نگاهی دوباره
به
کودتای بیست و هشت امرداد ۱۳۳۲
هر
ساله با فرارسیدن روز ۲۸ امرداد خاطره ی دردناک فاجعه ای که بیش از شصت سال در جهت
ویرانی و سقوط ایران پیش رفته است تجدید می شود؛ توطئه ای ایران برباد ده به همدستی
دو قدرت بزرگ خارجی و پادشاهی سرسپرده ی آنها، که تاکنون چند تن از بالاترین
مقامات یکی از برپاکنندگان اصلی آن، ایالات متحده ی آمریکا، نه تنها به مسئولیت
کشور خود در آن اعتراف کرده اند بلکه با تصدیق صدمات این واقعه به کشور و جامعه ی
ما از ملت ایران عذرخواهی نیز کرده اند؛ همانطور که اسناد تازه تر آزادشده ی وزارت
خارجه ی انگلستان نیز در مورد نقش تعیین کننده ی این کشور در ایجاد آن فاجعه شهادت
داده است. از این رو، ما با دعوت هموطنان گرامی به تأملی دوباره درباره ی آثار این
ضربه ی مهلک بر سرنوشت کشورمان، در زیر بر ابعادی چند از این فاجعه نظری می افکنیم
تا روشن گردد که نه فقط هیچگونه عذرخواهی جبران آن را نخواهد کرد بلکه با ضربه ی ویرانگری
که از این راه بر بنیاد هستی ملت ایران
وارد شده هیچ عملی، نه امروز و نه در آینده، قادر به جبران آن نخواهد بود.
آثار تخریب
سیاسی و فرهنگی و سقوط انسانی یک ربع قرن دیکتاتوری پلیسی و سی وپنج سال استبداد
سیاه دینی زاییده ی آن را، چگونه می توان برآورد کرد و کدام غرامت، هرقدر هم بزرگ
باشد، می تواند برطرف یا جبران کند؟
پس
از شهریور بیست که با رفتن دیکتاتور فضای سیاسی به میزان زیادی باز شد، به علت دوری
بیست ساله ی جامعه از مبارزه ی سیاسی علنی و قانونی در آغاز اکثر مردم در چگونگی
بهره بردن از آزادی های بازگشته دچار سردرگمی بودند. مردمان با تجربه و آگاه تر
سالخورده بودند و نسل جوان از گذشته ی دیکتاتوری و نهضت مشروطه ی پیش از آن چندان نمی
دانست. چنین بود که با پیدایش بسیاری احزاب خلق الساعه ی بی اصل و نسب و به راه
افتادن صدها روزنامه ی بی دوام، بازار حزب سازی سخت گرم شد و جنجال روزنامه نویسی
به شدت بالا گرفت. اکثر این "احزاب" و "روزنامه ها" یا چیزی
برای گفتن و نوشتن نداشتند یا دانسته و ندانسته سخنان یکی از سه جریان توتالیتر
نوپای هیتلریسم از نفس افتاده(حزب پان ایرانیست؛ سومکا)، استالینیسم تازه نفس(حزب
توده)، و فاشیسم دینی مبتدی(فداییان اسلام و ...) را تکرار می کردند.
در این بازار مکاره ی "عقاید" کور و افراطی بود
که مصدق، متکی بر گذشته ای پاک و درخشان، با نطق های تاریخی خود در مجلس چهاردهم،
همراه با گوشزد کردن آسیب های دیکتاتوری، با یادآوری دستاوردهای ارجمند نهضت
مشروطه، این مرده ریگ والای ملی، پرچم نهضت ملی را برافراشت و راه را از چاه نشان
داد؛ تا آنجا که وسیعترین بخش نیروهای ملی و بویژه نسل جوان آن روز از افتادن در
دام وسوسه های افراطی و انحرافی نجات یافته جای خود را در صفوف نهضت ملی دید، و
بازار احزاب و دستجات جنجالی و نمایشی رو به کسادی گذاشت. این نیروی تازه نفس بود
که، در صورت برخورداری از یکی دو دهه ی دیگر از آزادی های سیاسی داده شده در قانون
اساسی می توانست پایه های یک ایران آزاد و آباد بیرون آمده از زیر بار فرسایش قرون
را بنا نهد.
