به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



پنجشنبه، مرداد ۱۶، ۱۳۹۳

«بوکوحرام» نام دیگر کابوس است

روزی که امتحان فیزیک داشتیم
«آیا می‌توانم بخندم؟ دیگر چگونه می‌توانم خوشحال باشم؟» کشیش مسیحی چیباک که دخترش را
بوکوحرام دزدیده بود این سوال را دردمندانه از خبرنگار بی‌بی‌سی می‌پرسد و منتظر است تا او جواب دهد. این سوال، تنها سوال کشیش زخم خورده چیباک نبود. جواب این سوال می‌توانست والدین  ۲۷۶ دانش‌آموز دختری که بوکوحرام یک‌جا همه‌شان را دزدید به آرامش برساند. با این‌حال حوادث بعدی نشان داد دیگر حرف‌زدن از آرامش، جایی برای تامل ندارد. حدود یک‌ماه بعد از آنکه بوکوحرام ویدیویی از دختران ربوده شده نشان داد ۶۳نفر از دختر‌ها توانستند از زندان خود فرار کنند. این فرار سرآغاز فاش‌شدن راز جنایت‌های گروه بوکوحرام در حق دخترانی است که تنها گناه‌شان تحصیل در مدرسه بود.

سفر سخت
 «آن روز ما امتحان فیزیک داشتیم. خیلی از مدرسه‌ها بسته بودند اما نیروهای دولت تضمین‌کرده بودند که خطری ما را تهدید نمی‌کند به همین دلیل وقتی چند مرد با لباس نظامی وارد مدرسه شدند ما تعجب نکردیم. فکر کردیم که برای حفاظت از ما آنجا هستند. اما وقتی ما را به‌زور به حیاط بردند و مواد غذایی‌مان را آتش زدند فهمیدیم که اشتباه کرده‌ایم.»
در آوریل‌سال ۲۰۱۴ خبر ربودن ۲۷۶ دختر یک دبیرستان توسط بوکوحرام برای نخستین‌بار نام این گروه را به طور جدی در جهان پرآوازه کرد. تمامی این دختر‌ها دانش‌آموزان یک مدرسه شبانه‌روزی در ایالت بورنو واقع در شمال شرق نیجریه بودند. دوهفته پس از ربوده‌شدن دانش‌آموزان دختر این مدرسه، ابوبکر شیکائو، رهبر بوکوحرام در ویدیویی اعلام کرد «بنابه‌دستور خداوند، این دختران را در بازار به‌عنوان برده خواهم فروخت.» بعد از آن بود که بسیاری در سراسر جهان سعی کردند با گرفتن عکس و به‌راه‌انداختن توفان اینترنتی با هشتگ  BringBackOurGirls# علیه این گروه تروریستی مبارزه کنند.
تنها چند هفته از انتشار این ویدیو در فضای مجازی گذشته بود که خبر فرار کردن ۶۳ نفر از دختران ربوده شده، ارزش این ویدیو را در میان اخبار مربوط به بوکوحرام از سکه انداخت. بعد از آن خیل عظیم گزارش‌ها و مصاحبه‌های خبرگزاری و روزنامه‌های غربی درمورد دختران فرار‌کرده بود که توانست دنیا را تا مدتی به‌دنبال خودش بکشاند. روایت‌ها از آن روزهای سیاه برای دختر‌ها متفاوت بود ولی همه‌شان در یک چیز مشترک بودند. زندگی دختر‌ها در اردوگاه بوکوحرام یک کابوس تمام‌عیار بود.
سانیای ۱۸‌ساله یکی از دخترانی است که پس از فرارکردن حاضر شده بود با الکسیز اوکئوو، خبرنگار مستقل نیجریه مصاحبه کند. او تا مدت‌ها توانایی صحبت‌کردن نداشت چرا که به گفته پزشکان بار‌ها موردتجاوز قرار گرفته و تحت‌تاثیر شکنجه شدیدی بوده است. سانیا در این مصاحبه که در نشریه نیویورکر منتشر شده عنوان می‌کند «آنها بعد از آنکه مدرسه را آتش زدند ما را سوار یک کامیون کردند. دایما می‌گفتند که خطری ما را تهدید نمی‌کند. اما ما فهمیده بودیم که آنها خود خطر هستند. وقتی به نزدیکی یک جنگل رسیدیم آنها تفنگ‌هایشان را درآوردند و با فریاد الله‌اکبر چند تیرهوایی شلیک کردند. آنجا بود که بعضی از دختر‌ها ترسیدند و جیغ زدند. یکی از افراد رو به ما کرد و گفت: آدم‌ها تنها یک‌بار می‌میرند. چه‌کسی حاضر است برای زندگی‌اش بدود (فرار کند). همان لحظه چند دختر از کامیون پریدند. بعضی‌ها‌‌ همان لحظه مردند و آنهایی که زنده ماندند به ضرب گلوله کشته شدند. من و بقیه هم برای حفظ جان خودمان ساکت مانده بودیم و از خدا می‌خواستیم که ما را کمک کند.»
