بله درست خواندید منهم می خواهم به کنگره ی آمریکا بروم. مگر چه چیزم از دیگران کمتر است؟ البته هپلی میخواهد به عنوان خبرنگار به کنگره برود. از این خبرنگار قدیمی ها که همگی کلاه شاپو داشتند و فلاش دوربینشان قد کماجدان بود. یک کارت خبرنگار هم میرنم زیر روبانش و میروم که گزارش تهیه کنم تا مردم بی خبر نمانند.
بینی و بین الله کنگره آمریکا همان کاروانسرای حضرتی خودمان است که هرکس از راه برسد سرشو می اندازد پایین و می رود تو. ولی در جمع رفتن به کنگره دو حالت دارد. یا میروی چیزی بدهی که احترام می بینی و در صدر مین شینی، یا این که می روی چیزی بگیری که اگر دستمال ابریشمیت خیلی خوشرنگ و نرم بود، آخر سر چیزی کف دستت می گذارند که دست خالی نروی.
در نقطه ی مقابل یک گروه خودمانی هم داریم که به دشمن نزدیکتر است تا خودمان. آنهم مجاهدینی هستند که تبدیل به مزدوران بیگانه شده اند و برای آنکه فراموش نشوند به سناتور ها دقیقه ای پول می دهند تا تمجیدشان کنند. اینها هم که پولشان زیاد است و دماغشان پر باد، دسته چک را گذاشته اند جلوی خودشان و هر که برسد قد و بالایش را اندازه می گیرند و برای هر دقیقه ی سخنرانیش نرخ تعیین می کنند و بلافاصله دلار را تقدیم می کنند. همینطور است که جلسه هاشان اینقدر شلوغ است. هم تماشاچی شان خارجی است و هم سخنرانشان و هم در حقیقت خودشان. اگر هم برنامه را به زبان فارسی پخش می کنند برای سرگرم کردن مردم بیچاره است. چون بودجه ی خوب دارند، به جای زیرنویس دوبله می کنند، مثل تلویزیون من و تو.
اما روی سخن هپلی با گروه دیگری است که دست بگیر دارد و چون شتری که نواله می خواهد گردن می کشند و قر گردن می آید.
به تازگی با خبر شدیم گروهی با نام «جوامع ایرانیان آمریکا» در کنگره با پوشیدن پیراهن هایی با هشتگ #FreeIran شرکت کردند که اگر دست مردم بهشان می رسید هشتکشان را به سرشان می کشیدند تا بفهمند که ایران را چجوری باید آزاد کرد. بدبختانه یکی دوتا نیستند از پیرزاده بگیر تا مجید صادقپور ، فرهمند محمود کلایه، رضا پرچی زاده، و مرجان کی پور گرین بلت (این یکی احتمالاً همان طرح کمربند سبز است که آمریکا می خواست دور شوروی بکشد و حالا دوباره مطرح شده. شاید هم چون شیعه است کمربندش سبز است، کسی چه می داند)، سعید عابدینی، فضائل عزیزان، امیر فصیحی، نیک آهنگ کوثر، سینا دبستانی، ایرینا سوکرمن. چندتایی هم مثل زارع زاده و باطبی و فخرآور اصلاً حق آب و گل دارند و صبح به صبح کنگره را آب و جارو می کنند. خلاصه همگی رفته اند گدایی آزادی از کنگرهُ آمریکا. حالا آزادی هم نشد، بالاخره یک چیزی بگیرند که دست خالی نروند.
مبارزان دیگر کشورها در پی آزادی و آبادانی کشورشان هستند، برای دموکراسی می جنگند و دست بیگانگان را کوتاه می کنند، اما این مدعیان وطنی به دولت های خارجی به چشم دیگ نذری نگاه می کنند. وقتی می گویی آن مهری که توی شناسنامه ات می زنند تا آش بدهند، بیخود نیست و حساب و کتاب دارد، خودشان را می زنند به آن راه که ما چون احساس ضعف میکنیم، آمده ایم اینجا نذری بخوریم که زورمان زیاد شود ایران را آزاد کنیم! آره جان تو، تو راست میگی!
این وسط اسمال کوری بیچاره تک افتاده و هیچ دسته ای به بازیش نگرفته. خودش مانده و سکولار دمکرات سبزش. برای همین هم رفته یک نفری مهستان شده. اگر هم بگویی تو که اینقدر گردن کلفتی، مهستانش را نشان بده ببینم. می گوید من مهستانم مجازی است و به چشم آدم حلال زاده نمی آید. نقداً برای ترامپ اعلامیه می دهد بلکه فردای حمله به ایران دستش به جایی بند شود. اگر هم نشد و حسرت چلبی شدن به دلش ماند و بقیه زدند و بردند، عوضش یک مرثیه در قالب نیمایی تحویلمان خواهد داد و دوباره خواهد رفت فیلم فارسی بسازد.
شازده پهلوی را فراموش کردم که حق تقدم دارد ولی از همه تنهاتر مانده. خودش را به آب و آتش زد تا با مک کین یک عکس بیاندازد که انداخت، ولی تازه بقیه جمع شدند به مسخره که اینها را باش می خواهند عقلشان را بگذارند روی هم شرکت سهامی درست کنند که ایران را آزاد کنند.
اون از بالادستی هایمان این هم از پایین دستی هایمان. همه دست به دامان ترامپ که بیا و به کشور ما حمله کن و ما را از شر ملاها نجات بده و یک مقامی هم به ما بده. خدا یک عقلی به این جماعت بدهد، یک پولی هم به هپلی که خرج سیگارش دربیاید.
2017 Nov 8th Wed - چهارشنبه، 17 آبان 1396
منبع: ایران لیبرال