“سیاست خارجی، شعارگرایی و منافع ملی”
کارگزاران حکومت جمهوری اسلامی در بیش از چهار دهه حکمرانی خود، در زمینه ی سیاست خارجی در اغلب اوقات رفتارهایی نا همگون و دوگانه از خود نشان داده اند، که با منافع ملی ایران همخوانی نداشته و ناسازگار بوده است. از آغاز انقلاب حرکت هایی نا درست و تند در برابر برخی همسایگان و بعضی دیگر از کشور ها به ویژه کشور آمریکا صورت گرفت، که حاد ترینش اشغال سفارت آن کشور و گروگان گیری کارکنان آن سفارت در روز ۱۳ آبان ۵۸ بود. و دستگاه تبلیغاتی انحصارطلبان و بر پا کنندگان آن سناریو برای از صحنه بیرون راندن نیروهای رقیب که معتقد به دیپلماسی خردورزانه به دور از هیجان های آسیب زا برای کشور بودند، از این واقعه نهایت بهره را برد و به اسم اسناد لانه ی جاسوسی و افشاگری آن ها ازهر بی اخلاقی برای
سرکوب نیروهای معتدل بهره جویی نمود، که دردناک ترین آن مصایبی بود که بر آزاد مرد نستوه مهندس عباس امیرانتظام رفت.
سرکوب نیروهای معتدل بهره جویی نمود، که دردناک ترین آن مصایبی بود که بر آزاد مرد نستوه مهندس عباس امیرانتظام رفت.
اما در همین زمان با کشور متجاوزی چون شوروی که در طول تاریخ صدمات زیادی بر منافع ملی کشور ما وارد نموده است و در
آن زمان در حال تجاوز به افغانستان بود، روابط دیپلماتیک در سطحی عالی جریان داشت. جنگ عراق علیه ایران با آن همه خسارات جانی و مالی قطعا با اتخاذ سیاست های درست و خردمندانه قابل پیشگیری بود و می شد که از بروز آن جلوگیری نمود. که متاسفانه چنین خرد ورزی وجود نداشت.
پایان گروگان گیری با پیروزی رونالد ریگان همراه گردید و قرارداد الجزایر به دست نیروهایی انقلابی امضاء شد که بسیار با منافع ملی ایران فاصله داشت و گروگان ها درست در زمانی که ریگان سوگند ریاست جمهوری خود را ادا میکرد به ایشان هدیه داده شدند. در طول جنگ سلاح آمریکایی به خاطر این روابط مخدوش از طریق واسطه ها، بسیار گران تر خریداری می شد و همین شوروی ظاهرا متحد ما نیز به عراق هم زمان اسلحه می فروخت. ماجرای مک فارلین و قضیه ایران کنترا هنوز در هاله ی از ابهام است و کسی جرات ندارد ابعاد مخفی آن را بازکند، اما مسلم است، که بحث رابطه با آمریکا مطرح بوده، ولی قرار بوده در خفا باشد که شعارهای پوپولیستی مخاطبان عامی را نگاهدارد و ایدیولوژی دشمنی با یک ابرقدرت انسجامی کاذب به وجود آورد. برخورد حادی که با افشاگر این بحران رخ داد، حاکی از حساسیت این مساله است.
البته ایجاد رابطه و مذاکره با همسایگان و کشورهای منطقه و قدرت های فرا منطقه و تلاش برای صیانت از منافع ملی بر اساس رعایت احترام متقابل، در دیپلماسی خردگرا، کاری در خور است و باید برای آن بسترسازی شود و به یقین ملت فهیم ایران از مذاکره ای که منافع ملی ایران را در اولویت بدارد حمایت می کند. اما این که در علن شعارهای رادیکال داده شود و در نهان به دور از چشم ملت ایران و نمایندگان واقعی این ملت مذاکراتی صورت گیرد و برای بقائ در قدرت و استمرار سیاست های تنش زا به جای تغییر جهت گیری ها در سیاست خارجی که پشتیبانی افکار عمومی جهان را جلب نماید، امتیاز های اقتصادی گسترده به برخی از کشور ها داده شود، آن هم در شرایطی که بحران اقتصادی اقشار ضعیف و متوسط را به شدت مورد فشار قرار داده است، سیاستی مردود و محکوم است.
