به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



سه‌شنبه، شهریور ۰۹، ۱۳۹۵

مسئله‌ای به نام «ولادیمیر پوتین» آندرس آسلاند* . ترجمه هادي آذري

 شباهت ترامپ و پوتین! (کاریکاتور) 

با بازگشت تب جنگ به اوکراین، این پرسش که چرا چهره تجددطلب «ولادیمیر پوتین»، رئیس‌جمهور روسیه، جای خود را به چهره‌ مستبدی خشونت‌طلب داده، بر سر زبان‌ها افتاده است. دلیل این تغییر هرچه که باشد- چه ترس از امنیت، چه کینه تاریخی یا هر دو - ناتوانایی پوتین در اصلاح اقتصاد روسیه به‌نظر، او را به سراشیبی سقوط خواهد کشاند.  
ولادیمیر پوتین، رئیس‌جمهور روسیه، در هفته‌های اخیر گه‌گاه به اندازه خود هیلاری کلینتون و دونالد ترامپ در صدر اخبار انتخاباتی ایالات متحده قرار گرفته است. آن‌طور که کارشناسان امنیتی می‌گویند، پوتین که عوامل خود را مأمور هک‌کردن کامپیوترهای حزب دموکرات و گذاشتن اطلاعات در اختیار ویکی‌لیکس کرده، به‌نظر در تلاش است تا نتیجه انتخابات را به سود ترامپ رقم بزند. درمقابل ترامپ گذشته از در خواستش از روسیه برای هک‌کردن ایمیل‌های کلینتون، به‌نظر قرار است این لطف را با پذیرفتن الحاق کریمه به روسیه و کنارآمدن با حضور نیروهای روسی در اوکراین جبران کند. به‌نظر بسیاری از رصدکنندگان مسائل سیاسی، پوتین ایده‌آل یک رهبر در نزد ترامپ است: مستبد، بدون محدودیت و با خصوصیات اخلاقی خاص. پوتین در روسیه در خبرسازشدن، دست ترامپ را نیز از پشت بسته است. البته او دستگاه پروپاگاندای عظیم کرملین را در اختیار دارد که آن را در نوک انگشتانش می‌چرخاند؛ دستگاهی که مدام تصاویر او در قامت یک تزار مقتدر و همه‌چیزدان را به‌شکلی نوین و امروزی ارائه می‌دهد. بااین‌حال، با وجود حضور این تزار دانا، اقتصاد روسیه تقریبا به خاک سیاه نشسته و باید گفت در مسیر رکودی قرار گرفته است البته اگر بدتر از آن نباشد. با توجه به سابقه ماجراجویی پوتین در عرصه بین‌المللی و بی‌کفایتی اقتصادی او، تعجبی ندارد پوتین در ١٦سالی که قدرت را در روسیه در دست داشته، مفسران را مجذوب و سرگرم خود کرده است. «ایوان کراستِف»، از مرکز استراتژی‌های لیبرال در صوفیه، شاید به بهترین نحو، نظر این مفسران را بازگو کرده باشد: ما مجذوب رئیس‌جمهور روسیه هستیم «نه به دلیل اینکه کار پوتین درست است یا حتی اینکه او قوی‌تر است، بلکه به این دلیل که او ابتکار عمل را در دست دارد» درحالی‌که دیگر رهبران سیاسی در غرب به‌نظر بی‌حال‌تر و ترسوتر از آن هستند که بتوانند کاری از پیش ببرند.
