شاخصه اصلی سیاست خارجی ایران در ۴۰ سال گذشته آمریکاستیزی و اسرائیلستیزی و در مجموع غربستیزی بوده است. با مواضع خامنهای مذاکره برای خروج از این وضعیت به امری محال بدل شده است. رفتن ترامپ هم مشکل ایران را حل نمیکند.
یکی از مناقشات آیتالله خمینی با حکومت شاه بر سر مصونیتی شکل گرفت که قابل بحث و نقد و نفی بود، ولی بر خلاف آنچه که تبلیغ شد ربطی به کاپیتولاسیون در معنای متعارف آن نداشت. با این همه، آیتالله خمینی از آن حربهای برای مقابله با حکومت شاه ساخت و دشمنی با آمریکا را بیش از پیش به میان روحانیت و پایگاه اجتماعی آن هم رسوخ داد. سال ۱۳۴۳ چند روز قبل از آن که او در پی همین مناقشه با رژیم شاه و در چارچوب اقدام بحثانگیز این حکومت به تبعید برود، جملاتی گفت به این عبارت: «دنیا بداند که هر گرفتاریای که ملت ایران و ملل مسلمین دارند از اجانب است، از آمریکاست. ملل اسلام از اجانب عموماً و از آمریکا خصوصاً متنفر است.. آقا تمام گرفتاری ما از این امریکاست! تمام گرفتاری ما از این اسرائیل است! اسرائیل هم از امریکاست.»
در این جملات هنوز از اصطلاح رژیم صهیونیستی خبری نیست و مناسبات آیتالله خمینی با آمریکا هم زمانی که انقلاب به پیروزی خود نزدیک میشد شاید تاکتیکی و از سر مصلحت در مسیری افتاد که زیاد با آن حرفهای سال ۱۳۴۳ خمینی دمساز نبود. در نامهای که او یک ماه قبل از پیروزی انقلاب به دولت کارتر مینویسد و اسناد آن سال ۲۰۱۳ منتشر شد، قول مساعد داده میشود که مناسبات ایران و آمریکا حسنه و دوستانه باقی بماند: «ما روابط آینده با آمریکا را دوستانه میبینیم... ما نه به صورت ژاندارم منطقه خلیج عمل خواهیم کرد و نه به صورت صادر کننده انقلاب به سایر کشورهای منطقه.»
انقلاب که پیروز شد، گرچه ایده صدور فکری و عملی انقلاب و حمایت از «نهضتهای آزادبیخش در سراسر جهان» در دستور کار قرار گرفت، ولی مناسبات ایران و آمریکا کژدار و مریز عادی بود و بیش از آن که از نوع رابطه واشنگتن و حکومت شاه متاثر باشد، در وهله اول تابعی شده بود از برخورد دولت کارتر با شاه و استقبال یا عدم استقبال از او. دولت کارتر هم احتیاط و پرهیز بارزی در تماس با گروههای اپوزیسیون و سرنگونشده داشت و به دنبال داشتن مناسباتی خوب با حکومت جدید تهران بود، به خصوص که سبقه مذهبی آن ولو که مطلوب هم نبود، اما در ضدیت با شوروی کم و بیش همسو با منافع و دیدگاههای آمریکا بود.
ولی مسئله حضور شاه در آمریکا برای معالجه و اشغال سفارت آمریکا در سال ۱۳۵۸ به بهانه آن، هم کشاکش در صحنه سیاسی ایران و هم مناسبات میان ایران و جهان به طور عام و غرب به طور خاص را در مسیری انداخت که همچنان اثرات زیانبار و منفیاش بر منافع رشد و توسعه موزون ایران باقی است. حمایت ایدئولوژیک و عملی تام و تمام بخشی از چپهایی که مبارزه ضدامپریالیستی و ضدآمریکایی را در راس برنامه و ایدئولوژی خود نوشته بودند، به غرب کینه میورزیدند و تبعا به آزادیهای سیاسی و مدنی و مناسباتی متوازن با جهان باور نداشتند هم، بیش از پیش باد به بادبان رویکرد جدید ضدآمریکایی در تهران انداخت و آینده ایران را با مخاطراتی جدی روبرو کرد.
