١-در نخستین دقایق پس از نیمه شب ٢٤ مرداد فرمان محمدرضا پهلوی مبنی بر عزل دکتر مصدق از مقام نخستوزیری تسلیم وی شد و پس از آن با دستگیری مصدق و وزرای دولت و برخی فرماندهان نظامی و چند اقدام دیگر که البته با اعلام نخستوزیری سپهبد فضلالله زاهدی بود، به عمر دولت مصدق پایان داده شد؛ اما این طرح با شکست روبهرو شد و بهدنبال اعلام عمومی خبر شکست کودتا در صبح ٢٥ مرداد ١٣٣٢، محمدرضا که به اتفاق ثریا در کلاردشت بهسر میبرد، بهسرعت راهی رامسر و ازآنجا با هواپیمایی دوموتوره هراسان به بغداد فرار و پس از دو روز بغداد را به جنوب رم، پایتخت ایتالیا، ترک کرد و درحالیکه دوران سخت و پردلهرهای را در رم سپری میکرد، در کمال ناباوری در بعدازظهر روز ٢٨ مرداد ١٣٣٢، مطلع شد کودتا بر عمر دولت مصدق پایان داده است. محمدرضا کودتا را یک انقلاب راستین و پرافتخار خواند و درحالیکه فضلالله زاهدی در مقام نخستوزیری کودتا منصوب شده بود، آماده بازگشت به ایران بود. بهاینترتیب در صبح روز یکشنبه اول شهریور ١٣٣٢، محمدرضاشاه و ثریا با هواپیمایی هلندی وارد تهران شدند. شاه در اولین ملاقاتش با روزولت، طراح و مجری کودتا، تصریح کرد: «من تاج و تخت را مدیون خداوند، ملتم، ارتشم و شخص شما هستم» و روزولت در پاسخ به شاه اطمینان داد «در قبال این خدمت، انگلیسیها و آمریکاییها جز تشکری مختصر، چیز دیگری از او نمیخواهند» و ادامه داد «این کار در جهت منافع کلی و مشترکمان بود». ورود ریچارد نیکسون، معاون رئیسجمهور آمریکا، به تهران در ١٦ آذر ١٣٣٢ و همچنین از سرگیری روابط سیاسی ایران و انگلستان که دو روز پیش از آن انجام شده بود، از تبعات کودتای ٢٨ مرداد است، کودتایی که چهار ماه پیش از آن صورت گرفته بود.
٢-کرمیت روزولت، از طراحان کودتای ٢٨ مرداد تهران، نوه تئودور روزولت، بیستوششمین رئیسجمهور آمریکا بود، تحصیلاتش را در دانشگاه هاروارد با درجه دکترا به پایان رساند و سپس بهعنوان دانشیار تاریخ به تدریس پرداخت. به گفته کرمیت، رساله پایاننامه تحصیلی او درباره «فنون تبلیغات در جنگ داخلی و راههای مقابله با بحرانهای داخلی کشورها» بود. نخستین کار او، پژوهش درباره ایران و بهویژه مطالعه در زندگی قشقاییها بود. این تحقیق سرآغازی بود که سرگذشت کرمیت روزولت را به تاریخ معاصر ایران پیوند زد. روزولت بعدها با تأسیس اداره خدمات استراتژیک سازمان سیا، جذب این سازمان شد و با توجه به تحصیلات، علاقه شخصی و نیز سوابق فعالیتش در دفتر اطلاعات رئیسجمهور، مسئولیت اداره خاورمیانه را به دست گرفت. در همین سمت، در آوریل ١٩٤٤ نخستین سفر خود را به ایران، چهار ماه پس از کنفرانس تهران، انجام داد. وی در خاطراتش مینویسد: «پس از این مسافرت، مرا به ایتالیا فرستادند؛ ولی ایتالیا به اندازه خاورمیانه جالب نبود!» کرمیت روزولت در ١٦ تیر ١٣٣٢ با گذرنامه جعلی به نام جیمز ف. لاکریج، از مرز عراق وارد ایران شد تا توطئه آمریکایی - انگلیسی ٢٨ مرداد ١٣٣٢ را رهبری کند. او در آن زمان ١٢ سال تجربه پژوهش و کار در مسائل ایران را داشت و در این سالها، فعالیتهای اطلاعاتی آمریکا را در خاورمیانه هدایت میکرد. کرمیت روزولت با نقش خود در عملیات ٢٨ مرداد ٣٢، محمدرضا پهلوی را برای همیشه مدیون خود كرد. او نخستین دیدارش را با شاه پس از کودتا در اول شهریور ٣٢ چنین شرح میدهد: «رانندهای با لباس فراک از من استقبال کرد. تعظیم کوتاهی نمود و مرا به طبقه دوم راهنمایی کرد. شاه در اتاق پذیرایی منتظر من بود... موقعی که به یکدیگر دست میدادیم مرد دیگری با لباس فراک با گیلاسهای کوچک ودکا و خاویار وارد شد... اولین کلمات شاه بسیار موقر و سنگین ادا شد من تاج و تختم را از برکت خداوند، ملتم، ارتشم و شما دارم. گیلاسش را برداشت و به سلامتی من دستش را بلند کرد و من هم همین کار را کردم. هر دو آن را نوشیدیم. سپس شاه خندید و گفت خیلی خوشحالم از اینکه شما را اینجا میبینم، خیلی بهتر از داخل ماشین و خیابان و باغ است...». پس از کودتا پیوند کرمیت روزولت با ایران قطع نشد و بعدها با تأسیس یک شرکت دلالی در واشنگتن، دلال معتبر معاملات اسلحه آمریکا با ایران بود.
