انقلاب اسلامی ۱۳۵۷
درباره ی علل انقلاب شوم اسلامی بسیار سخن گفته شده است. معمولاً برای وقوع این واقعه نیز، مانند هر واقعه ی دیگری، از نزدیک ترین علل آن نام برده می شود: خستگی جامعه از دیکتاتوری و قانون شکنی، توسعه ی مراکز تبلیغات دینی و رواج افکار معطوف به دین سیاسی، ضعف أحزاب سیاسی سنتی مانند أحزاب ملی پیرو دکتر مصدق، وجود توده های وسیع اتمیزه ی گردآمده در حاشیه ی شهرها در نتیجه ی إصلاحات ارضی، بیماری پادشاه، و نیز این ادعا که دولت آمریکا در جهت رساندن روحانیت به قدرت وارد عمل شد.
هر یک از این عوامل، به فرض آن که در سقوط رژیم مشروطه و پیدایش جمهوری اسلامی مؤثر شناخته شوند ـ و بلاشک بسیاری از آنها در وقوع این حادثه مؤثر بوده اند ـ تنها عواملی خواهندبود که می توانند از جهت زمانی جزو نزدیک ترین علت های واقعه به شمارآیند. اما هر واقعه ی بزرگ و نزدیک خود نیز دارای علت های بزرگ و کوچکی است که در زمان های دورتری رخ داده اند. خستگی جامعه از دیکتاتوری، نتیجه ی دیکتاتوری و قانون شکنی بیست و پنجساله بود؛ توسعه ی مراکز تبلیغات دینی حاصل سیاست قدرت حاکم در میدان دادن به مراکز و مراجع دینی به منظور ایجاد سدی خیالی در برابر افکار و سازمانهای متمایل به کمونیسم بود؛ ضعف أحزاب سنتی و ملی به دلیل سالیان دراز ممنوعیت فعالیت سیاسی برای آنها و سرکوب هواداران این سازمان ها بود؛ قطع امید دولت آمریکا از شخص پادشاه، چنان که در اسناد باقی مانده از سران آن کشور دیده می شود، به علت مشاهده ی ناتوانی و پریشانی وی در برابر حوادث سال ۱۳۵۷بود، و سوق دادن سران ارتش از طرف سفیر آمریکا به تسلیم در برابر خمینی نتیجه ی این بود که در تمام بیست و پنج سال پیش از آن برای مقامات این دولت دخالت در أمور حیاتی کشور ما به امری عادی بدل شده بود و سفیر نادان این دولت در تهران تصور می کرد که مصلحت کشور ما را از نخست وزیر قانونی آن روز کشور، شاپور بختیار، بهتر تشخیص می دهد.
اما همه ی این عوامل نیز خود دارای عللی بودند؛ عللی دورتر که سالها پیش از آنها رخداده بود و بدون آن روی نمی دادند. این علت کودتای ۲۸مرداد بود و دیکتاتوری پس از آن.
بدون این واقعه دولت مصدق، که تا زمان وقوع کودتا در عرصه های بین المللی، شورای امنیت و دیوان داوری لاهه، بر حریف پیروز شده بود و فروش نفت تحریم شده ی ایران را نیز با چند فقره معامله با شرکت های ایتالیایی و ژاپنی از سرگرفته بود، کار نفت را به سامان می رساند، قوانین وضع شده برای بهبود وضع کشاورزان و اصلاح قانون انتخابات، و قوانین مربوط به بهبود امور دیگر کشور را عملی می ساخت، و با کناره گیری جای خود را به دولت دیگری از همکاران خود یا از گرایش دیگری، که به صورت دمکراتیک انتخاب شده باشد، می داد. دراین صورت خاندان پهلوی هم بر طبق همان شعار قانونی جبهه ملی: «شاه باید سلطنت کند نه حکومت»، سلطنت خود را ادامه داده بود و نه نیازی به «إصلاحات ارضی» بنا به القاء دولت کندی، که با به هم ریختن ساخت کشاورزی کشور موجب سرازیر شدن بخش بزرگی از کشاورزان به حاشیه ی شهرها شد، پیدامی شد، نه واقعه ای به نام پانزدهم خرداد رخ می داد، نه خمینی و أمثال او میدانی برای خودنمایی و فریب مردم می یافتند، و نه دلیلی برای پیدایش مبارزه ی مسلحانه پیش می آمد تا زنجیره ی کنش و واکنش سرکوب و مقاومت کار را به مقدمات آن انقلاب که هواداران خمینی، با سازماندهی چندین ساله ی خود بتوانند میدان را از دیگران بگیرند، پدیدار می شد.
با عدم وقوع واقعه ی سیاسی مادر، سرنگونی دولت قانونی مصدق از راه یک کودتا، هیچیک از أوضاع و وقایعی که از آن ناشی شد و سرانجام به کمک عوامل فرعی و تصادفی دیگری انقلاب ضددموکراتیک اسلامی را سبب گردید، رخ نمی داد.
