به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



پنجشنبه، آبان ۱۸، ۱۳۹۶

چه اتفاقي افتاد؟ بخش اول

شنيدن اخبار مانند استخوان گذاشتن لاي زخم بود

نفس عميق بكش. هوايي را حس كن كه ريه هايت را پر مي‌كند. كار درست همين است. مردم كشور بايد شاهد باشند كه دموكراسي هنوز زنده است. دردناك بودنش اصلا مهم نيست. نفست را بيرون بده. بعدا فرياد بكش.
در آستانه در ايستاده‌ام. بالاي پله‌هايي كه به سكوي اجراي مراسم آغاز، منتهي مي‌شود. منتظرم تا مجري از من و بيل دعوت كند در جايگاه مستقر شويم. در خيالم هر نقطه ديگري مي‌توانم باشم جز اينجا كه ايستاده‌ام. شايد بالي! بالي مي‌تواند گزينه خوبي براي اين منظور باشد.
نويسنده هيلاري كلينتون
ترجمه: مريم منظمي
اين روزها همه جا صحبت از ناداني‌هاي دونالد ترامپ، رييس‌جمهور ايالات متحده است و به قول آن دوست كارگردان‌مان در جشنواره خارجي هنگام دريافت جايزه، مردم ايران او را دوست ندارند. كتابي كه از امروز قرار است به همت «روزنامه اعتماد» در اين صفحه همراه شما باشد، رييس‌جمهور امريكا را از زبان يكي از قدرتمندترين زنان جهان توصيف مي‌كند؛ زني كه از قضا رقيب ترامپ در انتخابات ٢٠١٦ و به نظر بسياري، شانس اول رياست‌جمهوري كشور امريكا بوده است.
هيلاري رادهام كلينتون براي حزب دموكرات به ميدان آمده بود. وي كه پيش‌تر بارها كتاب‌هايش در كشور ما ترجمه و به بازار عرضه شده‌اند و البته همواره در شمار پرفروش‌ها قرار داشته‌اند اين‌بار خاطراتش را از مبارزات انتخاباتي رياست‌جمهوري كشورش به كتاب تبديل كرده و آن را در روز دوازدهم سپتامبر سال جاري يعني كمتر از دو ماه پيش در امريكا رونمايي كرده است. هيلاري كلينتون عنوان چه اتفاقي افتاد را براي كتاب خود برگزيده است.
هيلاري كلينتون هفتاد‌ساله در زمان رياست‌جمهوري همسرش بيل كلينتون از ١٩٩٣ تا ٢٠٠١ به عنوان بانوي اول امريكا ساكن كاخ سفيد بوده است. پس از آن در فاصله سال‌هاي ٢٠٠١ تا ٢٠٠٩ سناتور نيويورك بوده و در دوره اول رياست‌جمهوري باراك اوباما به عنوان شصت و هفتمين وزير امور خارجه امريكا فعاليت داشته است. پس از آن هم براي انتخابات اخير رياست‌جمهوري، به عنوان نخستين نامزد زن و از سوي يكي از دوحزب مهم سياسي امريكا يعني حزب دموكرات معرفي شد و به مبارزات انتخاباتي پرداخت؛ مبارزاتي كه در نهايت به شكست او و پيروزي ترامپ انجاميد.
اگر خسته‌اي، ادامه بده.
اگر ترسيده‌اي، ادامه بده.
اگر گرسنه‌اي، ادامه بده.
اگر مي‌خواهي طعم آزادي را بچشي، ادامه بده.
هريت تابمن
يادداشت نويسنده:
اين روايت من است از آنچه اتفاق افتاد؛ روايتي است از آنچه كه در دو سال از دشوارترين سال‌هايي كه تا به حال تجربه كرده‌ام، ديدم، احساس كردم و به آن انديشيدم.
روايتي است از آنچه مرا سوق داد تا در اين گذرگاه از تاريخ امريكا قرار بگيرم؛ پس از شكستي تكان‌دهنده دوباره به امور پراهميت‌تر زندگيم متصل شوم و به جاي عقبگردي ملولانه، با اميد به پيش رو نگاه كنم.