٣- روایت تاریخی فوق و انتشار دهها سند معتبر از سوی وزارت خارجه آمریکا، به خوبی نشان میدهد چگونه آمریکاییها روند سیاسی ایران را دچار اشکال کردند و با کودتایی ننگین، نهال نیمهجان دموکراسی را پس از ضربات سهمگینی که از استبداد و هرجومرج روزگار تحمل کرده بود، به یکباره از بین بردند. در تاریخ معاصر ایران به وضوح میتوان مشاهده کرد که بیگانگان نقشی شاخص در تعویق روند دموکراسی ایفا کردهاند.
درست زمانی که در اوایل قرن حاضر خورشیدی، مشروطیت بهعنوان یک «پارادایم دموکراتیک»، میتوانست سرنوشت توسعه ملی ایران را به مسیر درست رهنمون سازد، انگلیسیها با کودتای سوم اسفند ١٢٩٩، رضا خان را به قدرت رساندند و موجبات ابترماندن نوسازی ساختار قدرت را مهیا کردند. حاکمیت استبداد سیاسی، سرنوشت محتوم جامعه ایرانی بیست سال پس از این کودتای شوم بود.
زمانی که در شهریور ١٣٢٠ با تبعید رضاخان و نزول قدرت دربار، کنشگران سیاست ایران به تمرین دموکراسی پرداختند و نهایتا به تأسیس دولت ملی دکتر مصدق رسیدند؛ باز هم اینبار آمریکاییها که از قضا از ویرانههای ناشی از جنگ جهانی دوم در قامت یک ابرقدرت ظهور کرده بودند، به همراه تجربه و خدعه انگلیسیها، کودتایی شوم را طراحی کردند و با سرنگونی دولت مصدق، مرثیهای دیگر برای دموکراسی خواندند.
پیروزی حکومت کودتا به شاه فرصت داد تا استبدادی فراگیر و سیاه در جامعه ایرانی مستقر کند. اگرچه تشکیل دولت مدرن وتوسعهای ازجمله اهداف محمدرضا در دوران پس از کودتا بود، ولی دموکراسی «قربانی» بلاشک این فرایند شد؛ چراکه پهلوی دوم در بازآفرینی گفتمان مدرنِ معطوف به تشکیل دولت مدرن و منطبق با تغییر و تحولات بینالمللی، استبداد سیاسی را بهعنوان یک رویه انتخاب کرد. در سالهای سیاه دهه ٣٠ خورشیدی، هرچه به دهه ٤٠ نزدیکتر میشد، صورت خشن استبداد عریانتر و دموکراسی مظلومانه به گوشهای سوق داده میشد.
این قدرت، یک قدرت مستقیم بود که از طریق دستانداختن به داراییهای جامعه و حمایت بیگانگان فرصت عرض اندام داشت و بیرحمانه بر پیکر نحیف دموکراسی تازیانه میزد. سرکوب سیاسی، منکوبکردن جامعه مدنی، توسعه سازمانهای امنیتی و سرکوبگر و توسعه با هدف چپاول، ویژگیهای جامعه سیاسی ایران در دوره پس از کودتا بود.
واکاوی دقیق چرایی کودتا به خوبی بیانگر این نکته مهم است که نبود انسجام سیاسی کنشگران داخلی، ائتلاف نانوشته استبداد و بیگانگان و ترسیم هدف مشترک آنها برای ممانعت از استقرار دولت مستقل و جاهلیت سیاسی مردم و نخبگان و بازیگران، ازجمله عوامل بسترساز این کودتای شوم بود.
نتیجه قطعی کودتا البته مرگ دموکراسی و تأخیر در پروژه دموکراسیخواهی ایرانیان بود و روایتی غمگینانه از آزادیخواهی و استقلالطلبی ملتی بود که از مشروطه، دادخواهی را برای استقرار دموکراسی آغاز کرده بودند.
برگرفته از روزنامه شرق