به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



سه‌شنبه، مرداد ۲۲، ۱۳۹۸

بهرام نمازی، ملی‌گرایی ایستاده بر پیمان، سعید بشیرتاش

زنده یاد مهندس بهرام نمازی
آخرین باری که بهرام نمازی را دیدم در روز دوشنبه ۲۱ تیر ۷۸ در دانشگاه تهران بود. در ۶۳ سالگی و با موها و سبیل‌ سپیدش، فریاد می‌زد: «قاتلان فروهر، زیر عبای رهبر» 
و جوانان ۱۸-۲۰ ساله‌ای که پیرامون‌اش را فراگرفته بودند نیز آن شعار را تکرار می‌کردند. فردای آن روز، او را به همراه چند تن دیگر از اعضای حزب، دستگیر کردند. 

یکی‌دو سال پیش، یعنی تنها چند ماه پیش از درگذشت مهندس بهرام نمازی، یک سازمان ملی‌گرای شناخته‌شده، به مناسبت سالروز درگذشت مصدق، خواهان برگزاری تجمعی اعتراضی در میدان بهارستان شده بود. پس از عدم کسب اجازه از دولت و سپس تهدیدهای وزارت اطلاعات، این سازمان دعوت خود را پس گرفت. اما عده‌ای از جوانان، با صدور اعلامیه‌هایی، ضمن انتقاد از درخو‌است اجازه برگزاری تجمع از دولت جمهوری اسلامی، همچنان خواهان برگزاری چنین مراسمی بودند. چند سازمان و شخصیت‌ سیاسی‌ خارج کشور نیز از این گردهم‌آیی اعلام پشتیبانی کردند و رسانه‌های فارسی‌زبان خارج نیز جریان را پوشش دادند. بسیاری منتظر بودند ببینند در آن روز چه می‌شود. شنیدم که در آن روز، تنها فرد شناخته‌شده سیاسی که، علیرغم اینکه خودش از دعوت‌کنندگان نبود، به میدان بهارستان رفت بهرام نمازی بود. حتی دعوت‌کنندگان هم به میدان بهارستان نرفته بودند. در واقع، تجمعی برگزار نشد و بهرام نمازی تنها ماند. طبیعتا، با برگزارنشدن این تجمع، هیچ خبری هم از رسانه‌ها پخش نشد و تنها عده محدودی از کنشگران سیاسی ملی‌گرا، بدون غافلگیری، در جریان حضورِ تنهای بهرام نمازی قرار گرفتند. آنها به حضور تقریبا تنهایِ بهرام نمازی در میعادگاه‌ها عادت کرده بودند.

در ذهن بهرام نمازی، در آن دقایقی که در میدان بهارستان تنها بود، چه می‌گذشت؟ در ذهن مأموران امنیتی‌ای که از پیش، برای جلوگیری از تجمع در بهارستان، حضور داشتند و شاهد تنهایی بهرام نمازی بودند چه می‌گذشت؟ تنهایی‌اش را به نیشخند می‌کرفتند یا شجاعتش را تحسین؟

تنها بودنِ بهرام نمازی در آن روز و در میعادگاه ملیون -میدان بهارستان- و دیده‌نشدنش توسط رسانه‌ها، علیرغم اینکه -یا شاید به علت اینکه- جز او فرد شناخته‌شده دیگری در آنجا نبود، تصویری است که یکی‌دو دهه پایانی زندگی سیاسیِ بهرام نمازی را بازتاب می‌دهد. او، در دورانی که می‌بایستی شکوفاترین دوران زندگی سیاسی خود را داشته باشد، تنها مانده بود یا به انزوا کشیده شده بود، چرا که حامل ارزش‌ها و باورهایی بود که در میان بسیاری از مدعیان سیاسی به‌ندرت یافت می‌شود: این باور مهم که ملیون مسئولیت تاریخی مهمی در مبارزه با جمهوری اسلامی و برقراری یک حکومت ملی بر دوش دارند و نباید، به هیچ بهانه‌ای، از جمله دستاویزی به نام تئوری بقا، از زیر بار این مسئولیت خطیر شانه خالی کنند.

هنگامی که در ابتدای دهه هفتاد خورشیدی فعالیتم را در چارچوب حزب ملت ایران شروع کردم، می‌دانستم که بهرام نمازی از فعالان اصلی جنبش دانشجویی در سال‌های ۳۹-۴۲ بود و از همان زمان، زندان‌رفتن بخاطر فعالیت سیاسی را تجربه کرده بود. چند سال بعد، در اعتراض به پذیرش استقلال بحرین باز هم به زندان رفت. هم‌چنانکه در سیاه‌ترین دهه تاریخ معاصر ایران، یعنی دهه شصت، نیز زندانی شد. شاید کمتر کسی بداند که متن نهایی نامه سه‌امضایی سنجابی، بختیار، فروهر، که توسط داریوش فروهر و مهدی بازرگان تهیه شده بود، به خط بهرام نمازی بر روی کاغذ آمد.

اولین بار، او را در خانه داریوش پروانه فروهر دیدم. در همان نخستین دیدار، او را بسیار بااعتماد‌به‌نفس و استوار دیدم؛ صفاتی که در طول زمان متوجه شدم بخشی از شخصیت وجودی بهرام نمازی است.