زوایای پنهان یک روح روسی: ترس یا جسارت
به‌راستی ولادیمیر پوتین کیست و چه انگیزه‌هایی، او را به پیش می‌برد؟ وقتی پوتین در سال ٢٠٠٠ میلادی قدرت را در دست گرفت، آن‌قدر آدم ناشناخته‌ای بود که مردم در او چیزی را می‌دیدند که خود دوست داشتند ببینند. «جورج دبلیو بوش»، رئیس‌جمهور اسبق ایالات متحده، در جایی می‌گوید بعد از نگاه‌کردن به چشمان پوتین، توانسته روح او را درک کند و مردی را ببیند که «عمیقا به کشور و منافع کشورش متعهد است». بااین‌حال، «کریس پتِن» که در مقام کمیسر امور خارجه وقت اتحادیه اروپا با پوتین حشرونشر داشت، از مواجهات خود با پوتین تصویر تیره‌تری دارد: پوتین «در چشمان ما نگاه می‌کرد و دروغ می‌گفت، درحالی‌که تقریبا مطمئن بود ما می‌دانیم دارد دروغ می‌گوید».  امروز، دیگر از آن ارزیابی مثبت بوش از پوتین، در میان رهبران جهان خبری نیست؛ بسیاری از این رهبران سیاسی از جمله «آنگلا مرکل»، صدراعظم آلمان، تجربیاتی شبیه آنچه پتن بازگو می‌کند، داشته‌اند. بااین‌حال، این تحلیل و ارزیابی بدبینانه‌تر فقط به سؤالات و ابهامات بیشتری درباره کیش شخصیت او دامن می‌زند. آیا پوتین یک استراتژیست خبره است که دائما رقبای خود را دست می‌اندازد؟ در یکی از آخرین اقداماتش، پوتین در حالی از در آشتی با «رجب طیب اردوغان»، رئیس‌جمهور ترکیه، درآمد که هم‌زمان در حال ازسرگیری تنش با اوکراین است. یا شاید پوتین تازه‌کاری سیاسی باشد که نمی‌بیند پیروزی‌های تاکتیکی در اوکراین و کریمه، یا امضای قراردادهای انرژی با چین، شکست‌های راهبردی‌اند که به منافع ملی طولانی‌مدت روسیه خدشه وارد می‌آورند؟  از نظر «آدام میچنیک»، رهبر اپوزیسیون ضدکمونیست لهستان قبل از سال ١٩٨٩، ماجراجویی پوتین در عرصه بین‌المللی از «نگرش عجیب او مبنی بر اینکه کل جهان در قرن گذشته علیه روسیه بسیج شده است» نشئت می‌گیرد. با وجود این، میچنیک بر این نکته انگشت می‌گذارد در پرتو بی‌کنشی غرب، این درک مخدوش از تاریخ پوتین را به سمت اتخاذ سیاست‌هایی سوق داده که می‌توان آنها را عقلانی تفسیر کرد.  در حمله به کریمه و تلاش برای ضمیمه‌کردن آن به روسیه، « این اجحاف و زیاده‌خواهی عمل درستی بوده و خود پوتین نیز این را می‌داند». «آندره پوینت‌کوفسکی»، تحلیلگر سیاسی و یکی از سرسخت‌ترین منتقدان داخلی پوتین (که به‌تازگی از روسیه فراری داده شده است)، در زیر سؤال‌بردن عقلانیت پوتین، پا را از این نیز فراتر می‌گذارد. از نظر او، پوتین «فقط یک هدف واحد دارد» و این هدف «جاه‌طلبی امپریالیستی» است. از نظر پوینت‌کوفسکی، اعمال پوتین نه از عطش و شهوت بیمارگونه او برای قدرت، بلکه «از دغدغه‌های کاملا واقع‌بینانه او درباره امنیت شخصی‌اش» نشئت می‌گیرد. به زبان ساده، پوتین می‌داند قوانین یک نظام استبدادی به او کمک کرده تا روسیه را از نو بسازد»؛ قوانینی که می‌تواند در صورت کناررفتن از قدرت، دامن خود او را نیز بگیرد.  «نینا خروشچوا»، از مؤسسه «نیو اسکول»، با این استدلال که ترس پوتین از امنیت شخصی‌اش کاملا موجه است، بر این مسئله صحه می‌گذارد. از نظر او، «با وجود توافق‌های نانوشته میان نخبگان حاکم، پوتین در از میدان به‌دَرکردن رقبایش هیچ ابایی ندارد» و به‌همین‌دلیل درک می‌کند «هیچ‌گاه نمی‌تواند بدون ترس از آینده خود، داوطلبانه از قدرت دست بکشد». بنابراین سرنوشت پوتین با نوعی پارانویای دائمی گره خورده که او را مجاب می‌کند تا پایان عمرش در قدرت باقی بماند. پوتین برای رسیدن به این هدف، دست‌وپای کودک نوپای دموکراسی روسیه را بریده و حتی سکه یک ایدئولوژی من ‌درآوردی‌ای به نام «دموکراسی حاکمیتی» را زده که در آن طبق گفته «آندرس فوگ‌راسموسن»، فرمانده پیشین نیروهای ناتو، «رئیس‌جمهور همه نیروهای اپوزیسیون را از میان برداشته، آزادی مطبوعات و رسانه‌ای را محدود کرده و آن‌گاه به شهروندان می‌گوید حالا می‌توانند رهبران سیاسی خود را انتخاب کنند».  دغدغه پوتین درباره سرنوشت شخصی‌اش همچنین به ما در توضیح اینکه چرا او تب ملی‌گرایانه را در کشورش رواج داده، کمک بسیاری می‌کند. «ولادیسلاو اینوزمستوف» از دانشکده عالی اقتصاد، در پوتین و روش‌های او، رگه‌هایی از فاشیسم را می‌بیند که «رابرت اُ. پکستون» آن را این‌گونه توضیح می‌دهد: «شیفتگی بیش از حد به افول جامعه، تحقیر یا قربانی‌بودن و کیش اجباری وحدت، شادابی و خلوص». این نگرش مهری تأییدی بر اظهارات «هارولد جیمز»، از دانشگاه پرینستون است. از نظر جیمز، این خطایی بزرگ است که «سیاست کرملین را به یک درام روانی تقلیل دهیم که فقط از طریق واکاوی عمیق روح و روان روسی قابل درک می‌شود». نتیجه و پیامد چنین کاوشی فقط «درکی غلط از عواملی است که پوتین را از فردی تجددخواه، آشتی‌طلب و طرفدار غرب» در ابتدای ریاست‌جمهوری‌اش به «تجدیدنظرطلبی متخاصم» بدل کرده است.
پوتین و قدرتی روبه‌افول
از نظر «جوزف اس. نای»، از دانشگاه هاروارد و از زمره صاحب‌نظران سیاست خارجی ایالات متحده، هرچند روسیه «در طولانی‌مدت روبه‌افول است»، ولی «همچنان تهدید خیلی جدی‌ای برای نظم بین‌الملل کنونی در اروپا و فراتر از آن محسوب می‌شود». نای مشکل را فراتر از پوتین دانسته و می‌گوید: «حکومت‌های روبه‌افول برای مثال امپراتوری اتریش-مجارستان در سال ١٩١٤، اصولا کمتر ریسک‌گریز شده و درنتیجه خطرناک‌تر می‌شوند». درواقع، از نظر نای، تهدید روسیه «فراتر از اوکراین» است؛ جایی‌که انضمام کریمه به منطقه دونباس شرقی، جهان را با یکی از جدی‌ترین چالش‌ها از سال ١٩٨٩ به بعد مواجه کرده است. ازاین‌رو، از نظر نای، غرب بدون اینکه کاملا روسیه را منزوی کند، باید در