به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



یکشنبه، شهریور ۰۲، ۱۳۹۳

دلکش: "موی تو" یاحقی، ترقی

بانو دلکش
موی تو 

موی تو قرارم بهم میزند 

چشم تو به مستی رهم میزند

لبهای تو خون در دلم میکند 

یاد تو زخود غافلم میکند




موی تو 

تو ای امید جان من زدل شنو فغان من
چو رفتم از دیار تو دگر مجو نشان من 

به نگاهم بنگر به نگاهم بنگرکه تمنا دیدن از آن
سخن از دل بشنو که به نظاره تو نگهم بگشوده زبان

موی تو قرارم بهم میزند چشم تو به مستی رهم میزند
لبهای تو خون در دلم میکند یاد تو زخود غافلم میکند

اه .... چه گنه کردم به تو دل بستم
به بر اتش به چه بنشستم
بلای جان فتنه زمان عشوه گری
برای دل ای بلای دل چون شرری

تو که سیل غمت مرا سوی خود کشاند
بتا زمن تا خبر شوی هستیّم نماند


موی تو قرارم بهم می زند
چشم تو به مستی رهم میزند
لبهای تو خون در دلم میکند
یاد تو زخود غافلم میکند
یاد تو زخود غافلم میکند