محمد رضا و همایون شجریان
امروز خبر رسيد كه آقاي شجريان به ايران تشريففرما شدهاند. كاري ندارم شما كه هستيد و كداموري هستيد و چه راي و عقيدهاي داريد اما سرجدتان حالا كه ايشان آمدهاند، جان هركسي كه دوست داريد حرفي نزنيد كه باعث رنجش شود. نوش نيستيد، محض رضاي خدا نيش نباشيد. مرهم نميتوانيد به دل دردمند هنرمند بگذاريد لااقل نمك نپاشيد.
از يك طرف خوشحالم كه دوره غربت سرآمده و اين استاد بزرگوار به آغوش مام وطن برگشته از يك طرف اما دلم شور ميزند كه يك وقت خطيبي حرف تلخي نزند و نويسندهاي حرف ناسنجيده ننويسد و دل سرخوشان اين وصل نيمبند را نشكند. زمين خدا كه فراخ است، هيچ همين ايران هم شكر خدا آنقدر بزرگ هست كه كسي جاي كسي ديگر را تنگ نكند. اصلا قشنگي دنيا همين است كه متضادها را در خود جاي داده و متحدالشكل شدن و يكراي شدن و عين هم شدن را تاب نميآورد. قرار نيست كشورمان عين كارخانه، محصولات يكشكل و يك مدل توليد كند و همه از دم يك جور فكر كنند. خوب كه فكر كني ميبيني قشنگي دنيا به همين است كه خلايق شعبه شعبه و قبيله قبيلهاند و در رنگ و اندازه و فهم متفرقند. نه قرار است ما شما را مثل خودمان كنيم و نه شما ميتوانيد ما را مثل خودتان كنيد. همه هيچگاه مثل هم نميشوند. در طول تاريخ نشده، منبعد هم نميشود، بشود هم چيز خوبي از آب درنميآيد.
اما بالاخره همه انسانيم و بر سر يك سري ارزشهاي انساني - احتمالا- اتفاقنظر داريم و فيالمثل ميدانيم كه بدگويي كردن و نيش زدن و دل شكستن خوب نيست و بايد كه به جد از آن احتراز كنيم. خدا ما را - همه ما را، از هر طايفهاي- ببخشد بابت نيش زباني كه داريم. گاهي يك حرفهايي ميزنيم كه عين تيغ در قلب مخاطب ميخلد و عين زهر در جانش مينشيند و از پا درش ميآورد. بعد هم افتخار ميكنيم به اين همه بيپروايي زباني و قلمي و به خودمان حبذا و آفرين ميگوييم كه تير را بر هدف نشانديم و حريف را از پاي درآورديم. گاهي ميكروفن كه ببينيم، روزنامه كه دم دستمان باشد، تلگرام پيشرويمان باز باشد تكههايي بههم مياندازيم تلختر از زهر. مرحوم ايرج، شاعر درجه يكي است. حقيقتا بعد از سعدي از حيث فصاحت و بلاغت و شيوايي نظير ندارد. به تعبير خودش در پنج زبان «افصح ناسش» خوانند...
كلمات عين موم در دستان هنرمند او شكل ميپذيرند و معاني بديع افاده ميكنند. با اين حال چنانكه شايسته مقام شعري اوست، در بين ما نفوذ كلام ندارد و در چشممان ارزش و اعتباري رفيع نيافته است. ميدانيد چرا؟ به گمان من دليلش اين است كه خدابيامرز در كار دل شكستن پروا نداشت و شمر هم جلودارش نبود. وقتي ميخواست هجو كند چنان هجو ميكرد كه متهاجيعنه بيچاره كمرش ميشكست.
ايرج براي اين ايرج نشد كه عِرض عارف بيچاره را به بدترين شكل برد و دلش را به رقتبارترين شكل شكست. خود عارف ميگفت كه بعد از عارفنامه نتوانستم كمر راست كنم. درصورتي كه ايرج شاگرد سعدي بود و لابد از آن استاد يگانه خوانده بود كه تا تواني دلي به دست آور/ دل شكستن هنر نميباشد.» سعدي خيلي حرف حكيمانهاي زده است. يكوقت نكند سادگي شعر گمراهتان كند و فكر كنيد او يك نصيحت دمدستي كرده و يك حرف معمولي زده. نه. شكستهدلان پيش خدا خيلي عزيزند و اگر آه بكشند آهشان از كيوان نيز بالاتر ميرود. از سر خوشذوقي كه حافظ نفرموده «در كوي ما شكستهدلي ميخرند و بس.» گاهي ما يك حرفهايي ميزنيم و يك كلماتي ميگوييم كه از زهرمار تلخترند و بندگان خدا را آزار ميدهند. گاهي مشت اينقدر درد ندارد كه طعنه. ما هزار خصلت خوب داشته باشيم، عمومي و خصوصي استاد دل شكستنيم و بيپروا و درشت و زبر و تيز حرف ميزنيم و هيچ حواسمان هم نيست كه خدا شاهد و ناظر است بر قول و فعل ما. يك بار ديگر از شيخ سعدي نقلقول بياورم: «دنيا نيرزد آنكه پريشان كني دلي/ زنهار بد مكن كه نكردست عاقلي...» اين را به دوستان و طرفداران آقاي شجريان هم ميگويم.
دوطرف ادب كنند و جلوي زبان خود را بگيرند و حرف نامربوط نزنند.
خوب نيست كه يكبار ديگر با طرح بحثهاي بينتيجه به چهره هم سنگپا بكشيم و گناه به گور خود بفرستيم.
بهطورخاص روي سخنم با آنهاست كه از هفت دولت آزادند در حرف زدن و متلك انداختن و قصه درست كردن و آبروي مردم را بردن.
«الناس عيالالله.» مراقب باشيم كه با عيال خدا بد تا نكنيم كه خدا قهرش ميگيرد.
دوطرف ادب كنند و جلوي زبان خود را بگيرند و حرف نامربوط نزنند.
خوب نيست كه يكبار ديگر با طرح بحثهاي بينتيجه به چهره هم سنگپا بكشيم و گناه به گور خود بفرستيم.
بهطورخاص روي سخنم با آنهاست كه از هفت دولت آزادند در حرف زدن و متلك انداختن و قصه درست كردن و آبروي مردم را بردن.
«الناس عيالالله.» مراقب باشيم كه با عيال خدا بد تا نكنيم كه خدا قهرش ميگيرد.
سيد علي ميرفتاح / روزنامه اعتماد