به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



پنجشنبه، مرداد ۳۰، ۱۳۹۹

بیروت، در میان دلم ایستاده است

 رضا مقصدی

           بیروت، در میان دلم ایستاده است

دلداده‌ی قدیمیِ قلبِ شکفته‌ام!

در لابلای اینهمه، آتش

در امتدادِ دود

دنبال چشم‌های تو می‌گردم.

دنبال دست‌های سپیدت که عشق را

بر سینه‌ی سپیده‌ی فردا نوشته بود.

وقتی

از شعر عاشقانه‌ی «فیروز»*

یک باغِ ارغوان

بر جانِ بیقرار من وُ تو شکفته گشت-

خواندیم:

ای دوست داشتن!

ای رمز وُ رازِ هرچه شکفتن!

            ****

اما نشد زمانه بخندد به روی ما.

در خاورمیانه‌ی غمگین

این‌بار هم

در خون فرو نشست همه، آرزوی ما.

آری

دنبال شاعری

از جنسِ شعرهای «نِزار»م .

تا در میان اینهمه، آتش

شعری به رنگِ آب 

شعری به رنگِ چشم تو بنویسد.

اینک من وُ سکوتِ سیاهِ شقایقم .

در روزگارِ درد

سردست. سرد، سرد، تمام دقایقم.

باری

«بیروت» در میان دلم ایستاده است.

 

*«فیروز» ترانه‌خوان برجسته‌ی لبنان

*«نِزار قبّانی» زبانِ عاشقانه‌ی جهانِ عرب