میراث آیتالله خمینی و وقتی که پای "غیرت" به میان آمد
در شرایط انزوایی که جمهوری اسلامی با اشغال سفارت آمریکا برای ایران رقم زد، صدام حسین بیش از پیش زمینه را برای حمله به ایران مساعد دید، چرا که حالا هم آمریکای زخمدیده از اشغال سفارت میتوانست حامی این جنگ باشد و هم کشورهای حوزه خلیج فارس که از ایده و تبلیغات مربوط به صدور انقلاب به ترس و نگرانی افتاده بودند، و چنین هم شد. این سخن علی مطهری در سال ۱۳۹۵ گرچه نفس اشغال سفارت را با همه زیان و ضررش نفی نمیکند، ولی حاوی عناصری از واقعیت است: « طولانی شدن اشغال سفارت آمریکا در ایران باعث شد چهرهای مانند داعش (در عرصه بینالمللی) از ایران به نمایش گذاشته شود و صدام حسین نیز از انزوای ایران پس از این حادثه استفاده کرده و به ایران حمله کند.»
لجاجت و سرسختی در ادامه جنگ پس از آزادی خرمشهر و سمتگیری شدیدتر شعارها علیه اسرائیل انزوای ایران و محرومیت آن از داشتن مناسباتی معطوف به رشد و توسعهای درخور را وارد فاز جدیدی کرد.
پایان جنگ که در وضعیت تشدید مناقشه با آمریکا، وضع بد اقتصادی و در مجموع در شرایط استیصال ایران و بدون دستیابی به هیچگونه امتیاز جدیدی رقم خورد این امید را ایجاد کرد که شاید در سیاست خارجی ایران گشایشی حاصل شود و مناسباتی عادی با جهان در دستور کار قرار گیرد. نداهایی هم در ایران بلند شده بود که مشکل رابطه با ایران باید در همان دوره آیتالله خمینی و در شرایطی که کاریزمای او در حکومت همچنان موثر است حل شود، وگرنه به صورت زخمی مزمن درخواهد آمد. کسانی مانند اکبر رفسنجانی بانی و مدافع این نظر بودند.
ولی اختلاف و منازعه با آمریکا و اسرائیل به رغم همه ضرر و زیانهایش به اهرمی در سیاست داخلی ایران و وسیلهای برای سرکوب مخالفان و وجههخریدن در میان بخشی از اقشار منطقه بدل شده بود. در همین چارچوب، بخشهایی از حاکمیت به سود خود نمیدیدند که در این سیاست تغییری دهند، به خصوص که غرب نزد آنها نه لزوما به اعتبار سابقه استعمار و سلطهگری که نماد مدرینته و مدرنیسم تلقی میشد و به لحاظ فرهنگی و مناسبات اجتماعی و آزادیهای سیاسی و مدنی و جنسیتی با آن مشکل داشتند.
آیتالله خمینی تا روزی که زنده بود، سود و هودهای ندید که سیاست ضدآمریکایی حکومت را تغییر دهد و پرونده منازعه با این کشور را به این یا آن میزان ببندد، سهل است که خود با صدور فتوا علیه سلمان رشدی در آخر عمر دوباره هیزمی جدید بر آتش تنش میان ایران و غرب افکند و میراث این معضل را هم برای جانشینان خود باقی گذاشت.
آیتالله خمینی تا روزی که زنده بود، سود و هودهای ندید که سیاست ضدآمریکایی حکومت را تغییر دهد و پرونده منازعه با این کشور را به این یا آن میزان ببندد، سهل است که خود با صدور فتوا علیه سلمان رشدی در آخر عمر دوباره هیزمی جدید بر آتش تنش میان ایران و غرب افکند و میراث این معضل را هم برای جانشینان خود باقی گذاشت.