جانت ۲۳‌ساله از جمله دختران مسیحی‌ای است که توسط بوکوحرام به زور اسلام آورده بود. او در مصاحبه با ویل راس، خبرنگار بی‌بی‌سی درباره زندگی سختش در اردوگاه گفت: «ما به جنگلی وارد شدیم که گفته بودند مارهای سمی و کشنده‌ای در آن زندگی می‌کنند، هنگام راه‌رفتن جسد دو دختر را دیدیم که به درخت بسته شده بودند. آنها مسیحی‌هایی بودند که نمی‌خواستند مسلمان شوند. به همین دلیل بعد از آنکه موردتجاوز قرار گرفتند در جنگل‌‌ رها شدند تا توسط نیش مار‌ها از بین بروند.»
تجاوز گروهی
لاتویای ۱۹‌ساله، یکی از کسانی که موفق شده بود فرار کند، از دانش‌آموزان مدرسه شبانه‌روزی نبود. او در راه رفتن به روستایش توسط افراد بوکوحرام دزدیده شده بود. لاتویا به نسبت دیگر دختر‌ها روزهای بیشتری را در اردوگاه گذرانده بود به‌همین‌دلیل خاطرات رقت‌انگیزش از بقیه بیشتر بود: «ما در آنجا دو کار بیشتر نداشتیم. یا باید غذا درست می‌کردیم یا اینکه به‌زور با افراد گروه همخوابه می‌شدیم. خیلی از دختر‌ها به همین شیوه جانشان را از دست داده بودند. یک‌بار دختری ۱۶‌ساله اعتراف کرد که در یک روز ۱۵ بار مورد تجاوز قرار گرفته. اینها همه باعث شد تا دایما به فرار فکر کنیم حتی اگر به قیمت جانمان تمام شود. مراسم تحقیر ما اینگونه بود که باید بعد از آنکه موردتجاوز قرار می‌گرفتیم به پای آن کسی که به ما تجاوز کرده بود می‌افتادیم و التماس می‌کردیم. می‌دانی چرا؟ چون آنها دختران را بعد از تجاوز می‌کشتند و ما باید با اجرای این آیین از آنها طلب عفو و بخشش می‌کردیم. آنها می‌خواستند من را به دلیل اینکه آلوده به ویروس ایدز شده بودم از بین ببرند اما موفق نشدند.»
دردآور‌ترین بخش خاطرات لاتویا مربوط می‌شود به حضور افرادی در بوکوحرام از روستایش که او را می‌شناختند: «اکثر افراد آن گروه را می‌شناختم چون در‌‌ همان منطقه‌ای زندگی می‌کردند که خانواده‌ام بودند. به‌همین دلیل خیلی عصبانی شدم. بعد از مدتی دیگر نتوانستم عصبانیتم را کنترل کنم و بر سر یکی از همان‌ها فریاد زدم هنگامی که من در خانه خودمان بودم به دیدنم می‌آمدی و من به تو احترام می‌گذاشتم. حالا چرا ‌داری چنین کاری را با من می‌کنی؟»
برای کسی مهم نیست
یک روز پس از انتشار خبر ربوده‌شدن دخترهای مدرسه چیباک، ارتش اعلام کرد که تمامی دختر‌ها را آزاد کرده است اما این حرف صرفا یک ادعای تو خالی از آب درآمد. با بلندشدن فریاد پدر و مادرهای دختران مدرسه مشخص شد آمار رسمی تعداد افراد ربوده‌شده‌ای که دولت اعلام کرده، نصف آمار حقیقی افراد ربوده شده است. پس از آنکه امید‌ها برای بازگرداندن دختر‌ها به خانه از سوی دولت و نیروهای ارتش قطع شد، والدین دانش‌آموزان پول جمع کردند تا بتوانند افرادی را برای آزاد کردن آنها و رفتن به جنگل پیدا کنند. اما زمانی که ارتش حاضر به مقابله با چنین گروهی نباشد ترغیب افراد عادی به جنگ علیه یک گروه کاملا مجهز قطعا جواب نخواهد داد. به همین دلیل پدر‌ها و مادر‌ها گروهی تشکیل دادند تا بتوانند فرزندانشان را آزاد کنند. این گروه قبل از دست‌زدن به هرنوع عملیاتی از انجام کار منع شدند. به‌کارگرفتن تیروکمان در مقابل تفنگ‌های نیمه‌خودکار گروه تروریستی بوکوحرام نه‌تنها نتیجه‌ای در برنداشت بلکه می‌توانست سرآغاز وقوع تراژدی کشتار از نوع دیگری باشد.
