شاید شما هم شنیدهاید که در انگلستان وزارتخانهای به نام وزارتخانه تنهایی برپا خواهد شد تا از شیوع تنهایی در میان جمعیت بکاهد. اخیرا تنهایی را عامل اساسی بسیاری از بیماریهای مزمن و پرخرج از نظر بهداشت و درمان معرفی کردهاند؛ ازجمله میتوان به بیماریهای آلزایمر، پارکینسون، سکتههای مغزی، سرطان، افسردگی، اضطراب مزمن، حملههای قلبی و چاقی اشاره کرد. علت اینکه افراد تنها را از نظر آماری در خطر ابتلای به انواع بیماریهای مزمن پرخرج برای بهداشت و درمان کشورها میدانند، ضعف سیستم ایمنی بدن در هنگام تنهایی است. شواهد علمی گویای این واقعیت است که وقتی سیستم ایمنی بدن خوب کار نکند، موجب تورم بافتهای بدن، ازجمله مغز میشود و این تورم نهتنها باعث بیماریهای گوناگون مغزی شده، بلکه موجب میشود در مغز و بدن افراد تنهایی که هنوز به این بیماریها مبتلا نشدهاند، نیز قدرت تصمیمگیری درست و چارهاندیشی برای زندگی بهتر، به علت ناتوانی مغز از دست برود و چرخه معیوبی از فاجعه را بر جا میگذارد؛ قدرت اراده پایین میآید، رفتار خودتخریبانه افزایش پیدا میکند و باعث تصمیمگیریهای غلط ساده مانند بدغذایی و پرهیز از فعالیت سالم میشود.
«کاچایوپو»، پژوهشگر آمریکایی در دانشگاه شیکاگو، بیش از ٢٥ سال است که روی تنهایی کار میکند. شاید اینچنین تصور شود که تنهایی فقط حاصل انزوای اجتماعی، بهویژه در افراد ٦٥ سال به بالاست، ولی به عقیده «کاچایوپو»، تنهایی حاصل احساس انزوای اجتماعی است؛ یعنی ممکن است فرد در میان جمع زندگی کند، ولی درعینحال خود را تنها احساس کند. تنهایی از نبود انطباق بین انتظاراتی که فرد از ارتباطات اجتماعی خود دارد و آنچه در واقعیت هست، برمیخیزد. به همین دلیل است که اگر دوروبر شخصی را که در انزوای خود احساس تنهایی میکند، با آدمهای دیگر پر کنیم، او از احساس تنهایی خلاصی پیدا نمیکند.
اگر تنهایی این همه بد است، چرا انسان تنها به دنیا میآید و تنها میمیرد. به نظر میرسد تنهایی بخشی از سیستم زنگ خطر در سازوکار زیستشناختی انسان مانند گرسنگی، تشنگی و درد است. بنابراین ما همانطور که از درد و گرسنگی و تشنگی فرار میکنیم، از تنهایی هم گریزانیم و به جمع پناه میبریم و در آن احساس امنیت میکنیم. اگر این ترس از تنهایی بهطور مزمن بر ما غلبه کند، ما بیشتر از هر وقت دیگر خود را در خطر تنهایی احساس میکنیم؛ احساس خطر مزمنی که از طریق ضعف سیستم ایمنی باعث تغییرات التهابی و تورم مغز میشود و این التهابات باعث میشود تا مغز کمی بیشتر مظنون، مشکوک و گوشبهزنگ و تحریکپذیر باشد و به همین دلیل اشخاص تنها به تهدیدات اجتماعی حساستر میشوند و دچار بیخوابی مزمن یا خوابهای کوتاه و منقطع میشوند. تورمهای مغزی ناشی از تنهایی مزمن باعث میشود که حتی بخشهایی از مغز که باید ما را برای ارتباط با دیگران برانگیخته کنند، از کار بیفتند. در دنیای مدرن گویی چرخه معیوبی در کار است تا ما را به طرف عوارض مزمن احساس تنهایی سوق دهد. برخلاف تصور عمومی، هماکنون این جوانان هستند که بیشتر از همه در معرض عوارض هولناک پدیده تنهایی قرار دارند؛ ظاهرا اقبال جوانان به شبکههای اجتماعی، ممکن است این تصور را پیش آورد که احساس تنهایی آنها با تماس با شبکههای اجتماعی کاهش یافته باشد. ولی پژوهشها نشان میدهد که استفاده از شبکههای اجتماعی در نزد جوانان باعث احساس تنهایی بیشتر آنها شده است. یکی از دلایل آن، ازدیاد دوستانی مجازی است که فرصت نزدیکی فیزیکی با هیچکدام آنها وجود ندارد و هر دوستی در شبکه اجتماعی در پیله تنهایی خود در دنیای مجازی تنیده میماند.
