به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



یکشنبه، شهریور ۲۱، ۱۳۹۵

شتل گیرانِ سراسیمه، محمد نوری زاد

می گویم: در این کشورِ درندشت، یکی نیست بزند به سیم آخر و سرِ پا بایستد و رو به شخص اول مملکت برفروزد که: آهای ای حضرت آقا، شما با چه اجازه ای کلمات زشت و ناجور و دور از ادب نثار حاکمان سعودی می کنید و کل کشور را به دره ای از تنش های کور فرو می تپانید؟
کی به شما اجازه داده سرِ کیسه ی فحش هایتان را وا کنید و هر چه به دهانتان می آید، بر سرِ سعودی ها بریزید؟ 

یا به حضرت آقا بگوید: شما اگر مأموریت دارید این کشور را به دره ی فلاکت اندازید، لااقل این شهامت را نیز داشته باشید که مستقیم به صورت مردم زل بزنید و به شان بگویید: چیه اینجور زل زده اید به من؟ بله من مأمورم برای نابودیِ این کشورِمثلاً اساطیری! می گویم: تا همین سال های پیش از انقلاب اسلامی، شتل گیرانِ ناشکیبا، آدم های ژولیده و هوچی گر و قلچماق و پوک مغزی بودند که ناگهان می زدند زیر میز قمار و هرچه بر میز می یافتند هپلو می کردند. 

تکیه کلامشان این بود: یا همه یا من هم هستم. که یعنی: یا همه ی پول تان را بالا می کشم یا سهم مرا رد کنید بیاید. می گویم: تا زمانی که حضرت رهبری چارچوب های گفتاریِ خود را با الفاظ چارپاداران آذین می بندد، بیچاره ملتی که با طبق کِشیِ فحش های او، بر بیخ سرنوشت خود تبر می زند. نیز این بگویم: 
البته شتل گیرانِ سراسیمه آدمهای ترسویی بودند. میزان توفیقشان به تیزی فحش هایشان راه می نمود. بی آن که بدانند: آدم های ترسو، تنها برای تاراندن بختکِ ترس است که هوار می کشند! شهرداری ها را بگو که هنوز فحش های رکیک از دهان رهبر بیرون نیامده، همان ها را پوستر می کنند و از در و دیوار شهر می آویزند. که یعنی: ببین ما چه بهنگامیم؟ 
پس شیتیل ما را رد کن بیاد و گرنه می زنیم زیر میزتان هرچه باداباد!

محمد نوری زاد

نوزده شهریور نود و پنج – تهران