به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



شنبه، شهریور ۰۱، ۱۳۹۳

اعتراض فریبرز رئیس‌دانا به مراسم خاکسپاری سیمین بهبهانی:

فریبرز رئیس دانا
شرکت نخواهیم کرد


سيمين جان، در مراسم فردا و هيچ يک از مراسم تحميلی رياکارانه از اين دست شرکت نخواهيم کرد.


تو بودی که گفتی مبادا مرا به امامزاده طاهر نبريد، مبادا بياوريدم در اين بهشت زهرای عزا زده و مبادا از جلوی اين تالار دولتی آبروباخته راهم بيندازيد.


از نظر ما اين خواست تو است. شايد از نظر ديگران می‌بايست در تشريفات دولتی‌ای شرکتت می‌دادند که همين ديشب يکی از متوليانش گفته بود

«امامزاده طاهر جای نويسنده و شاعر و مطرب و ...نيست.»


فریبرز رئیس‌دانا، اقتصاددان و عضو کانون نویسندگان ایران در صفحه فیس‌بوک خود متن زیر را منتشر کرده است. کانون نویسندگان ایران هنوز اطلاعیه‌ای در این‌ رابطه منتشر نکرده است.

«سيمين عزيزم. بدرود. با تو در جائی که ديگران هم هستند بدرود می‌گويم. اين بار نمی‌توانم پنهان با تو درد دل کنم.
امروز ساعت ۷ بامداد (۳۰ مرداد۱۳۹۲) با تو حرف آخرم را می‌زنم . کوتاه اما گويا . تو که زبان مرا خوب می‌دانی.اين کرکس‌ها که‌اند که در تدارک رهسپاری تو به بهشت شاعران هر روز خودشان را داخل معرکه می‌کردند و در گوش فرزندانت وزوز می‌کردند و از سوی دو وزارت پيام می‌آوردند و در رسانه‌ها هم ظاهر می‌شدند تا همزادی نام تو و کانون نويسندگان را بزدايند. تو که اين ارقه‌های وابسته به قدرت و مواجب‌بگير و مبتلا به عادات ضد بشری و جبان‌های خودفروخته را می‌شناسی و ده‌ها بار، پيش من دستکم دل شکسته‌ات را از اين آدم‌ها فرياد زده‌ای. آن‌ها آمدند و کار خودشان را کردند و متاسفانه زور ما نرسيد که به فرزندانت يادآور شويم شأن پُرکرامت و آزاده و مستقل تو را.

تو بودی که گفتی مبادا مرا به امامزاده طاهر نبريد، مبادا بياوريدم در اين بهشت زهرای عزا زده و مبادا از جلوی اين تالار دولتی آبروباخته راهم بيندازيد. فرزندان نازنينت اين را خوب می‌دانستند تمام تلاش‌شان را هم کردند، اما ناگهان تسليم شدند؛ در عرض چند ساعت. کرکس‌ها در گوش آنان چه گفتند که وصيت تو فراموش شد. مراسم بدرقه و بدرود با تو از جلوی منزلت لغو شد و به تالار وحدت آمد و بجز آن به ما نيز گفتند اجازه حرف زدنی هم در مراسم مادر ما نداريد و سخنرانان تعيين شده‌اند و تو را به اتاقی تنگ و تاريک خواهند برد به نام مقبره‌ی خانوادگی که بر سر در آن اصلا نامی از فاميل تو و فرزندانت بر آن حک نيست.

سيمين جان مرا می‌شناسی خوب و می‌دانی که بايد هم واکنش من همين باشد. بارها ازاين بابت مرا تشويق کرده‌ای: من و تقريبا همه‌ی دوستان کانون به انتخاب خودشان با تو از همين جا بدرود می‌گوئيم و به احترام نام بلندت که خاتون غزل آزادی و از سرداران کانون نويسندگان ايران بودی در مراسم فردا و هيچ يک از مراسم تحميلی رياکارانه از اين دست شرکت نخواهيم کرد. از نظر ما اين خواست تو است. شايد از نظر ديگران می‌بايست در تشريفات دولتی‌ای شرکتت می‌دادند که همين ديشب يکی از متوليانش گفته بود «امامزاده طاهر جای نويسنده و شاعر و مطرب و ...نيست.»