به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



دوشنبه، مهر ۲۳، ۱۳۹۷

نیایش علیجانی : دیروز مادرم را به خاک سپردند

من در گریه هایم خاطراتم با او را مرور می‌کردم.
دیروز مادرم را به خاک سپردند و من در گریه هایم خاطراتم با او را مرور میکردم.

آخرین باری که با هم حرف زدیم شنبه یعنی سه روز قبل از مرگش بود. به او خبر دادم که در دانشگاهی که خودم می خواستم قبول شدم. ذوق زده شد، خوشحال بود. آخرین جمله اش هنوز در گوشم هست: 
«نیایش درستو خوب بخون. زود تموم شه. تنبل بازی در نیاریا.»

مادرم در شهر و خانواده ای به دنیا آمده بود که زنان چندان حقی در برابر مردها نداشتند و فکر می کردند که فقط برای خانه داری و بچه داری آفریده شده اند و همیشه باید در برابر هر ظلم و زور گویی سکوت کنند. اما مادر من بدون هیچ الگویی تصمیم گرفت راه دیگری برود و به همه ثابت کند که زنان بیشتر از آن که دیگران فکر می کنند، توانمند هستند.
پدرم بارها گفته بود که همین شخصیت مادرم بود که او را جذب کرد.
شاید بزرگ‌ترین میراث من از مادرم همین باشد که به من آموخت زنان می توانند مستقل و قوی باشند و برای گرفتن حقشان در برابر تمام دنیا بایستند.
پدرم هم با حمایت های همیشگی که گاهی حرص من و ارشاد را درمی آورد، دور از حرف و شعار، در عمل به ما نشان داد زنان در راه به دست آوردن حقوقشان نباید تنها بمانند و مردها هم باید با آنها همراهی کنند .
من تا امروز از داغ مادرم نتوانستم چیزی بنویسم. در این چند روز فقط دلداری ها و تسلیت های دوستان و آشنایان آرامم می کرد. اما گاهی دروغ های شاخدار بعضی ها در باره پدرم ما را می آزرد. اینها باید از خودشان خجالت بکشند. با این آدم های حقیر یک شوخی هم بکنم. من دیده بودم که مادرم با پدرم خشونت کند اما هرگز ندیدم پدرم با مادرم خشونت کرده باشد!
لطفا به مادرم احترام بگذارید و مدتی از دنیای کوچک «این پست چند تا لایک داره؟» فاصله بگیرید و بگذارید که ما به عزایمان برسیم. دعواهای سیاسیتان را برای همان دنیای سیاست نگه دارید و دنبال این نباشید که از زندگی خانوادگی ما برای تخریب هایتان سوء استفاده کنید.
در پایان نیز میخواهم خطاب به مادر رنجورم بگویم: مادر تن تو را به خاک سپردند و من آنجا نبودم. اما تمام روز تو با من بودی و من مثل بچگی هام پیراهن تو را چسبیده بودم و از تو جدا نمی شدم.»

منبع: فیس‌بوک