با فوت آیتالله خمینی کسی سکان اصلی زمامداری در جمهوری اسلامی را به دست گرفت که غربستیزیاش روز به روز رو به تشدید بود. او حتی در انتقاد از بعضی از دانشجویانی که در اشغال سفارت آمریکا دست داشتند و بعدا آن اقدام را نادرست خواندند هم، کوتاه نیامده و آنها را به نداشتن "انگیزه محکم" برای اشغال سفارت متهم کرده است. رهبر جمهوری اسلامی ایران در تمامی این سالها عدم رابطه با آمریکا را به مسئلهای "غیرتی" و "ناموسی" بدل کرده و تاکیدش این بوده است که "کسانی که دم از مذاکره با آمریکا میزنند، یا از الفبای سیاست چیزی نمیدانند، یا الفبای غیرت را بلد نیستند."
اسرائیلیها ابتدا سیاست دیگری داشتند
به همین اعتبار در دوران ۴ رئیس جمهوری که با آیتالله خامنهای کار کردهاند گرچه متاثر از فشار افکار عمومی و ضرورتهای توسعه و پیشرفت کشور اصلاح مناسبات بینالمللی ایران هر بار به بحث و ضرورت روز بدل شده، ولی با سد سدید مخالفت آیتالله خامنهای و حلقه محافل و مشاوران او در طیف تندرو و غیرتندرو اصولگرا روبرو شده است، مشاورانی که یا نگرههای ایدئولوژیک و دشمنی با همه مظاهر تجدد و پیشرفت غرب مشکلشان است یا از منافع اقتصادی و مادی ناشی از رانت و فساد مربوط به فقدان مناسبات با غرب و ادامه تحریمها بهرهمندند، یا برقراری مناسبات با غرب را به از دست رفتن اهرمی برای فشار و سرکوب مخالفان و تهیشدن زرادخانه تبلیغاتیشان از شعارهای ضدآمریکایی تلقی میکنند که امکان مانور و نیروگیریشان از برخی از مردم کوچه و بازار در منطقه را هم سلب میکند، یا این نگرانی را دارند که مناسبات عادی دیپلماتیک با آمریکا امکان مانور این کشور در صحنه سیاسی کشور را فزونتر کند و حکومت انحصاری موجود را به خطر اندازد.
این در حالی است که به غیر از ایران کمتر کشوری در جهان فاقد رابطه با آمریکاست و حتی ویتنامیها هم که بیش از ایران در مناقشه و جنگ و خصومت با آمریکا بودهاند حالا با پشتسر گذاشتن گذشتهها مناسباتی حسنه با این "دشمن سابق" برقرار کردهاند و آن را در خدمت رشد و توسعه خود گرفتهاند.
در دورههای مختلف آمریکا و اسرائیل تلاشهای متفاوتی برای احیای رابطه با ایران داشتهاند. چه در ماجرای "ایرانگیت" در دوران ریگان، چه در دوران کلینتون و تلاش او برای ایجاد رابطه با دولت خاتمی، چه تلاش دولت اوباما برای بستن پرونده هستهای و گشایش روزنههایی برای احیای روابط با تهران. و در تمامی این دورهها رهبری ایران با گفتمان و دلایلی که ورای آنچه که فوقا اشاره شد نشانههایی از عدم اعتماد به نفس و ترس از "رودستخوردن" در مذاکرات هم در آن هویداست با هر گونه مذاکره مستقیم مخالفت کرده است. او پیوسته مذاکره و بهبود مناسبات را تعلیق به محال و به شرایطی واگذار کرده که "آمریکا تغییر ماهیت و رویکرد بدهد". سخن آیتالله خامنهای در مهر ۱۳۹۴ در این رابطه گویاست: «مذاکرهی آمریکا با جمهوری اسلامی ایران، یعنی نفوذ؛ تعریفی که آنها برای مذاکره کردند این است و آنها میخواهند راه را برای تحمیل باز کنند. امروز غول عظیم تبلیغاتی دنیا در مشت آمریکا است؛ امروز جریان صهیونیستیِ بشدّت دشمن بشریّت و دشمن فضیلت، با آمریکا، هر دو در یک لباسند، دستشان از یک آستین میآید بیرون و با هم هستند. مذاکرهی با اینها یعنی راه را باز کردن برای اینکه بتوانند، هم در زمینهی اقتصادی، هم در زمینهی فرهنگی، هم در زمینههای سیاسی و امنیّتیِ کشور نفوذ کنند.»