اين كتاب، روايت آنچه بر كشورمان گذشت نيز هست. روايت اينكه چرا دچار دو دستگي شده‌ايم و براي رفع آن، چه مي‌توانيم بكنيم.
من پاسخ همه پرسش‌ها را ندارم، اين كتاب حتي، تفسيري جامع از رقابت سال ٢٠١٦ نيز نيست. آن قدر به وقايع نزديك بوده‌ام و آن قدر در رويداد آنها سهم داشته‌ام كه اين كتاب تنها «بهانه»‌اي براي نوشتن نباشد.
اين كتاب تنها روايت من است. قصد دارم در آن پرده از روي تجربه‌اي هيجان‌انگيز، شادي‌آفرين، تحقيرآميز، خشم‌آفرين و در يك كلام بهت‌آور بردارم.
نوشتن اين مطالب برايم آسان نبود. هر روزي كه به عنوان نامزد رياست‌جمهوري سپري مي‌كردم مي‌دانستم ميليون‌ها نفر روي من حساب مي‌كنند و فكر دلسرد شدن‌شان را تاب نمي‌آوردم. اما، نااميدشان كردم. نتوانستم كارم را به سرانجام برسانم و ناگزيرم باقيمانده زندگي‌ام اين ‌بار را بر دوش بكشم.
در اين كتاب از لحظه‌هايي نوشته‌ام كه در بحبوحه مبارزات انتخاباتي آرزو كرده‌ام مي‌توانستم بازگردم و از ابتدا آغاز كنم. اگر روس‌ها مي‌توانستند ضمير ناخودآگاهم را هك كنند، فهرست بلند بالايي از اين لحظه‌ها مي‌يافتند. لحظه‌هايي هم در خاطرم ثبت شده‌اند كه مي‌خواهم تا ابد آنها را در ياد نگه دارم. مانند لحظه‌اي كه در حال تمرين سخنراني مجمع بودم و نوه خردسالم دوان دوان وارد اتاق شد. همچنين حسي كه چند ساعت بعد، هنگام بالا رفتن از سن براي ايراد سخنراني به عنوان نخستين كانديداي زن رياست‌جمهوري تاريخ امريكا از سوي يكي از احزاب مهم سياسي كشور داشتم.
درباره مردمي نوشته‌ام كه الهام بخشم بوده‌اند. از كشيشي كه در كاروليناي جنوبي درباره عشق و محبت برايم گفت تا همبستگي شهروندان شهري كه با سرب آلوده شده و داوطلبان خستگي ناپذير ستاد انتخاباتي‌ام كه همه‌چيزشان را در راه آينده‌اي بهتر فدا كردند. دغدغه‌هاي مهمي را آورده‌ام كه ده‌ها سال با آنها دست و پنجه نرم كرده‌ام و امروز ضرورتي دوباره يافته‌اند. نقش جنسيت، نژاد و طبقه اجتماعي در سياست ما و اهميت همدلي در زندگي
ملي مان دغدغه‌هاي من بوده‌اند.
كوشيده‌ام از اشتباهاتم پند بگيرم. همان‌گونه كه در كتاب خواهيد ديد، اشتباهات فراواني داشته‌ام كه فقط و فقط مختص خودم بوده‌اند.
اما اين پايان داستان نيست. بدون رويارويي با جنگ اطلاعاتي متهورانه‌اي كه از كرملين آغاز شد نمي‌توان حوادث سال ٢٠١٦ را درك كرد. دخالت بي‌سابقه‌اي در انتخابات ما از سوي رييس اف‌بي‌اي اتفاق افتاد. يك خبرگزاري سياسي به رأي‌دهندگان گفته بود كه داستان اصلي، ايميل‌هاي من هستند و پس از آن، جريان ريشه‌داري از خشم و نارضايتي در فرهنگ ما به راه افتاد.
