به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



دوشنبه، فروردین ۱۶، ۱۳۹۵

ای مهربان تر از برگ، سرده ی شفیعی کدکنی

   محمد رضا شجریان 

گفتی به روزگاری مهری نشسته گفتم
بیرون نمی توان کرد حتی به روزگاران

پیش از من و تو بسیار بودند و نقش بستند
دیوار زندگی را زینگونه یادگاران

این نغمه محبت، بعد از من و تو ماند
تا در زمانه باقیست آواز باد و باران 





ای مهربان تر از برگ در بوسه های باران - سروده شفیعی کدکنی

ای مهربان تر از برگ در بوسه های باران
بیداری ستاره در چشم جویباران

آیینه نگاهت پیوند صبح و ساحل
لبخند گاهگاهت صبح ستاره باران

باز آ که در هوایت خاموشی جنونم
فریادها برانگیخت از سنگ کوهساران

ای جویبار جاری! زین سایه برگ مگریز
کاینگونه فرصت از کف دادند بیشماران

گفتی به روزگاری مهری نشسته گفتم
بیرون نمی توان کرد حتی به روزگاران

بیگانگی ز حد رفت ای آشنا مپرهیز
زین عاشق پشیمان سرخیل شرمساران

پیش از من و تو بسیار بودند و نقش بستند
دیوار زندگی را زینگونه یادگاران

این نغمه محبت، بعد از من و تو ماند
تا در زمانه باقیست آواز باد و باران