اسرائیلیها که از همان ابتدا شعار نابودی کشورشان شعار محوری جمهوری اسلامی بود نیز در دهه اول بعد از انقلاب توجه چندانی به این شعار نداشتند و سعی میکردند که با اشاره و استناد به تاریخ مناسبات حسنه ایران با یهودیان یا "تهدیدات مشترکی که در منطقه علیه دو کشور" وجود دارد، تهران را به سوی کاستن از خصومت و احیای رابطه با تلآویو سوق دهند، هم با ملاحظه وضعیت جامعه بزرگ یهودیان در ایران و هم برای ممانعت از شکلگیری جبههای قویتر در منطقه علیه اسرائیل با حضور ایران در آن.
خبرهای متفاوتی از تلاش اسرائیل برای کمکرسانی تسلیحاتی اسرائیل به ایران در جریان جنگ با عراق در دست است. همچنین بنا بر منابع خود اسرائیلیها در دهه اول انقلاب ایران گروهی در اسرائیل به رهبری اسحاق رابین از برقراری مناسبات میان غرب بهویژه آمریکا با ایران حمایت میکردند. این گروه به "گروه فشار ایران" مشهور شده بود. این در حالی بود که قطع رابطه¬ ايران با اسرائيل بلافاصله پس از بازگشت آیتالله خمینی از پاريس به تهران، بازگشايي سفارت فلسطين در ايران، انتقاد شديد نسبت به قرارداد صلح كمپ ديويد ميان مصر و اسرائيل و قطع رابطه با مصر از شاخصههای سیاست خارجی حکومت تازه آیتالله خمینی بود. بعدتر هم شعارهایی مانند "راه قدس از کربلا میگذرد" یا مشارکت فعالانهتر در حمایت همه جانبه از گروههای ضداسرائیلی در منطقه مانند حزبالله و حماس و نیز برخی تضییقات و انسدادها در حق اقلیت یهودی ایران مزید بر علت شد.
ممنوعیت مذاکره و سه خطای راهبردی جمهوری اسلامی
با سقوط اتحاد شوروی و شروع گفتوگو میان اسرائیل و فلسطینیها در چارچوب مذاکرات اسلو تلآویو که از یک دهه سیاست کژ دار و مریز نسبت به جمهوری اسلامی طرفی نبسته بود بیش از پیش ایران را تهدیدی علیه خود تلقی کرد که باید با آن مقابله کند. به خصوص با روشدن برنامه هستهای ایران، گسترش نفوذ تهران در منطقه در پی بروز بهار عربی و پیداشدن زمینه مساعد برای ایران جهت حضور نظامی و امنیتی بیشتر در کشورهای منطقه اسرائیل هم بر شدت اقدامات مقابلهجویانه خود افزوده است. این نیز هست که در نتیجه سیاستهای ایران دستراستیها در اسرائیل از جمله با استناد به "خطرات و تهدیدات ایران" و محوریکردن مسئله امنیت در برابر این تهدیدات روز به روز قدرت بیشتری گرفتهاند و تبعا توانستهاند مسئله فلسطین و حل آن را هم به راحتی به حاشیه ببرند و از تلاش در راه صلحی عادلانه سر باز زنند.
در تمامی نزدیک به سه دههای که آیتالله خامنهای رهبری جمهوری اسلامی را به دست دارد، سه خطای عمده در سیاست خارجی رقم خورده و تکرار شده و به ضرر منافع و مصالح آنی و آتی ایران عمل کرده است.