با کودتای خانه خراب کن بیست و هشت مرداد که بار دیگر خفقان
سیاسی را بر جامعه حاکم ساخت راه ادامه ی تجربه ی گرانبهایی که آن نسل آغاز کرده
بود بسته شد؛ نه فقط ایرانی جوان آن روز نتوانست در این راه خود به پختگی لازم دست یابد تا نسل جدیدی از رهبران
سیاسی و مدیران کشوری سرنوشت ملی را در دست گیرند، بلکه حرکت انتقال حافظه ی
تاریخی مربوط به نهضت مشروطه و نهضت ملی به چند نسل پس از آن نیز متوقف گردید.
با اینهمه، در آن دوران، تا مدتها، مقاومت مصدق در دادگاه،
راه و آرمان های او هنوز عامل اساسی اتحاد و همبستگی اقشار جامعه در راستای مبارزه
علیه رژیم کودتا بود؛ صداقت و فداکاری مصدق و یاران وفادارش، که در زندان بودند،
در دادگاه فرمایشی محاکمه می شدند، و پس از آن دوران اولیه هم بارها و بارها به
زندان روانه می شدند، در مقایسه با افرادی که به نادرستی و فساد و خیانت به وطن
مشهور بودند و در رژیم کودتا در جهت تأمین سلطه ی مجدد استعمار در ایران تلاش می
کردند، مورد ارزیابی میلیون ها مردم قرار گرفته بود و برای خودفروشان و سازشکاران
جایی در دل های ملت باقی نمی گذاشت.
اما، با گذشت زمان و ادامه ی خفقان شدید پلیسی، حتی جوانان
عصیان زده ی پرشوری هم که در دهه ی دوم پس از کودتا به راه های انقلابی و قهرآمیز
روی آوردند، به استثنای نخستین نسل آنان که اکثراً از صفوف نهضت ملی برخاسته بودند
و به سرعت کشته شدند، دیگران با گذشته ی سیاسی نزدیک کشور خود پیوند روشنی نداشتند
و با انگیزه های گروه اول بیگانه شده بودند. به عنوان نمونه، نام مصدق به مثابه
ی نماد دموکراسی و راهنمای بزرگ آن، که هدف کودتا سقوط دولت ملی او بود، برای نسل
های این دوران هر روز غریبه تر شد.
در چنین جوی بود که عشق نمردنی و نازدودنی آزادی، بجای آنکه
با عمق ناشی از تجربه ی عملی همراه و مجهز شود، با گذشت هر دهه، هر روز انتزاعی تر
و ذهنی تر شد و شناخت تجربی دموکراسی جای خود را هر زمان بیشتر به شعارهای دور از
واقعیت، میان تهی تر و خطرناک تر داد.
ظهور عوامفریبانی چون خمینی در جوّی چنین خالی الذهن نسبت
به مقتضیات دموکراسی و راه های دستیابی به
آن بود که می توانست بازاری پر رونق و رواج بیابد. در یک چنین بیخبری از گذشته و
بیگانگی با دستاوردهای گرانبهای آن بود که حادثه ای چون انقلاب اسلامی می توانست
در ذهن کسی متصور شود و حتی به وقوع پیوندد.
از آن پس نیز آنچه پس از ۲۸ مرداد در تخریب فکر و سنت
دموکراسی و ممانعت از ادامه ی تجربه ی عملی آن شده بود، هزارچندان شد. این بار هم نام
دکتر مصدق همچنان در احمد آباد نگاه داشته شد تا نسل های جدید از او و دموکراسی
مورد نظر او جز سایه ای دور و کمرنگ نبینند.