برابر این خواست پوتین ایستادگی به خرج دهد. «شلومو بن امی»، وزیر خارجه اسبق اسرائیل، یک گام این استدلال را به پیش می‌برد. او دراین‌باره می‌گوید: «برای برخی کشورها، شکست سیاسی یا نظامی آن‌قدر غیرقابل تحمل و تحقیرکننده است که هر کاری می‌کنند تا آنچه از نظر آنها، نظم بین‌المللی ناعادلانه به نظر می‌رسد، را زیرورو کنند». هرچند انگیزه پوتین ممکن است صیانت از نفس باشد، استدلال بن امی این است که او عمیقا آزرده‌خاطر است. از نظر بن امی، «استراتژی انتقام‌جویانه جدید» روسیه به نظر واکنشی طبیعی به سرخوردگی ناشی از شکست در جنگ سرد و فقری است که بعد از فروپاشی اقتصاد این کشور، گریبان روسیه را گرفت.  اما برای مهار کشوری که احساس تحقیر آن را به پیش می‌برد، چه می‌توان کرد؟ از نظر بن امی، «کشوری تجدیدنظرطلب را می‌توان با تب و هیجانی مشابه کنترل کرد» یا اینکه منتظر ماند تا «به غایت قدرت نظامی و اقتصادی خود رسیده» و مانند اتحاد جماهیر شوروی از دورن فروبپاشد. روسیه پوتین این رؤیا را در سر می‌پروراند تا «جایگاه و ویژگی‌های یک ابرقدرت را داشته باشد که عبارت‌اند از فرهنگ و تاریخی غنی، قدرت مهیب هسته‌ای، نفوذ گسترده در سراسر منطقه اوراسیا و ظرفیت درگیری در چند جبهه». بااین‌حال، پوتین به نظر نمی‌خواهد محدودیت منابع و ظرفیت‌های روسیه را ببیند. از نظر «ریچارد ان. هاس»، رئیس شورای روابط خارجی، دلیل تصمیم پوتین برای اعزام نیروهای نظامی به کریمه و سپس شرق اوکراین، نه‌فقط آزردن غرب، بلکه بخشی از تلاش پیگیر او به منظور تشدید و تقویت قدرت او در داخل روسیه بوده است. هاس موافق پیوستن اوکراین به ناتو نیست و درمقابل رویکردی چندجانبه را پیشنهاد می‌کند. از نظر او، غرب از طریق تقویت اوکراین به لحاظ سیاسی و اقتصادی، تأمین کمک امنیتی و تحمیل تحریم‌های اقتصادی بیشتر به روسیه، «باید این استراتژی روسیه را خنثی کند».
اوکراینِ کرملین و شطرنج روسیه
«کارل بیلت» در مقام وزیر خارجه سوئد (در کنار «رادوسلاو سیکورسکی»، وزیر خارجه وقت لهستان)، به‌عنوان یکی از پایه‌گذاران همکاری شرقی اتحادیه اروپا در سال ٢٠٠٩ شناخته می‌شود. بااین‌حال، از زمان خصمانه‌شدن مواضع روسیه علیه اوکراین، همکاری شرقی به دلیل انفعالش در این موضوع، از او انتقاد شده است. بااین‌حال، بیلت جایی برای شرمندگی نمی‌بیند. از نظر او، «درحالی‌که دیدگاه اتحادیه اروپا نسبت به [ایجاد] «اروپای وسیع‌تر» بر قدرت نرم، همکاری اقتصادی و نهادسازی بلندمدت مبتنی است، سیاست «روسیه وسیع‌تر» پوتین بر مداخله و خشونت استوار است. بنابراین به نظر می‌رسد تا زمانی که روسیه برای دامن‌زدن به تنش‌ها از طریق غیرمسالمت‌آمیز مصمم بوده و اروپا بر ایجاد ثبات بلندمدت تأکید دارد، این تعادل‌نداشتن متأسفانه پابرجا خواهد ماند.  