكران فيلمي درباره رفيقش هوگو چاوز با عنوان «دوست من هوگو» است. اصلا چرا راه دور برويم ابراهيم حاتمي‌كيا مهم‌ترين فيلمساز برآمده از انقلاب اسلامي ايران كه روزگاري جنگ بوسني چنان خشمگينش مي‌كرد كه يك تيم فيلمسازي را بسيج مي‌كرد تا رمانس «خاكستر سبز» را بسازد، اين روزها چنان تامين بودجه براي ساخت فيلم جديد سرگرمش كرده كه فراموش كرده در همسايگي‌اش درامي قوي‌تر با آدم‌هايي واقعي‌تر در حال اجراست. مي‌توان ليست اين اخبار را تا ابد ادامه داد، اما هيچ خبري مبني بر ساخت يك فيلم درباره فاجعه غزه و فلسطين در آن پيدا نكرد. در دنياي مدرن امروز كسي درباره تاثير سينما به عنوان پرمخاطب‌ترين هنر سرگرم‌سازي و همچنين نگرش كالامحور و عافيت‌طلب سرمايه‌داران و حكومت‌ها از هنر به عنوان ابزار استراتژيك ترديدي ندارد، اما تكليف سينما در برابر مادران و پدران غزه و كودكاني كه بار سهمگين خشونت جاري در فلسطين را تحمل مي‌كنند، چيست؟ سهم نوجواني كه در بازگشت از مدرسه به جاي خانه و خانواده‌اش تلي از خاك و خون را چشم انتظار خود مي‌بيند، از سينما چيست؟ آيا سينما براي معماي لاينحل و روي دست مانده فلسطين كه هرچيزي در افق آن با دود انفجار و بوي گوشت سوخته ديده مي‌شود پاسخي دارد؟ سينما براي زميني كه خون آدمي تنها جويبار و سايه مرگ تنها خنكا و اشك تنها راه التيام آن است، تصويري دارد؟ اين سينما براي دهان گشاده جنگ و وحشيگري اسراييل چه كرده است؟ خون خون است، اما نه براي هاليوود. خوني كه در آشويتس ريخته شده هنوز سرخ‌تر و غم‌انگيزتر است از خون فلسطين و غزه.

صحبت در اصالت فراموش شده و فرهيختگي از دست رفته سينماست كه خود را به خواب زده و اگر هم روي خوش به جنگ نشان دهد، محصولش نبش قبر هيتلر است و موضوع‌اش آشويتس، وگرنه هيچ كس نمي‌تواند مصدر اين بي‌توجهي بي‌توجيه را به مقام پاسخ و مسند چالش بكشاند. اسراييل هنوز تشنه وجب وجب خاك و قطره قطره خون فلسطين است و هنوز دست‌هاي بسياري دركارند تا سكوت، سهم چشم مادران و چشمه جوشان اشك‌شان باشد. اما روي سجاده‌ خوني كه در اين خاك پهن است، نماز تقاص ادامه دارد و سكوت و بي‌توجهي، هديه سينما و تمدن امروز بشر در هزاره سوم براي كودكان و زنان غزه است. خبرنگار گاردين شهادت مي‌دهد هيچ صداي آژيري نشنيده، ولي هر روز تصاويري از فلسطين مخابره مي‌كند كه قهرمانان آنان زنان و كودكان كشته‌شده فلسطيني هستند. تاريخ از اين سكوت ترسناك سينما در برابر تصاوير ارسالي از فلسطين فيلمي خواهد ساخت، فيلمي با تلخ‌ترين درام‌ها كه تراژدي‌هاي خانوادگي ستارگان فيلم‌ساز، در آن آبرويي نخواهند داشت.