به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



یکشنبه، شهریور ۰۷، ۱۳۹۵

من از عمران می‌ترسم

«پیامد‌های ناخواسته جنگ» 

 نادر صدیقی
روی صندلی آمبولانس نشسته. هنوز نمی‌داند چه بر سرش آمده. دستش را روی گونه چپ می‌کشد. به کف دستش نگاه می‌کند که لعابی از خون خاک‌آلود چهره بر آن مالیده شده است. عمران دقنیش، کودک سوری نجات‌یافته از بمباران حلب را می‌گویم که نگاه مات‌ومبهوت او این روزها بنیاد جنگ را زیر سؤال برده است. در بی‌گناهی این چهره می‌توان گناه همگانی یک منطقه را به پرسش گرفت. کسی بی‌گناه نیست. ما اکنون ساکن کشتی واحد جهانی نیستیم، با همسایگان خود و با کشور‌های منطقه «هم‌کشتی» نیستیم، «هم‌باتلاق» هستیم و چاره‌ای نداریم جز اینکه به کمک یکدیگر از این «باتلاق -زیستی» بیرون آییم. 
تلویزیونی بیگانه سیمای دردناک عمران را نشان می‌دهد و در همان حال گزاره‌ای خبری که به زیر تصویر او می‌لغزد «سومین روز حمله مستقیم روسیه از خلال ایران». این گزاره در چنین شرایطی معصومانه نیست: می‌خواهند مصیبت‌های جنگ را به جانب ایران فرافکنی کنند. باید به‌هوش بود. باید در سیمای کودک پنج‌ساله سوری نگریست و جرئت به‌پرسش‌گرفتن بنیاد‌های جنگ پنج‌ساله را به خود راه داد.
من از عمران می‌ترسم. چون‌که وقتی چشمش به سرانگشت‌های خون‌مالی‌شده افتاد، خبری از آن جزع و فزع کودکانه نبود. مات ومبهوت بود، اما از خون نترسید. مثل یک جنگاور حرفه‌ای نگاه می‌کرد به خون. این عادی‌شدن خون در پیامد بمباران‌های بشکه‌ای و غیربشکه‌ای چیزی عادی نیست. چیز وحشتناکی است این عادی‌شدن و پیش‌پاافتاده‌شدن شر. استراتژیست‌ها نمی‌توانند این‌جور چیزها را ببینند. آنها نبوغ نظامی رامسفلد و همه تجهیزات او را هم که داشته باشند، باید از رامسفلد عبرت بگیرند که تسخیر بیست‌وچندروزه عراق را به دقتی ریاضی محاسبه کرده بود، اما از آنچه که «پیامد‌های ناخواسته و نیندیشیده جنگ» نامیده می‌شود، چیز چندانی نمی‌دانست. در دانشکده‌های نظامی این یا آن کشور دروس تخصصی بسیاری تدریس می‌شود، اما هیچ رشته علمی‌ای وجود ندارد که در شرایط مشخص منطقه ما به مطالعه امر «پیامد‌های ناخواسته جنگ» بپردازد. در کدام نقطه چرخش بود که مسئله «جهان اسلام- صهیونیسم ضداسلام» ناگهان به هلال شیعی یا بلوک سنی استحاله یافت؟ کسی نمی‌داند.
به کودکان جنگ فکر کنید کودکانی که در چنین شرایطی بار می‌آیند به‌شدت آسیب‌پذیر هستند. آنها در معرض عضو‌گیری نیروهای افراطی هستند. باید از توارث فرهنگ جنگ به نسل‌های بعدی ترسید. جنگ سوریه دارد بینانسلی می‌شود.
می‌رود از سینه‌ها در سینه‌ها- از ره پنهان سلاح و کینه‌ها
خصلت نامرئی انتقال صلاح یا کینه‌ها را نمی‌توان رصد کرد. آیا برای جنگ‌های ٣٠ساله و صدساله آماده‌ایم؟ اگر نیستیم و اگر نمی‌خواهیم، باید به سرشت رصدناپذیر انتقال کینه‌ها توجه کنیم. چه کسی و مطابق کدام استراتژی روایی، مصیبت‌های جنگ را برای کودکان روایت خواهد کرد؟
محمود درویش، شاعر فقید فلسطینی، در متن گسست‌ها و آوارگی‌های ملت خودش قصه بازگشت به خانه را چنین می‌سرود:
و اما آواره منم.
با نگاهت قُرُقم کن
هر کجا که هستی مرا ببر
...... ... .
چون یادی از سرای غم با خود ببر
چون خطی از شعر فاجعه با خود ببر
چون بازیچه‌ای و آجری از خانه با خود ببر
تا کودکانمان از یاد نبرند که باید به خانه بازگردند
در سوریه، اما، قصه‌ها برای کودکان این‌چنین روایت نمی‌شود. به آن سه‌میلیون آواره سوری در ترکیه بیندیشیم، به دو‌میلیون و یک‌میلیون‌های دیگر که در اردن و لبنان پناه گرفته‌اند فکر کنیم. چادربه‌چادر کین و نفرت است که برای کودکان روایت می‌شود.