با عدم وقوع واقعه ی سیاسی مادر، سرنگونی دولت قانونی مصدق از راه یک کودتا، هیچیک از أوضاع و وقایعی که از آن ناشی شد و سرانجام به کمک عوامل فرعی و تصادفی دیگری انقلاب ضددموکراتیک اسلامی را سبب گردید، رخ نمی داد.
بسیاری از شخصیت های آمریکایی تراز اول از دخالت آمریکا و سی آی ا در سازماندهی کودتای ۲۸ مرداد اظهار تأسف کرده اند؛ از بیل کلینتون و خانم آلبرایت وزیر خارجه ی دولت او گرفته تا رییس جمهور اوباما. بزرگترین کارشناسان آنان در أمور ایران مانند پروفسور ریچارد کاتم که خود به هنگام وقوع کودتا، هم به عنوان دانشجوی تحقیقات ایرانی و هم به عنوان کارمند دولت آمریکا در تهران و در مأموریت بوده و در انجام آن ـ چنان که خود می گوید برخلاف عقیده و میل خود ـ دخالت داشته،
تصمیم دولت آمریکا به انجام این کودتا را بزرگترین اشتباه این کشور در سیاست خارجی خود می دانند.
به عکس، بدون کودتای ۲۸ مرداد ایران در شصت سال گذشته از یک دموکراسی نیم بند که پس از شهریور بیست برپاشده بود، به یک دموکراسی قویم تبدیل شده با برخورداری از فرهنگ غنی و کنهسال، نیروی انسانی پراستعداد و منابع طبیعی سرشارش امروز یکی از بزرگترین، نیرومند ترین و مرفه ترین کشورهای جهان می بود و در وضعی قرارمی داشت که شایسته ی تاریخ کهنسال آن و خدمات گذشته اش به تمدن جهان شمرده شود.
با وقوع آن کودتا تیشه به ریشه ی آزادی و دموکراسی، یعنی تنها نظامی که همه ی استعدادهای انسانی و طبیعی کشور می توانست در ان شکوفا گردد، زده شد و نتیجه ای حاصل گردید که امروز شاهد آنیم: سلطه ی رژیمی جهنمی به نام دین و به دست متولیان آن، ویرانی روزافزون کشور، سرکوب بیرحمانه ی ملت، فساد بیکران دستگاه حکومت و فقر و مذلت بی حد و مرز مردمی به جان آمده.
بنا
بر این نه تنها انکار واقعیت کودتای ضدملی ۲۸ مرداد و افسانه ی عامیانه ی «رستاخیز ملی» درباره ی آن کسی را نمی
فریبد، بلکه بویژه این نظر کودکانه که برای اتحاد علیه جمهوری اسلامی باید گذشته
را کنار گذاشت و تنها به آینده نگریست نیز هیچ ایرانی منصفی را فریب نمی دهد. زیرا
هر کس می بیند که مبلغان این افسانه در همان حال که دیگران را به فراموش کردن گذشته
فرامی خوانند، در جای خود به هزارگونه درباره ی «خدمات» دوران پس از کودتا و
«پیشرفت های» کشور در آن زمان،
که گویی جزو آن گذشته نیست، قلمفرسایی می کنند. این رفتار یک بام و دوهوا
نشان می دهد که هر دو وجه اینگونه تبلیغات پوچ و بی پایه است و بدون شناخت دقیق گذشته
های دور و نزدیک نه می توان دوستان و دشمنان دموکراسی را شناخت و نه می توان راه
آینده را تشخیص داد.
از
مردادماه ۱۳۳۲ تا کنون، وقایع شصت و پنج ساله ی گذشته همگی با یکدیگر پیوند نزدیک داشته
اند و ساختن آینده ای به دور از دیکتاتوری و دخالت بیگانگان تنها با شناخت درست
این پیوند امکان پذیرخواهدبود.
امروز
ملت ایران ناچار است با مبارزه ای سخت و جانفرسا برای آزادی خود و برای سرنگون ساختن نظام فاسد حاکم بکوشد تا بار دیگر
پیشرفت خود را، از پیش از وقایع ناشی از کودتای ۲۸ مرداد ، بر پایه ی این اصل قانون اساسی پایمال شده ی مشروطه که می گوید همه
ی قوا از ملت ناشی می شود، و جایی برای هیچگونه دیکتاتوری باقی نمی گذارد، از
سربگیرد، تا مگر شصت سال تأخیر و
سیرقهقرایی خود را در جهانی پرشتاب تر از همیشه، جبران سازد.
شنبه ۲۶ مردادماه ۱۳۹۸
سازمان های جبهه ملی ایران در اروپا
دکتر علی راسخ افشار، دکتر پرویز داورپناه، علی شاکری زند، مهندس مهدی مقدس زاده