مي دانم كه برخي افراد خوش ندارند اين چيزها را به خصوص از من بشنوند. اما ناگزيريم اين حق را براي خود قائل شويم. درس‌هايي كه از سال ٢٠١٦ آموختيم مي‌تواند تعيين‌كننده اين نكته باشد كه آيا مي‌توانيم دموكراسي‌مان را شفا بخشيم و در آينده از آن پاسداري كنيم و آيا به عنوان شهروند مي‌توانيم بناي پلي روي دو‌دستگي‌مان را آغاز كنيم يا خير. مي‌خواهم نوه‌هايم و همه نسل‌هاي آينده بدانند واقعا چه اتفاقي رخ داد. ما در برابر تاريخ و جهاني آگاه مسووليم و بايد ابهامات را رفع كنيم. روزهاي دردناك پس از انتخابات را نيز با شما درميان گذاشته‌ام. بسياري از مردم از من مي‌پرسيدند: «اصلا چطور از رختخواب بيرون آمده‌اي؟» خواندن اخبار هر روز صبح به مثابه استخوان گذاشتن لاي زخم بود...
هر افشاگري و هتاكي وضع را وخيم‌تر مي‌كرد. تماشاي شكسته شدن حرمت كشورمان در جهان زجرآور بود. ديدن زندگي همراه با دلهره امريكايي‌ها كه ممكن بود خدمات درماني‌شان از دست برود تا دريافت ماليات از ابرثروتمندان كاهش يابد، ديوانه‌كننده بود. لحظات زيادي وجود داشت كه تنها دلم مي‌خواست سر بر بالش فرو ببرم و ضجه بزنم.
اما رفته‌رفته اوضاع شخصي‌ام بهتر شد يا دست‌كم از شدت وخامت آن كاسته شد. اندكي انديشيدم و نوشتم. كمي نيايش كردم. كمي غذا پختم و گاهي هم يك دل سير خنديدم. با همسرم و سگ‌هاي‌مان تالي و مِيزي كه همه اينها را بهتر از ما درمي‌يافتند، در جنگل به پياده‌روي‌هاي طولاني رفتم. دوستان را دور خودم جمع كردم و در جريان برخي برنامه‌ها قرار گرفتم كه سال‌ها تعريف‌شان را شنيده بودم. بسياري از برنامه‌هاي شبكه HG را هم تماشا كردم. بهتر از همه، گذران اوقات با نوه‌هاي دردانه‌ام بود و جبران قصه‌هاي زمان خواب‌شان و همراهي با آوازهاي داخل وان آنها كه در تمام ماه‌هاي طولاني مبارزات انتخاباتي‌ام، فرصت انجام‌شان را از دست داده بودم.
به گمانم «خودمراقبتي» كه برخي مي‌گويند، همين باشد. واقعا عالي است و نتيجه مطلوبي مي‌دهد.
حالا كه مردم از اوضاع و احوالم مي‌پرسند، مي‌گويم كه به عنوان يك امريكايي از هميشه نگران‌ترم اما به عنوان يك فرد، حالم خوب است. اين كتاب، داستان سفر ياد شده است. نوشتنش برايم پالايش بود. هنگام نگارش دوباره خشمگين و ناراحت مي‌شدم. گاهي نوشتن را كنار مي‌گذاشتم، دراز مي‌كشيدم، چشمانم را مي‌بستم و مي‌كوشيدم تا ذهنم را خالي كنم. نوشتن اين كتاب از بابت ديگري هم برايم دشوار بود. تعداد دفعاتش از دستم در رفته است كه چند بار پشت ميز آشپزخانه نشسته و مشغول كار روي اين صفحات بوده‌ام و يكباره با علامت پخش اخبار، فوري حواسم پرت شده است، سرم را پايين انداخته‌ام، آه كشيده‌ام و قلم قرمزم را برداشته و مشغول ويرايش شده‌ام.