طبق گفته «یولیا تیموشنکو» که تاکنون دو بار سمت نخست‌وزیری اوکراین را بر عهده داشته، این ثبات بلندمدت نمی‌تواند بر پایه اعتماد به نیت خوب کرملین متکی باشد. از نظر تیموشنکو، پوتین طبق منش ساده «تفرقه بینداز و حکومت کن»، عمل می‌کند: به‌همین‌دلیل است که سرنوشت اوکراین این‌قدر برای او مهم است. تیموشکنو می‌گوید: «سرنوشت اوکراین، آزمون نهایی برای این است که آیا اتحادیه اروپا و پیمان ترانس‌آتلانتیک در برابر حیله‌های پوتین دوام خواهند آورد یا نه». بااین‌حال، «جفری زکس» از دانشگاه کلمبیا، بر این باور است که منش پوتین با واقعیت‌های قرن بیست و یکم مطابقت و همخوانی ندارد. زکس دراین‌باره می‌گوید: «به‌نظر، پوتین به این باور دارد که روسیه می‌تواند هرگونه وخیم‌ترشدن مناسبات اقتصادی با اروپا را از طریق تقویت روابط و مناسبات اقتصادی خود با چین مرتفع کند. بااین‌حال، فناوری‌ها و کسب‌وکارها امروزه چنان به لحاظ جهانی با هم درآمیخته‌اند که به‌سختی بتوان دنیا را به بلوک‌هایی جدا از هم تقسیم کرد». طبق گفته زکس، «چین به‌خوبی می‌داند رشد و رفاه اقتصادی بلندمدتش به روابط اقتصادی خوب و حسنه با ایالات متحده و اروپا بستگی دارد» و این نکته‌ای است که پوتین از آن غافل است؛ به‌نظر، پوتین فراموش کرده «علت فروپاشی اقتصادی شوروی، انزوای تکنولوژیکی این کشور از اقتصادهای پیشرفته بود». مداخله اخیر روسیه در خاورمیانه نیز هم می‌تواند از جسارت پوتین در عرصه سیاست خارجی نشان داشته باشد و هم از محدودیت‌های آن. «آنه ماری اسلاتر»، مدیر اسبق برنامه‌ریزی سیاسی در وزارت خارجه آمریکا و رئیس کنونی «نیوآمریکا»، این‌طور استدلال می‌کند که «دلیل این رفتار پوتین به مسائل داخلی روسیه مربوط می‌شود؛ او کوشید تا از این طریق توجه روس‌ها را از ناکامی‌های اقتصاد این کشور منحرف کرده و همچنین تظاهرات علیه دولت اوکراین که ازقضا از سوی کرملین حمایت می‌شد را تحت‌الشعاع قرار دهد». پوتین از همان آغاز مطمئن بود روسیه هزینه‌هایی را متحمل خواهد شد. برای رهبری که خود را بر حسب «قدرت نظامی» محک می‌زند، این واقعیت که «ایالات متحده در مقام بزرگ‌ترین و منعطف‌ترین قدرت نظامی جهان، با دست‌های بسته پای میز مذاکره با روسیه نشسته، کافی بود تا پوتین درباره قدرت خود دچار توهم شود». بااین‌حال، از نظر بن امی، پوتین به هدف خود در سوریه رسیده است. او دراین‌باره می‌گوید: «بعد از سال‌ها حاشیه‌نشینی، حال روسیه بار دیگر به کانون بازی ژئواستراتژیک خاورمیانه برگشته و توانسته جایگاه خود به‌عنوان یک قدرت را اعاده کند». علاوه بر این، روسیه با پیداکردن دست‌بالا در میدان نبرد توانسته آمریکا را با خود همراه کند. در نتیجه، «رهبران خاورمیانه امروز برای پیشبرد منافع‌شان، به جای واشنگتن به مسکو می‌روند».