«آن پرکینز» خبرنگار نشریه گاردین در مقاله‌ای با عنوان «چرا برای کسی مهم نیست؟» از روند پرداختن به این فاجعه انسانی در نیجریه انتقاد می‌کند. او برای انتقاد از ناکافی بودن نحوه پوشش رسانه‌های غربی می‌گوید «تنها چند هفته پس از وقوع این اتفاق، خبر غرق شدن یک کشتی حامل دانشجویان در کره‌جنوبی تمامی رسانه‌ها را به سوی خود می‌کشاند. دوربین‌ها همه‌جای کره‌جنوبی بودند تا نشان دهند یک مادر، خواهر، برادر، پدر و کلا بستگان افراد غرق‌شده در چه حالی هستند. اینها باعث شد تا جهانیان همه درد این افراد را از نزدیک حس کنند و با گذاشتن خودشان به‌جای آنها، با آنها همدردی کنند. این دقیقا‌‌ همان چیزی است که درباره آفریقا و نیجریه اجرا نشد. خیلی از مردم هنوز نمی‌دانند نیجریه چگونه کشوری است. ما اول خبر ساده ربوده‌شدن دختر‌ها را شنیدیم و بعد تصاویری از چندزن دیدیم که با عصبانیت خواستار بازگرداندن دخترانشان هستند. اگر هم در این میان چیز جدیدی شنیدیم و دیدیم باید از کار بزرگ شبکه‌های عظیم اجتماعی تشکر کنیم.»
اما نقش پررنگ شبکه‌های اجتماعی به‌جای شبکه‌های خبری رسمی دقیقا‌‌ همان چیزی است که پرکینز از آن انتقاد می‌کند: «نباید فشار افکار عمومی که شبکه‌های خبری ایجاد می‌کنند را با کنجکاوی برانگیخته‌شده در شبکه‌های اجتماعی مقایسه کرد. کافی است مبارزان بوکوحرام متوجه شوند که ویدیوهای منتشرشده‌شان در جهان چقدر ببینده داشته تا تشویق شوند در سکوت اخبار رسمی دست به کاری بد‌تر بزنند. بهتر این بود رسانه‌ها عملکرد خودجوش والدین دانش‌آموزان را نشان دهند تا دولت به این فکر بیفتد که دست به کاری جدی بزند و برای آزادی جان چند انسان بی‌گناه تلاش بیشتری کند.»
کشیش چیباک در گفت‌وگوی خود با الکسیز اوکئوو گفت: فردای دزدیده‌شدن دختر‌ها به‌همراه چندنفر دیگر راهی شدند تا آنها را نجات دهند اما «ما را با دست‌های خالی به خانه بازگرداندند. ما نمی‌دانیم که دولت واقعا قصد انجام چه کاری را دارد. ما برای ایجاد امنیت تنها خودمان را داریم.» او پس از شنیدن شایعاتی در مورد فروش دخترهای ربوده‌شده به ارزش ۱۲دلار در مرزهای چاد و کامرون نتوانست از گریه‌کردن خودداری کند. تا زمان تنظیم این گزارش نیز کسی نه از حال دخترهای ربوده‌شده خبر دارد و نه می‌داند که چه کسی برای آزادی آنها اقدام خواهد کرد.
شرق