كوشيده‌ام با خاطرات دردناك از در آشتي درآيم و برخي خوشي‌هاي روزهاي انتخابات را كه تعدادش احتمالا بيش از تصور شماست، دوباره مرور كنم. در گذشته به دلايلي كه شرح خواهم داد، اغلب حس مي‌كردم بايد در ميان جمعيت محتاط باشم، گويي روي طنابي راه مي‌روم و نگهدارنده‌اي ندارم. اما حالا محافظم را از خودم نااميد مي‌كنم.
به محض اتمام نگارش، احساس كردم بار ديگر براي رويارويي با آينده آماده‌ام.
اميدوارم پس از اتمام كتاب، شما هم با من در همان نقطه باشيد.
همواره شكرگزار خواهم بود بابت اينكه نامزد حزب دموكرات بوده‌ام و از ياران امريكايي‌ام ٦٥،٨٤٤،٦١٠ راي كسب كرده‌ام. اين تعداد، از همه نامزدهاي رياست‌جمهوري به جز باراك اوباما بيشتر بوده و گواهي است بر اينكه رخداد كريه سال ٢٠١٦ تعريف كشور ما نيست.
مايلم از تمام كساني كه مرا در خانه‌هاي‌شان، محل كارشان، مدارس و كليساهاي‌شان در طول آن دو سال طولاني و سخت، پذيرفتند، تشكر كنم. از تمام دخترها و پسرهاي خردسالي كه به آغوشم دويدند يا با تمام انرژي‌شان با من دست دوستانه دادند، متشكرم. از رشته طولاني مردم شجاع و ماجراجوي چند نسل كه عشق و استقامت‌شان، پيشبرد چنين زندگي پرباري را در كشوري كه دوستش دارم، ممكن كرد سپاسگزارم. قلبم فارغ از هر چيز ديگر، سرشار از قدرداني است.
اين كتاب را با چند سطر منسوب به هريت تابمن ساختارشكن آغاز كرده‌‌ام. بيست سال پيش، گروهي از كودكان را ديدم كه نمايشي درباره زندگي او در مزرعه سابقش در آبورن نيويورك اجرا مي‌كردند. آنها از اين زن باشهامت و مصمم هيجان زده بودند كه با وجود تمام مشكلات، برده‌ها را به سوي آزادي رهبري مي‌كرد. با وجود آنچه سر راهش قرار مي‌گرفت، هرگز ايمانش را به شعار ساده اما قدرتمند «ادامه بده!» از دست نداد. اين همان كاري است كه ما نيز اكنون ناگزير از انجام آنيم.
دولت امريكا در سال ٢٠١٦ اعلام كرد كه هريت تابمن قرار است به اعتبار اسكناس ٢٠ دلاري تبديل شود. اگر نيازمند شاهد هستيم براي اينكه امريكايي‌ها هنوز مي‌توانند آن شعار را درست درك كنند، اين همان شاهد است.
فصل اول
ظهور
نفس عميق بكش. هوايي را حس كن كه ريه هايت را پر مي‌كند. كار درست همين است. مردم كشور بايد شاهد باشند كه دموكراسي هنوز زنده است. دردناك بودنش اصلا مهم نيست. نفست را بيرون بده. بعدا فرياد بكش.
در آستانه در ايستاده‌ام. بالاي پله‌هايي كه به سكوي اجراي مراسم آغاز، منتهي مي‌شود. منتظرم تا مجري از من و بيل دعوت كند در جايگاه مستقر شويم. در خيالم هر نقطه ديگري مي‌توانم باشم جز اينجا كه ايستاده‌ام. شايد بالي! بالي مي‌تواند گزينه خوبي براي اين منظور باشد.
بيل به عنوان رييس‌جمهور اسبق و من به عنوان بانوي اول كشور در زمان زمامداري او، بايد طبق آداب در مراسم تحليف رييس‌جمهور جديد حاضر باشيم.
چندين هفته براي آمدن يا نيامدن به مراسم با خودم كشمكش داشته‌ام. جان لوييس نيامده است...

ادامه دارد 

برگرفته از روزنامه اعتماد