روسیه پوتمكین
مشکل اصلی پوتین در سوریه نه مخالفت‌ها و سنگ‌اندازی‌های غرب، بلکه این واقعیت است اقتصاد روسیه ضعیف‌تر از آن است که بتواند زیر هزینه‌های سنگین نبرد دوام بیاورد. در حدود شش‌ماهی که از مداخله نظامی روسیه در سوریه می‌گذرد، هزینه‌های سنگین اعزام نیروهای روس باعث شده تا پوتین بسیاری از نیروهای خود را به خانه برگرداند». «یوریکی کویکه»، فرماندار جدید توکیو، به‌درستی اشاره می‌کند مداخله پوتین در اوکراین بیش از هر کنش دیگر او، این ضعف اقتصادی را آشکار کرد. او دراین‌باره می‌گوید: «پاشنه‌آشیل بلندپروازی‌های امپریالیستی پوتین، اقتصاد شکننده این کشور و انتظاراتی است که مردم روسیه نسبت به بهبود وضع معیشت‌شان دارند». درواقع، در ماه مارس ٢٠١٤، درست بعد از تسخیر کریمه به وسیله روسیه، «سرگئی گوری‌یف»، رئیس وقت دانشکده «نیو اکونومیک» مسکو که امروز از این کشور تبعید شده است، آسیب اقتصادی گسترده‌ای که روسیه در نتیجه ماجراجویی پوتین در اوکراین متحمل خواهد شد، را پیش‌بینی کرده بود. این آسیب نه‌فقط «هزینه‌های مستقیم عملیات نظامی و حمایت از رژیم کریمه و اقتصاد ناکارآمد آن»، بلکه «هزینه‌های سنگین‌تر تحریم‌های اقتصادی» را نیز دربر می‌گرفت. نتیجه این دو ضربه، «تضعیف اعتماد سرمایه‌گذاران داخلی و خارجی و افزایش خروج سرمایه از این کشور بوده است.  پوتین با استفاده از تدبیر خود توانست واکنش غرب را به نفع خود تمام کند. «یوشکا فیشر»، وزیر خارجه سابق آلمان و «هنریک اندرلین»، استاد دانشکده «هریت برلین»، این مسئله را پیش‌بینی کرده بودند. این دو در جایی می‌نویسند: «اگر واکنش غرب به ماجراجویی نظامی روسیه در قبال اوکراین به تحریم‌های اقتصادی محدود شود، پوتین راحت‌تر می‌تواند غرب را به دلیل خصومتش در قبال روسیه بنا بر وخیم‌ترشدن وضعیت معیشتی مردم روسیه، شماتت کند و از این طریق زمینه را برای رواج و گسترش ملی‌گرایی خصمانه فراهم آورد».  اما این ایده که تحریم‌ها دلیل نابسامانی اقتصادی روسیه است فقط بخشی از پازل تبلیغاتی روسیه است. تحریم‌ها، فقط ضعف طولانی‌مدت اقتصاد روسیه را چند برابر می‌کند که نمود آن، خروج روزافزون سرمایه از این کشور است. از نظر گوری‌یف و «آله سیوینسکی» دلیل این امر روشن است: «هرچند فرصت‌های سرمایه‌گذاری در روسیه فراوانند، بااین‌حال، این فرصت‌ها زیر سایه خطر و تهدید سلب مالکیت قرار دارند». درنتیجه «اولویت سهام‌داران بخش خصوصی این است که محصولات خود را به دولت بفروشند و شرکت‌های خارجی نیز ترجیح می‌دهند تا صرفا با شرکت‌های دولتی وارد معامله شوند». به‌همین‌دلیل من و «سیمون کُماندر»، استاد دانشکده تجارت IE، بر این باوریم که تلاش برای متنوع‌کردن سبد اقتصادی روسیه از صرف متکی‌بودن آن به نفت و گاز شکست خورده است. علاوه بر این، تحت حاکمیت پوتین، بخش دولتی به‌سرعت توسعه‌ یافته و حدود ٧٠ درصد از اقتصاد را در اختیار گرفته که درست در نقطه مقابل خصوصی‌سازی و اصلاحات بازار آزاد