به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



جمعه، خرداد ۲۱، ۱۳۹۵

نگاه‌کردن از پشت عینک ترس

چندنفر از ما تاکنون در معرض حمله تروریست‌ها قرار گرفته‌ایم یا در معرض خشونت غریبه‌ها یا در نتیجه مواد افزودنی به خوراکی‌ها یا ابتلا به یک ویروس تازه بیمار شده‌ایم؟ عده فوق‌العاده کمی از ما. 
اکثر ما ٧٠، ٨٠ سالی عمر می‌کنیم و بر اثر پیری می‌میریم، بی‌آنکه در طول عمرمان گرفتار هیچ‌یک از این بلایایی که برشمردیم شده باشیم... 
 ترس ما فراورده جانبی یک تجمل است. اما این به‌هیچ‌روی از واقعیت آن نمی‌کاهد.

عموما جذب چیزهایی می‌شویم که وحشت‌زده‌مان می‌کنند. بیشتر شایعه‌ها از همین علاقه ما به چیزهای وحشتناک ارتزاق می‌کنند.
لارس اسوندسن، نویسنده نروژی، در کتاب فلسفه ترس می‌گوید ما خودمان را در معرض چیزهای ترسناک قرار می‌دهیم تا بلکه به کمک آن بتوانیم از زندگی روزمره ملال‌آور مبتذل فراتر برویم. این کتاب را خشایار دیهیمی ترجمه کرده و ناشرش نشر گمان است. نویسنده می‌گوید ترس تبدیل به عینکی شده که ما از پشت آن به جهان نگاه می‌کنیم و به باورمان ترسیدن کار عاقلا‌نه‌ و آگاهی‌بخشی است. یک مثال ساده‌اش چرخش صنعت غذایی از تأکید بر خوشمزگی غذا به تأکید روی سالم‌بودنش است، این تأکید حتی وارد دستورهای آشپزی شده؛ دیگر به شما غذایی آموزش نمی‌دهند که آن‌قدر خوشمزه است که انگشتان دستتان را هم می‌خورید، غذایی آموزش می‌دهند که هرکدام از مواد اولیه‌اش سرشار از خاصیت است و شما را از بیماری‌های بسیاری دور نگه می‌دارد و به‌نوعی واکسینه‌تان می‌کند. حتی این ترس وارد معماری ساختمان‌ها هم شده، بالکن‌ها را مسدود می‌کنند، پنجره‌ها را هرچه کوچک‌تر می‌سازند و روی دیوارها سیم خاردار می‌کشند. توجیه این است که اتفاق یک‌بار می‌افتد. بخشی از زندگی را گروگان می‌گیریم تا از اتفاقی که «ممکن» است روی دهد جلوگیری کنیم درحالی‌که می‌دانیم بین آن‌چیزی که ممکن است رخ دهد و این یقین که چنین چیزی واقعا رخ خواهد داد، تفاوت از زمین تا آسمان است. خیلی از سازمان‌های بشردوستانه، طرفدار محیط‌زیست و حقوق حیوانات بر خطر بنا شده‌اند، هشدار می‌دهند و خطرها را پررنگ می‌کنند تا از ما که موجوداتی منفعل هستیم به‌واسطه ترس، آدم‌هایی فعال بسازند. هشدارها را می‌شنویم و در ذهنمان تمام امکان‌ها تبدیل به یقین می‌شوند. ترس تبدیل به درآمدزاترین سرمایه هم شده: وقتی مردم بترسند دوست دارند چیزی را که موجب ترسشان شده از خود دور کنند، ما وسایلی را که آنها را حفاظت کند تولید می‌کنیم و به آنها می‌فروشیم و منافع اقتصادی کلان ما در گرو دائم هراسان‌نگه‌داشتن آنهاست. نویسنده تأکید می‌کند به‌واسطه همین هراسان‌نگه‌داشتن، مدام در حال تولید قربانی هستیم تا توجه به خطر را بیشتر کنیم. بچه‌ها، سالمندان، زنان، مهاجران، فقرا و بیماران را جزء قربانیان به حساب می‌آوریم و به‌سختی می‌توانیم جزء دسته‌ای باشیم که قربانی نیست. برای محافظت از بچه‌ها آنها را از ارتباط با هر غریبه‌ای می‌ترسانیم و همین ترس را مبنای ارتباطشان با دنیا می‌کنیم. در دنیای ترس، استثناها تبدیل به قاعده می‌شوند. وقتی هواپیمایی سقوط می‌کند، آمار استفاده از هواپیما به‌شدت کم می‌شود، مردم ترجیح می‌دهند با ماشین سفر کنند درحالی‌که احتمال تصادف با ماشین چندبرابر سوانح هوایی است. رسانه‌ها نقش پررنگی در این رویه دارند، اخبار پرخطر را دست‌چین می‌کنند و ارزش خبرهایشان را میزان جدی و حادبودن خطر معین نمی‌کند، میزان هیجان‌انگیزبودن خبر است که به آن اهمیت می‌دهد. نتیجه نگاه‌کردن از پشت عینک ترس و بی‌اعتمادی است؛ هرکسی برای دیگری خطر بالقوه‌ای است و ما به‌خاطر دورکردن خطر به محدودشدن آزادی‌مان تن می‌دهیم و هرچه می‌گذرد برای احساس‌امنیت‌کردن، مشکل کمتری با نظارت روزافزون دولت‌ها پیدا می‌کنیم. چندنفر از ما تاکنون در معرض حمله تروریست‌ها قرار گرفته‌ایم یا در معرض خشونت غریبه‌ها یا در نتیجه مواد افزودنی به خوراکی‌ها یا ابتلا به یک ویروس تازه سخت و بیمار شده‌ایم؟ پاسخ روشن است: عده فوق‌العاده کمی از ما. اکثر ما ٧٠، ٨٠ سالی عمر می‌کنیم و بر اثر پیری می‌میریم، بی‌آنکه در طول عمرمان گرفتار هیچ‌یک از این بلایایی که برشمردیم شده باشیم... . ترس ما فراورده جانبی یک تجمل است. اما این به‌هیچ‌روی از واقعیت آن نمی‌کاهد.
مرضیه رسولی