اول این که با اصرار و تاکید آیتالله خامنهای هرگونه ابتکار عمل و اقدامی برای گشایش در گره مناسبات ایران و آمریکا منع شده و به عبارتی، رهبر جمهوری اسلامی ایران عملا مذاکره با آمریکا را تعلیق به محال کرده است. او در سخنرانی خود در مرداد گذشته میگوید: «ما فقط وقتی میتوانیم وارد بازی خطرناک مذاکره با آمریکا شویم که از لحاظ اقتصادی و سیاسی و فرهنگی به اقتدار مورد نظرمان برسیم و فشارها و هوچیگری های او نتواند در ما تأثیر بگذارد اما در حال حاضر مذاکره قطعاً به ضرر ما تمام می شود و ممنوع است.»
خود تجربه ۴۰ سال گذشته نشان میدهد که ایران بدون داشتن روابطی متوازن و عاری از تنش با آمریکا کمتر میتواند روندی سالم و هدفمند از توسعه و رشد اقتصادی را دنبال کند. آسیبپذیری فسادآلودگی اقتصاد کشور به ویژه در شرایط اعمال تحریمها در همین روزها خود نشانهای از نتایج زیانبارناشی از مناسبات تنشآلود با جهان بر تداوم عقبماندگی این اقتصاد است. اینجا نه "عمق استراتژیک" ایران در منطقه توانسته تاثیر مثبتی بر وضعیت اقتصادی ایران بگذارد، سهل است که شاید چون این عمق بر مولفههای امنیتی و نظامی استوار است عمدتا هزینهزا بوده و وبال گردن اقتصاد هم شده، و نه توان و ظرفیت موشکی ایران که محملی برای مانور جمهوری اسلامی در عرضاندامهای تحریکآمیز در منطقه شده است.
با این همه جمهوری اسلامی جایی که سنبه پرزور شده چارهای جز مذاکره ندیده، ولی نه مذاکرهای مبسوط برای حل کلی مسائل فیمابین، بلکه تعاملی محدود برای بستن این یا آن پرونده تا "آب از سر بگذرد" و دوباره همان روال قدیمی ادامه یابد. نمونههای این رویکرد را در جریان همکاری ایران با آمریکا در جریان حمله به عراق و افغانستان یا در ماجرای مذاکره بر سر پرونده هستهای که تحریمهای سنگین دولت اوباما نقش بارزی در کشاندن تهران به پای میز مذاکره داشتند میتوان دید، بدون آن که رویکرد آیتالله خامنهای مجال و امکان آن را بگذارد که مذاکرات بسط و گسترش یابند، به همه مسائل فیمابین کشیده شوند و نتایج حداقلی آنها هم روندی معکوس نیابد.
اشتباه بزرگ بعدی این بوده است که میتوان بدون حل چرخش و تغییر در سیاست و نگاه نسبت به موجودیت اسرائیل با آمریکا یا اروپا مناسباتی عادی برقرار کرد. از همین رو برجام نیز به رغم همه تلاشهای دولت اوباما نتوانست گره چندانی از مشکلات ایران بگشاید و چشمانداز خود این توافق هم با توجه به حل نشدن سایر مشکلات در مناسبات بینالمللی ایران از همان ابتدا مبهم بود. حتی اگر دولت ترامپ هم سرکار نمیآمد برجام بدون تغییرات اساسی در نگاه ایران به منطقه و بدون دستکشیدن از نفی موجودیت اسرائیل (که لزوما به معنای ایجاد رابطه با آن نیست) به جایی نمیرسید.
بهخصوص اروپاییها که رابطهاشان با تهران هیچگاه پیچیدگی و معضلات رابطه تهران و واشنگتن را پیدا نکرده نیز، سیاست جمهوری اسلامی در قبال موجودیت اسرائیل را مانعی بزرگ در گسترش مناسبات با ایران دیدهاند و مثلا در حال حاضر برای زندهنگهداشتن برجام هم با مشکل روبرو هستند.
و خطای سوم راهبردی تهران این بوده است که گویا میتوان فقدان یا سستی رابطه با آمریکا و اروپا را با "نگاه به شرق" و داشتن مناسباتی تنگاتنگ با کشورهایی مانند روسیه و چین جبران کرد و اقتصاد و سیاستی پویا داشت و در جهان نیز، حضور بیمسئله و در خور شان کشوری در قد و قواره ایران.