دهه ١٩٩٠ قرار می‌گیرد. علاوه بر این، مدیریت ضعیف نیروهای پوتین بر کسب‌وکارهای دولتی و شفاف‌نبودن امور، بر وخامت شرایط افزوده است. ما بر این باوریم که «روسیه پوتین بیش‌ازپیش یادآور اندونزی در دوران حکومت سوهارتو است؛ یک نظام تودرتو از سرمایه‌داری‌ هزار فامیل بدون حقوق مالکیت واقعی». در مقابل، «چالز ویپلوژ»، از مؤسسه مطالعات بین‌المللی جنوا، درباره بیش از حد بزرگ جلوه‌دادن مشکلات اقتصادی روسیه، این‌گونه هشدار می‌دهد: «اقتصاد روسیه دیگر در صف انتظار نیست. موقعیت امروز روسیه با سال ١٩٩٨ بسیار متفاوت است»؛ یعنی زمانی که کسری بودجه و دیون عمومی دولت را مجبور کرد تا از بازپرداخت دیون خود در موعد مقرر سر باز زند. ویپلوژ بر این نکته تأکید می‌کند که در سال‌های اخیر، پوتین رویکردی محافظه‌کارانه در اقتصاد کلان در پیش گرفته که باعث کاهش کسری بودجه و دیون دولتی شده است؛ امری که با توجه به قیمت نفت، به روسیه امکان داده تا ارزش اضافه چشمگیری را به جیب بزند. علاوه بر این، فقدان آسیب‌پذیری مالی به روسیه امکان داده تا تحریم‌ها را بی‌اثر کند.
ولادیمیر برژنف؟
بااین‌حال، این اقدامات فقط آن واقعیت اجتناب‌ناپذیر را به تأخیر می‌اندازد. پوتین فرصت‌طلبی ماهر است که می‌تواند با استفاده از ضعف یا غفلت رقیبش، منافع کوتاه‌مدت خود را تأمین کند. اما گذشته از دغدغه‌های مربوط به ثبات اقتصادی، به نظر می‌رسد پوتین برای اینکه چگونه اقتصاد روسیه را به اقتصادی رقابتی تبدیل کند، هیچ ایده‌ای نداشته باشد. درواقع، هرچند پوتین اغلب در وعده‌ها و برنامه‌های خود، آینده‌ای روشن را برای روسیه ترسیم می‌کند و حتی در سال ٢٠٠٣ وعده داد تولید ناخالص داخلی در عرض یک دهه دو برابر خواهد شد، بااین‌حال، به گفته «یان وینکی»، اقتصاددان لهستانی، او هنوز هیچ برنامه مدون و مشخصی برای حل مشکلات اقتصادی روسیه ارائه نداده است. او دراین‌باره می‌گوید: «روسیه با چالشی شبیه دهه‌های ١٩٧٠ و ١٩٨٠ مواجه است و رهبران روسیه در آن زمان نیز مانند پوتین نتوانستند کاری از پیش ببرند». در نتیجه، «جورج سوروس» این‌طور استدلال می‌کند که «رژیم پوتین در سال ٢٠١٧ میلادی و با توجه به رشد دیون خارجی دچار ورشکستگی شده و کشور با آشوب سیاسی مواجه خواهد شد». با توجه به این پیش‌بینی، امروز مسئله اصلی و بنیادین پوتین از این قرار است: آیا رژیم او به لطف سخت‌گیری‌ها، تأکید بیش از حد بر سرمایه‌گذاری نظامی و فاصله‌گرفتن از غرب، دچار همان سرنوشت اتحاد جماهیر شوروی خواهد شد؟ اگر رژیم پوتین از هم فروبپاشد، این پیش‌بینی میچنیک نیز محقق خواهد شد. او به خاطر ما می‌آورد که «سرنوشت ناگواری در انتظار رؤسا و رهبران مافیاست و فکر نمی‌کنم پوتین نیز از این مسئله مستثنا باشد». هرچند تا آن زمان، مردم بسیاری چه در روسیه و چه ورای مرزهای آن، احتمالا (از سیاست‌های پوتین) متأثر خواهند شد.
*عضو ارشد شورای آتلانتیک در واشنگتن
منبع: project-syndicate
برگرفته از روزنامه شرق