و این بار نیز، در پناهِ این بیخبری و بی ریشگی، مانند
دوران پس از شهریور، بازار مکاره ی دکان های "سیاسی" به کار افتاد. هر
روز در گوشه ای چند آماتور و مبتدی نامجو، یا جمعی ماجراجوی فرصت طلب، به کار تأسیس
"گروه" خود مشغول شدند. رژیم نیز با قتل مبارزان اصیل و تسلیم ناپذیر
آنان از سر راه اینان بر می داشت تا آنها که با وابستگی به نظام حاکم یا مراکز
بیگانه از امکانات مالی و تبلیغاتی هم برخوردار بودند، بتوانند دیگرانی را که هویت
تاریخی روشنی نداشتند یا به آلت دست خود تبدیل کنند یا منزوی سازند. و این بار
نیز همچنان یکی از مشخصات این گروهک های پر سروصدا بیشترین پرهیز از بردن نام معلم
بزرگ دموکراسی در ایران، مصدق بود و هست. روش و رفتار برخی از آنان، از روی
تزویر، و برخی دیگرشان، از راه بیخبری، چنان بود که گویی این کشور پیش از آنان تاریخ
سیاسی نداشته و مبارزه برای ارزش هایی که از آن دم می زدند با نسل آنان آغاز شده
است. اگر در هندوستان نام گاندی، در آمریکا نام توماس جفرسون و جرج واشنگتن،
در فرانسه نام ژنرال دوگل ـ با اینکه بنیاد دموکراسی این کشورها بسیار هم استوار است
ـ هرگز فراموش نمی شود و هر روز با احترام بر سر زبانهاست، در میان
"اپوزیسیون" کاذب ایرانی نام مصدق و ارجاع به کار و مبارزاتش جایی
ندارد. زیرا ارجاع به این نام مستلزم تعیین رابطه ی خود با او و سابقه ی سیاسی
خویش نیز خواهد بود. زیرا ارجاع به این نام مستلزم تعیین رابطه ی خود با او و
سابقه ی سیاسی خویش نیز خواهد بود. برای آنان برگذاری "کنگره" های خلق
الساعه، با استمداد از بوق و کرنای مدرن انترنتی، می تواند بخوبی جای مشروطه و نهضت
ملی و مصدق را که با آنها رابطه ی جن و
بسم الله را دارند، بگیرد و آنان را از ارائه ی سوابق و اصل و نسب سیاسی خود معاف
سازد. اینکه یکی امضاء کننده ی
کاندیداتوری شیخ صادق خلخالی برای مجلس اسلامی می شود و امروز منادی
"سکولاریسم"، یکی دیگر مشاور و یار غارِ ولیعهد، و یکی نیز پرچمدار
تئوری استالینی "ایران ـ کشور کثیر الملّه"، مانع از "همنشینی های
مقدس" و ادواری آخر هفته های آنان در این یا آن شهر اروپا نمی شود.
حاصل همه ی اینها اینکه بخش مهمی از جوانان ایرانی آواره ی
علاقه مند به سرنوشت کشور خود سالهاست در میان بازی ها و مانورهای مشکوک این گروهک
های عقیم و زیانبخش سرگردان و سردرگم مانده اند. و بازیگردانان نظام نیز از دور و
نزدیک لبخند بر لب دستها را به هم می مالند.
حال
۶۱ سال پس از کودتای بیست و هشت مرداد، و ۳۵ سال پس از به اصطلاح "انقلاب
شکوهمند" پرسش این است: آیا برای یافتن هویت ملی و آزادیخواهانه ی خود نباید این
بازی ها را به کناری نهاده به پیش از آن کودتا بازگردیم؛ نباید ارزش های آن دوران
را در رأس همه ی ارزش های دیگر و با نام و نشان برپا دارندگان آنها، و بدون گریزِ
مخرب از حقایق تاریخی، زنده کنیم؛ نباید سربلند ندا دردهیم که ما دنبال کنندگان
راه آزادگران عصر مشروطه و ادامه دهندگان کار آنان، مردان و زنان نهضت ملی، راه
مصدق و فاطمی هستیم؟
مگر نه آنکه یک جامعه بدون مشعل فروزان گذشته ی خود در دست
نمی تواند به پیش رود؟
پس مطمئن باشیم که بدون این نشانی ها از آنان و معرفی صحیح
و بدون پرده پوشی خود، جز به سردرگمی و تفرقه ی بیشتر جوانان کشور کمک نکرده ایم؛
و بدانیم که مردم دیر یا زود چهره های واقعی ما را، چه زشت و چه زیبا، از پس هر
نوع غباری خواهند شناخت.
با توجه به آنچه در بالا آمد و جز گوشه ای از نتایج کودتای ۲۸ مرداد در ایران نیست، ما معتقدیم که با تشکیل اولین دولت حاکمیت ملی در ایران لازم است که کمیته ای از طرف دولت و مجلس شورای ملی برای برآورد آثار ویرانگر معنوی و مادی این فاجعه تشکیل گردد و پس از انجام این کار دولت ایران با نهایت جدیت دو کشور کودتاگر را وادار سازد تا آنها را، حتی اگر در بعد نمادین هم که باشد، جبران کنند.
زنده باد نهضت ملی ایران
جاودان باد نام مصدق بزرگ
۲۸
امرداد ماه ۱۳۹۳
سازمان
های جبهه ملی ایران در اروپا
دکتر
علی راسخ افشار، دکتر پرویز داورپناه، علی شاکری زند، مهندس مهدی مقدس زاده.