برای شادتر کردن بقیه...
روز «سیزده به در» در زندان روز کسالت باری است. زندانی ها در حال و هوای دلتنگی هستند و این که چرا در کنار خانواده هایشان ننشسته اند و یا صدای خنده های شاد کودکانشان را نمی شنوند؟
«محسن» می گوید: «چهار سال پیش همین موقع ها بود که دستگیر شدم. فقط یک مادر پیر دارم که رفت و آمد بین خانه و زندان برایش دشوار است. برای همین هم به ندرت ملاقاتی دارم. در این چهار سال، نحسی سیزده را با هم بندیانم در می کنم. وسط حیاط جمع می شویم، کوکو سبزی می خوردیم و تخمه می شکنیم و خیال می کنیم در دامن یک کوهپایه سرسبز نشسته ایم. اما سال به سال که می گذرد، زندانی ها کم حال تر و بی حوصله ترند و به ندرت انگیزه دور هم جمع شدن هایی به سبک و مدل سابق دارند.»
«رحیم» ساکن بند۱۰ زندان «اوین» است؛ جایی که غالبا زندانی های مرتبط با مواد مخدر محبوس هستند.
او می گوید از روزی که وارد این بند شده، به ندرت شاهد تحرک و سرزندگی هم بندیانش بوده است: «آن ها مواد مخدر مصرف می کنند و سیزده به در و عاشورا حالیشان نیست. تمام روز در حال چرت زدن هستند و توان بدنی تحرک و شب نشینی یا دور همی های مناسبتی را ندارند. برای همین هم مراسم و عیدهای باستانی و سنتی در زندان در بسیاری از بندها، خصوصا در بند اشرار یا متادونی ها و مخدری ها کلا مورد توجه نیست. فقط بند زندانیان عقیدتی و امنیتی هستند که به این قبیل مناسبت ها توجه ویژه ای از خودشان نشان می دهند. البته اعیاد و مراسم مذهبی در بندهای عادی و بند اشرار یا قاچاق چیان بیش تر از مراسم سنتی و باستانی مورد توجه قرار می گیرند. بعضی روحیه هیاتی دارند و بعضی برای احتمال تخفیف مجازات و عفو به مراسم مذهبی توجه می کنند اما هیچ کدام بابت شرکت در سیزده بهدر در زندان مورد تشویق و توجه قرار نمی گیرند.»
«سهند» یک زندانی تازه وارد به بند 350 زندان اوین است. جرم او مربوط به یک پست فیس بوکی است: «از توجه و شور و شوقی که در بند زندانیان سیاسی و عقیدتی در خصوص تدارکات عید نوروز، جشن سیزده به در و چهارشنبه سوری وجود دارد، به شدت متعجب و شگفت زده ام. دوستان هم اتاقم می گویند تازه امسال به نسبت سال های گذشته هیچ اتفاقی نیفتاده است. سال های گذشته ملی گراها و پان ایرانیست ها تمام امور برگزاری این مراسم را به عهده می گرفتند و سنگ تمام می گذاشتند. یک نفر مسوول تهیه عصرانه سیزده به در می شد، ظرف کیک و شیرینی و لقمه های ساندویچ فراهم و سطل های آب را هم با خودشان به حیاط می بردند و سبزه هایشان را توی سطل ها معلق می کردند. اگر کسی هم توانسته بود سازی را به طور غیر قانونی وارد زندان کند، شروع می کرد برای دیگران ساز زدن و بقیه زندانی ها هم با آن آهنگ هم آوا می شدند و آواز می خواندند.»
به طور معمول، یک نفر روز قبل از سیزده به همه اتاق های بند سرکشی می کند. زندانی ها هر کدام سهم خود را برای تهیه یک غذای دسته جمعی پرداخت می کنند؛ غذایی که معمولا سبزی پلو با ماهی یا مرغ است. چند سال پیش به ابتکار یکی از زندانی های شمالی، آن ها مرغ ترش را انتخاب کرده بودند.
«محمد» می گوید: «برای غذا توافق می کنیم اما انتخاب ما همیشه عملی نمی شود. باید خودمان را با موجودی فروشگاه زندان وفق بدهیم. وقتی غذا تهیه شد، به نیت به در کردن نحسی سال، اگر هوا بارانی نباشد، می رویم حیاط و روی میز و نیمکت های حیاط نهارمان را صرف می کنیم. بعد از نهار هم به مفرح ترین کار زندان پناه می بریم؛ آواز خوانی دسته جمعی. سفره ها را روی میز پینک پنک های حیاط پهن می کنیم و سبزه ها را گره می زنیم و روی سفره می چینیم. معمولا هم پیش از صرف نهار برای آرامش و آزادی خود و سربلندی ایران عزیز دعا می کنیم.»
محمد می گوید روز سیزده به در هر کسی هر ابتکاری بتواند، برای شادتر کردن بقیه در حیاط زندان انجام می دهد. یک نفر میوه یا کاهو با خودش می آورد، یکی دیگر لقمه های آماده کرده را بین بقیه تقسیم می کند و اگر کسی ساز داشته باشد، پیه تنبیه را به تنش می مالد و آن را رونمایی می کند. حتی یک سال به خاطر دارم یک نفر قلیان چاق کرده بود و قلیان دست به دست می شد. در هر صورت، با این که نگاه غالب زندانی ها به منظره کوهپایه دور از دسترسی است که از انتهای حیاط زندان پیدا است اما تمام تلاش خود را می کنیم که خنده به لب دیگری بیاوریم و نحسی سیزده را پشت سر بگذاریم.»
ایران وایر