یک) مسائل جامعه کارگری در هر کشوری جزء مهمترین و حساسترین مسائل اجتماعی آن کشور محسوب میشود و بههمیندلیل است که کارگران از بالاترین مقام اجرائی کشور توقع دارند در هر سخنرانی عمومی از مسائل و مشکلات آنها بگوید تا نشانهای از میزان حساسیت دولت به این بخش از جامعه باشد.
در ایران، بخش قابلتوجهی از افراد مشغول به کار براساس قانون، جزء جامعه کارگری محسوب میشوند، به این شرط که آن تصور رایج از کارگر که فردی با لباسهای کثیف و چکشی در دست بود را کنار بگذاریم و تعریف امروز کارگر را براساس اصول بیمهای و نوع فعالیت بپذیریم.
دو) به دلیل رکود اقتصادی مستمری که در سالهای اخیر دامن اقتصاد ایران را گرفته، شاهدیم بسیاری از کارگران مشغول در حوزههای مختلف کاری، با مشکل حقوق معوقه مواجه هستند و میزان تأخیر در پرداخت دستمزد و مشکلاتی دیگر در این حوزه، گاه باعث شده دست به اعتراضاتی آرام بزنند و خواهان حق خود شوند. چنین اعتراضاتی در جهان، به بخشی جداییناپذیر از زیست اجتماعی مردم بدل شده و جوامع متمدن سعی کردهاند به بهترین نحو، با اینگونه اعتراضات برخورد کرده و آن را در بدنه زندگی روزمره خود، سامان دهند. شاید وقت آن رسیده که ما هم به دنبال برخوردی بهنجار و تعریفشده با اعتراضات کارگری باشیم، چراکه اگر ذات دلمشغولی و نگرانیهای کارگران را نپذیریم، واقعیتی انکارناپذیر را نادیده گرفتهایم که نه به نفع اقتصاد جامعه است و نه فضای روانی و سرمایههای اجتماعیمان.
دراینمیان باید دید در مجموع هنجارهای اجتماعی و قانونی کشور، چه جایگاهی برای اعتراضات کارگری قائل شدهایم و حق انعکاس نگرانیهای آنها را نسبت به حقوقهای معوقه خود جدی گرفتهایم. متأسفانه در خود متن قانون کار، اعتصابات رسمی جامعه کارگری به رسمیت شناخته نشده اگرچه در اینجا منظور از اعتصاب، نه رفتاری هرجومرجطلبانه، بلکه حرکتی در چارچوب قانون و براساس ظرفیتهای آن است.
بههمیندلیل به نظر میرسد در بازنگریهایی که باید درباره قانون کار صورت بگیرد، این نکته نیز یکی از مواردی است که میتواند روند اصلاح در پیش بگیرد. قانون کار ما یکی از پیچیدهترین قوانین وضعشده در کشور است بهطوریکه گاه نهادها و تشکلهای حامی کارگران نگرانند با اصلاح این قانون، بخشی از حقوق کارگران به هر دلیلی نادیده گرفته شود و به همین دلیل است که اصلاح قانون کار مدام به تأخیر میافتد و نارساییهای آن، استمرار مییابد.
سه) گاه شاهدیم که برخی رفتارهای نامناسب با جامعه کارگری، نهتنها متناسب با شرایط روحی و روانی این قشر زحمتکش نیست بلکه منجر به تحقیر کارگران و طنیناندازشدن امواج آن در جامعه میشود. به نظر میرسد که هر نوع اقدام تحقیرکنندهای در مواجهه با این قشر جامعه، تعادل اجتماعی و نظم عمومی جامعه را خدشهدار میکند و اگرچه بعید نیست که در جای خاصی به بهبود شرایط ختم شود اما در نقاط دیگر کشور، گونهای دیگر باشد.
از خاطر نبریم که به خاطرشرایط روحی و فرهنگی کارگران لازم است در مقاطع حساس، با بهکارگیری افراد کارشناسی که در این زمینه نگاه دقیق، مسئولانه و همهجانبهای دارند، از احتمال بروز فضای متشنج کاست. بعد از گذشت چند دهه، به نظر میرسد که وقت آن رسیده که وزارت کار و جوامعی که درگیر جامعه کارگری ما هستند با نگاهی عدالتطلبانه، برخی از جزئیات این قانون را با حفظ چارچوبها، اصلاح کرده و هنجاری بهتر و اجتماعیتر برای بیان دغدغههای کارگران و کارفرمایان فراهم آورند.
چهار) در همهجای دنیا، تشکلهای کارگری یکی از عمیقترین بحثهای اجتماعی محسوب میشوند و به همین دلیل راهحلها و تعریفهایی برای آنها مطرح شده؛ از کمونیستها گرفته تا نظامهای سرمایهداری، هرکدام بهدنبال آن بودهاند که تشکلهای کارگری را به شکلی تعریف کرده و آن را نظاممند کنند.
در ایران نیز، بعد از انقلاب اسلامی، الگوهایی برای ایجاد اتحادیههای کارگری به وجود آمد که اگر منصفانه به آن بنگریم، به خاطر طول زمان، کارکرد خود را تا حدودی از دست دادهاند و وقت آن است که راهحلهای جدیدی برای این اتحادیهها بیابیم. اکنون که چند دهه از زمانی که براساس ضرورت تاریخی آن روزگار، ظرف یا ظرفهایی برای اتحادیههای کارگری تعریف کردیم، گذشته است، اگر بناست این نهادها، کارکرد خود را حفظ کنند باید با حفظ احترام و حرمت چارچوب این تشکلها، تعریف جدیدی از آنها معرفی شود که بتواند مدافع بهتری برای کارگران، محیطهای کاری و اقتصاد کشور باشد.