یحیی رحیم صفوی، "مشاو عالی فرمانده کل قوا" در تازهترین سخنرانی خود در توضیح این که چگونه میتوان به مقابله با آمریکا رفت و ازمذاکره و برقراری مناسبات با آمریکا بینیاز شد، این راه حل را مطرح میکند: «ارتقاء منزلت و افزایش وزن ژئوپلیتیکی و ژئواستراتژیکی و قدرت فرهنگی جمهوری اسلامی ایران برای شکست راهبرد آمریکا در منطقه ... و همچنین توسعه روابط راهبردی ایران با رقبای جهانی آمریکا از جمله روسیه و چین بهعنوان یکی از اصلیترین راهبردهای معماری دفاعی امنیتی نظام جمهوری اسلامی ایران.»
رفتن دولت ترامپ هم مشکلی را حل نمیکند
در تمامی دو سه دهه گذشته، حجم و اهمیت مناسبات روسیه و چین با غرب بیش از آن بوده که آن را قربانی مناسبات با تهران و سیاستهای آمریکاستیز و اسرائیلستیز آن در منطقه بکنند و این کشور را به رغم اهمیت اقتصادی و ژئوپلتیک آن به عنوان متحد استراتزیک خود به حساب آورند. روسیه و چین از جمله با توجه به ضعف ایران در مناسبات بینالمللی و نیاز تقریبا یکسویهای که به آنها در معادلات جهانی و اقتصادی دارد، دائم با کارت ایران برای پیشبرد منافع خود وارد بازی شدهاند و آنجا که منافعشان ایجاب کرده به ضرر ایران عمل کردهاند. تعلل در تکمیل و راهاندازی نیروگاه بوشهر یا تحویل پدافند موشکی اس ۳۰۰ به ایران، مخالفت با تقاضای ایران برای پیوستن به سازمان پیمان شانگهای، ترجیح نسبی منافع اسرائیل بر جمهوری اسلامی در سوریه از سوی مسکو، لاینحلماندن رژیم حقوقی دریای خزر به ضرر ایران و ... همه و همه نشانهای به دست نمیدهند که چین و روسیه حاضر باشند به مسیر "توسعه روابط راهبردی ایران" گام بگذارند و مناسبات خود با غرب و اسرائیل را قربانی این روابط کنند.
در ۴۰ سالگی انقلاب در ایران و با فشارهایی که این روزها از سوی دولت آمریکا در راستای انزوای اقتصادی و سیاسی ایران در جریان است، بار دیگر پرسش خوب و بد سیاست منطقهای و بینالمللی ایران و بازاندیشی این سیاست مطرح شده است. در تهران اما ظاهرا بر همان پاشنه سابق میگردد و ایده محوری این است که "باید یکی دو سالی تحمل کرد تا عمر دولت ترامپ به پایان برسد". گفتن ندارد که این فکر و ایده ریسکآمیزتر از آن است که منافع و مصالح آنی و آتی ایران را تامین کند، چرا که مناقشه در مناسبات ایران و آمریکا نه با دولت ترامپ و پرونده هستهای بهوجود آمده و نه با رفتن این دولت و بدون تغییری در راهبردهای سیاست منطقهای و بینالمللی ایران، از جمله نوع نگاه به موجودیت اسرائیل حل خواهد شد. هر روزی که این سیاست ادامه یابد و تنش و اختلال در مناسبات بینالمللی ایران پایان نگیرد، جز بر باد رفتن منافع ملی ایران، عقبافتادن بیشتر کشور از قافله توسعه و پیشرفت و بازماندن هر چه بیشتر آن از یافتن جایگاه سزاوار خود در عرصه بینالمللی نتیجه دیگری ندارد.
دویچه وله فارسی / دیدگاه / حبیب حسینیفرد
دویچه وله فارسی / دیدگاه / حبیب حسینیفرد