حسینعلی منتظری ـ هاشمی رفسنجانی |
یش از یک دهه است که مخالفان تندرو اکبر هاشمی رفسنجانی به وقت بحران او را تهدید به «منتظری شدن» می کنند؛ اشاره ای به سرنوشت سیاسی آیت الله «حسینعلی منتظری» که از قائم مقامی رهبری به حصر رسید ۲۹ آذر ۸۸ و در انزوای سیاسی مرد.
در آستانه انتخابات مجلس خبرگان رهبری، چنین تهدیدهایی این بار نه در رسانه های تندرو که در روزنامه «رسالت» که سابقه ای میانه روتر دارد، بازتاب یافته است. فارغ از انگیزه های انتخاباتی این تهدید، پرسش ساده این است که اگر چنین تهدیدی نشانه یک پروژه سیاسی علیه هاشمی است، چرا این قدر طول کشیده است؟ دقیق تر این که پروژه سقوط سیاسی منتظری در کم تر از دو سال به نتیجه رسید، چرا پروژه سقوط هاشمی در۱۰سال گذشته به نتیجه مهمی نرسیده است؟
پاسخ اول را باید در حلقه بالادستی مخالفان جست وجو کرد. واقعیت این است که در سطح بالادستی قدرت، علی خامنه ای تنها است و مجری معتبری ندارد. با معتمدان نظامی، انجام چنین پروژه ای پر ریسک است و معتمدان سیاسی، مهره هاشمی هم هستند و دو طرفه بازی می کنند. در داستان سقوط منتظری، روح الله خمینی در راس ایستاده بود ولی چهره هایی چون هاشمی رفسنجانی و «احمد خمینی» هم به خوبی به وظایف خود آشنا بودند. آن ها بازی قدرت را معطوف به تامین منافع خویش پیش می بردند بدون این که سرنوشت سیاسی منتظری برایشان مهم باشد. ممکن است ژست اخلاقی یا مذهبی درباره آیت الله گرفته باشند ولی به نتیجه رساندن پروژه سقوط منتظری موضوع مهم تری بود. چنین حلقه متنفذ، کاربلد و معتبری اکنون پیرامون علی خامنه ای نیست.
پاسخ دوم به مهارت بازیگری هاشمی رفسنجانی باز می گردد. او همواره تلاش کرده بین علی خامنه ای حقوقی و علی خامنه ای حقیقی مرزبندی کند. از عشق به علی خامنه ای می گوید ولی رهبر جمهوری اسلامی را متهم به استبداد می کند و بلافاصله تاکید می کند مطیع امر خامنه ای است. دوگانه عشق و نفرت، گیج کننده است؛ به او قدرت مانور می دهد، مخالفان را چند دسته می کند و نوعی سد اخلاقی در برابر رهبر جمهوری اسلامی برای تصمیم گیری های کلان می سازد.
پاسخ سوم به تقویت نسبی موقعیت میانه روها در فضای سیاسی ایران باز می گردد. حتی در روزگار قدرت مطلق تندروهای گردآمده در میدان بازی محمود احمدی نژاد، میانه روهای اصول گرا اندک اندک به سمت هاشمی میل کردند تا در یک ائتلاف پنهان، از زوال حداکثری خود جلوگیری کنند. این تلاش تا حدودی جواب داد و در دوران حسن روحانی آن ها با شیبی ملایم و کند در حال تقویت شبکه های بالادستی خود هستند. هراس میانه روهای اصول گرا از قربانی شدن، یک برگ بازی مکمل در اختیار هاشمی قرار داد. این البته ناشی از هوش هاشمی نبود، اشتباه تاکتیکی خامنه ای بود.
پاسخ چهارم اما به ساختار نحیف و مجروح سیاست ایران باز می گردد. در طول 20 سال گذشته، ساختار سیاسی دچار بی ثباتی مداوم شده است و رهبر جمهوری اسلامی از اقتدار لازم برای پایان بخشیدن به بحران های سیاسی برخودار نیست. شکاف های مدام که حاصل دوم خرداد 76 (برآمدن خاتمی)، تیرماه 78 (کوی دانشگاه)، زمستان 82 (ردصلاحیت گسترده نمایندگان مجلس ششم)، تیرماه 84 (شکست هاشمی)، خرداد 88(انتخابات ریاست جمهوری» هستند، از سیاست ایران یک جسم تکه پاره و نیمه جان ساخته اند؛ یک مجمع الجزایر با مرزهای خونین که آتش ها زیر خاکستر دعواهای سیاسی آن خوابیده است. ضربه کشنده ای مثل «منتظری شدن» هاشمی مشخص نیست چه عواقبی بر جای خواهد گذاشت و همین پیش بینی ناپذیری، جرات ریسک را کاهش داده است.
پاسخ پنجم را باید از زاویه اپوزیسیون دید. همان گونه که ماجرای تیرماه 84، هاشمی رفسنجانی را تمام وقت و تمام قد در آغوش اصلاح طلبان انداخت، «منتظری شدن» می تواند او را تام و تمام به اپوزیسیون جمهوری اسلامی هدیه دهد. برای نظام سیاسی که سال ها است برای تکه تکه کردن اپوزیسیون پول و آبرو خرج کرده، دادن چنین هدیه ای می تواند مصداق یک بی خردی سیاسی باشد.
پاسخ ششم به بازی روانی هاشمی باز می گردد. او در طول یک دهه اخیر، روز به روز خودش را چهره ای نشان داده که دیگر چیزی برای از دست دادن ندارد و آماده است تا ته بازی برود. او تجربه بازی معطوف به حذف دولت موقت «بنی صدر»، منتظری و احمدی نژاد را دارد همان طور که مهار اصلاح طلبان و بازی با مهره های اصول گرایان. همه این تجربه ها را علیه خامنه ای به کار می گیرد، نه تا آن هنگام که جدال به انهدام نظام منجر شود بلکه تا جایی که انهدام سیاسی خویش را به حداقل برساند. هاشمی، منتظری نمی شود.
ایران وایر ـ رضا حقیقت نژاد