نکته مهم این است که یافتهای جدید درباره احساس تنهایی و تأثیر شگرف آن در سلامت جسمانی، یکبار دیگر به ما هشدار میدهد که باید افسانه جدایی و دوگانگی روح و جسم، جان و تن را کنار بگذاریم و باور نکنیم که ابزار ارتباطی کامپیوتری و دنیای مجازی ساخته آن، میتواند خلأ و شکاف معرفتی ناشی از پذیرش جهان شقهشده پذیرفتهشده امروزین را التیام بخشد. ادامه این پندار خطرناک میتواند پدیده تنهایی مزمن در دنیای مدرن را گسترش دهد و زخمی عمیقتر در جوامع انسانی بر جا بگذارد. پژوهشگران مهمترین عامل خنثیکننده اثرات منفی و غلبه بر احساس تنهایی را یافتن معنا و هدف در زندگی میدانند؛ اگر شما فکر میکنید که آدمهای تنها در دنیای پر از تهدید و خصومت زندگی میکنند و در معرض انواع بیماریها هستند، به آنها کمک کنید تا احساس تنهایی مزمن و مخرب خود را شکست دهند.
اگر تنهایی این همه بد است، چرا انسان تنها به دنیا میآید و تنها میمیرد. به نظر میرسد تنهایی بخشی از سیستم زنگ خطر در سازوکار زیستشناختی انسان مانند گرسنگی، تشنگی و درد است. بنابراین ما همانطور که از درد و گرسنگی و تشنگی فرار میکنیم، از تنهایی هم گریزانیم و به جمع پناه میبریم و در آن احساس امنیت میکنیم. اگر این ترس از تنهایی بهطور مزمن بر ما غلبه کند، ما بیشتر از هر وقت دیگر خود را در خطر تنهایی احساس میکنیم؛ احساس خطر مزمنی که از طریق ضعف سیستم ایمنی باعث تغییرات التهابی و تورم مغز میشود و این التهابات باعث میشود تا مغز کمی بیشتر مظنون، مشکوک و گوشبهزنگ و تحریکپذیر باشد و به همین دلیل اشخاص تنها به تهدیدات اجتماعی حساستر میشوند و دچار بیخوابی مزمن یا خوابهای کوتاه و منقطع میشوند. تورمهای مغزی ناشی از تنهایی مزمن باعث میشود که حتی بخشهایی از مغز که باید ما را برای ارتباط با دیگران برانگیخته کنند، از کار بیفتند. در دنیای مدرن گویی چرخه معیوبی در کار است تا ما را به طرف عوارض مزمن احساس تنهایی سوق دهد. برخلاف تصور عمومی، هماکنون این جوانان هستند که بیشتر از همه در معرض عوارض هولناک پدیده تنهایی قرار دارند؛ ظاهرا اقبال جوانان به شبکههای اجتماعی، ممکن است این تصور را پیش آورد که احساس تنهایی آنها با تماس با شبکههای اجتماعی کاهش یافته باشد. ولی پژوهشها نشان میدهد که استفاده از شبکههای اجتماعی در نزد جوانان باعث احساس تنهایی بیشتر آنها شده است. یکی از دلایل آن، ازدیاد دوستانی مجازی است که فرصت نزدیکی فیزیکی با هیچکدام آنها وجود ندارد و هر دوستی در شبکه اجتماعی در پیله تنهایی خود در دنیای مجازی تنیده میماند.
نکته مهم این است که یافتهای جدید درباره احساس تنهایی و تأثیر شگرف آن در سلامت جسمانی، یکبار دیگر به ما هشدار میدهد که باید افسانه جدایی و دوگانگی روح و جسم، جان و تن را کنار بگذاریم و باور نکنیم که ابزار ارتباطی کامپیوتری و دنیای مجازی ساخته آن، میتواند خلأ و شکاف معرفتی ناشی از پذیرش جهان شقهشده پذیرفتهشده امروزین را التیام بخشد. ادامه این پندار خطرناک میتواند پدیده تنهایی مزمن در دنیای مدرن را گسترش دهد و زخمی عمیقتر در جوامع انسانی بر جا بگذارد. پژوهشگران مهمترین عامل خنثیکننده اثرات منفی و غلبه بر احساس تنهایی را یافتن معنا و هدف در زندگی میدانند؛ اگر شما فکر میکنید که آدمهای تنها در دنیای پر از تهدید و خصومت زندگی میکنند و در معرض انواع بیماریها هستند، به آنها کمک کنید تا احساس تنهایی مزمن و مخرب خود را شکست دهند.
دکتر عبدالرحمن نجلرحیم