دکتر محمد مصدق با سیاست موازنه ی منفی و حمایت مردمی توانست در حالت تنگنای شدید اقتصادی سیاست اقتصاد منهای نفت را پیش ببرد و صادرات را بر واردات رجحان بخشد. موازنه ی منفی به دور از شعارهای پوپولیستی علیه دیگر کشورها و به دور از بیگانه هراسی با دیپلماسی قوی و اعتماد به نفس ملی اجرا شد و همراهی آحاد ملت را با خود داشت. اما متاسفانه آن چه اکنون شاهد آنیم، از یک طرف طرح بحث قرارداد ۲۵ ساله با چین و ۲۰ ساله با روسیه است، که جزییات آن در معرض افکار عمومی قرار نمی گیرد، از سوی دیگر پیام های سران آمریکا و تلاش های برخی کشورهای اروپایی این گمانه را تقویت می کند، که مذاکراتی در این طرف نیز در پس پرده جریان دارد، اما در ظاهر بروزی ندارد. از یک سو وزیر خارجه مورد عتاب قرار می گیرد که چرا مذاکره کرده است از دیگرسو او کل فعالیت هایش را مستظهر به تایید مقامات بالاتر می کند. روسای دو قوه بشارت از بهبود اوضاع اقتصادی می دهند، از دیگر سوی همچنان بر طبل تنش های منطقه ای کوبیده می شود.
چین و روسیه همیشه نشان داده اند، منافعی را که در رابطه با آمریکا دارند به خاطر ایران از دست نمی دهند. جریان های سیاسی در عراق نیز به سمت آمریکا گرایش یافته اند. سوریه و لبنان دیگر زمین بازی جمهوری اسلامی نمی باشند. ترکیه و اسرائیل در آذربایجان و ارمنستان ودر شمال ایران جولان می دهند. قرار داد امارات و بحرین با اسراییل و سکوت نسبی کشورهای اسلامی از دیگر سو همگی حاکی از تغییراتی در معادله ی قدرت در منطقه است. در این شرایط و با توجه به تغییر قریب الوقوع دولت آمریکا و احتمال تغییر در سیاست های آن کشور، بهتر است جمهوری اسلامی تجدید نظری کلی در سیاست هایش داشته باشد و با مواضعی خردورزانه و صلح جویانه، شاید بتواند بر صحنه ی سیاسی منطقه و جهان تاثیر گذارد و از مسیرهای دیپلماتیک بی نیاز از امتیاز دادن به خاطر تنگناهای سیاسی که رفتار ها و شعارهای ایدیولوژیکش به وجود آورده اند، کشور را از شرایط بحرانی و هولناک کنونی برهاند و دولت های بنیاد گرا و ایدئولوژیک و تندرویی چون دولت نتانیاهو را به انزوا براند و ابزار تبلیغاتی تند رو ها در آمریکا را که برای فشار بر ایران از هر اهرمی از جمله حمایت از نیروهای منفور اپوزیسیون وابسته و گوش به فرمان و نیز گروه های خیانت پیشه تجزیه طلب بهره می جویند، ناکارآمد کند. چنین رویکردی به یقین گشایش های اقتصادی و اجتماعی در پی خواهد داشت اما پس از آن به حکم عقلانیت و درایت، جمهوری اسلامی باید نسبت به تغییرات کلان سیاسی اقدام کند. نباید گروه اقلیتی حاکم، سرنوشت ایران را به سرنوشت خود گره زنند. نمایش انتخاباتی با درصدی حداقلی و مهندسی شده دیگر چاره ساز نیست. باید زندانیان سیاسی در سراسر کشور آزاد شوند. حکومت باید به آزادی های اساسی ملت ایران بر طبق اعلامیه جهانی حقوق بشر و حد اقل بر طبق قانون اساسی متبوع خودش احترام بگذارد و به یک انتخابات آزاد و بدون دخالت های حکومتی برای تشکیل یک مجلس ملی جهت باز نگری قانون اساسی و تنظیم خطوط سیاسی و اقتصادی و ترسیم مسیر آینده کشور گردن بنهد.