به یادماندنی‌ترین خاطراتی که از بهرام نمازی دارم مربوط به روزهای پس از قتل داریوش و پروانه فروهر است. برای اینکه جو سیاسی آن زمان را برای خوانندگان روشن‌تر کنم، لازم است یادآور‌ی کنم که تنها در مدت دو ماه منتهی به قتل فروهرها، فعالان فرهنگی، سیاسیِ دیگری مانند پیروز دوانی، حمید حاجی‌زاده و پسرش کارون و مجید شریف نیز توسط وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی به طرز وحشیانه‌ای به‌قتل رسیده بودند. دشنه‌آجین کردن داریوش و پروانه فروهر در یکم آذرماه شوک بزرگی بر جامعه سیاسی ایران بود و، با توجه به شناخته‌شده‌ بودن آنها، مردم ایران نیز در جریان این قتل دهشت‌انگیز سیاسی قرار گرفته بودند و حتی صداوسیمای جمهوری اسلامی نیز، برخلاف دیگر قتل‌های سیاسی، مجبور به پخش خبر قتل آنها شد. در هفته‌های پس از قتل فروهرها نیز، محمد مختاری و محمدجواد پوینده، دو عضو برجسته کانون نویسندگان، به قتل رسیدند. 

وزارت اطلاعات تلاش کرده بود که جو وحشت سنگینی بر فعالان سیاسیِ مخالف کلیت نظام جمهوری اسلامی حاکم گرداند. در چنین زمانه‌ای، در هفتم دی‌ماه ۱۳۷۷، مراسمی در خانه فروهرها، به مناسبت هفتادمین زادروز داریوش فروهر، با حضور برخی از اعضای حزب ملت ایران و چند خبرنگار داخلی برگزار شد. این نخستین مراسم رسمی‌ای بود که پس از دشنه‌آجین‌شدن فروهرها در خانه‌شان برگزار می‌شد. در این مراسم، بهرام نمازی سخنرانی کوتاهی کرد و به پرسش‌های خبرنگاران پاسخ داد. 

او گفت که عوامل جمهوری اسلامی داریوش و پروانه فروهر را به قتل رساندند. او افزود که قاتلان باور مذهبی داشته‌اند و برای همین صندلی داریوش فروهر را به هنگام قتل رو به قبله برگردانده‌‌اند. چنین سخنانی در آن برهه بسیار دلیرانه و جسورانه بود. روزنامه‌های اصلاح‌طلبِ آن زمان، که اکثر خبرنگاران حاضر در آن مراسم وابسته به آن بودند، صحبت‌های بهرام نمازی در باره قتل فروهرها را منتشر نکردند. طبق معمول آن دوران، نیروهای سکولار ملی در این نشریات به طور کامل سانسور بودند. اما حتی اگر چنین سانسوری نیز نبود کسی جرأت انتشار چنین مطالبی را نداشت. جو آنقدر سنگین و وحشت‌زده بود که همه منتظر بودند ببینند نفر بعدی که به قتل می‌رسد چه کسی خواهد بود.

تنها سه روز بعد، مراسم چهلم فروهرها در مسجد فخرالدوله برگزار شد. سخنران اصلی این مراسم بهرام نمازی بود. او، در مراسم چهلم، بار دیگر اعلام کرد که وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی مسئول این قتل‌ها است. سخنرانی نمازی بسیار شورانگیز و دلیرانه بود. هزاران نفری که خیابان‌های پیرامون مسجد فخرالدوله را پر کرده بودند، پس از پایان سخنرانی بهرام نمازی به تظاهرات و سردادن شعار علیه کلیت جمهوری اسلامی پرداختند. دهها نفر توسط نیروهای اطلاعاتی و انتظامی مضروب و بازداشت شدند. 

روزنامه‌های اصلاح‌طلب بار دیگر سخنان بهرام نمازی را سانسور کردند. کسی انتظار نداشت که در آن جو دهشتناکی که حتی برخی از فعالان فرهنگی و سیاسی نیمه‌پنهان شده بودند، بهرام نمازی در یک تجمع هزاران‌نفری در قلب تهران قاتلان را، که در قلب نظام جمهوری اسلامی قرار داشتند، با انگشت نشان دهد. حتی برخی دوستان بهرام نمازی نیز، که نگران تبعات این سخنرانی بودند، انتقاداتی متوجه او کردند. بسیاری منتظر برخورد سنگین وزارت اطلاعاتی بودند که تقریبا هر پانزده روز داشت یکی از مخالفان نظام جمهوری اسلامی را به قتل می‌رساند. وزارت اطلاعات رسما به مسئولان حزب اطلاع داد که علیه بهرام نمازی، به علت تهمت قتل زدن به آن وزارتخانه، شکایت می‌کند.

چند روز بعد، اطلاعیه وزارت اطلاعات در باره مسئولیت عناصر «خودسر» ِ آن وزارتخانه در قتل‌های سیاسی منتشر شد. از آن پس، روزنامه‌های اصلاح‌طلب جرأت و اجازه یافتند در باره نقش «جناحی از وزارت اطلاعات» در قتل‌های سیاسی و نه «سیاست سیستماتیک وزارت اطلاعات در حذف مخالفان نظام» بنویسند و برخی اخبار را به صورت هدایت‌شده بیرون دهند. یکی دونفرشان نیز از این راه شهرتی به هم برسانند و حتی در نظر برخی عوام قهرمان به‌نظر آیند. آنانی که نیمه‌پنهان شده بودند نیز بیرون آمدند و از درخطربودن جان‌شان و اینکه احتمالا در فهرست ترور بودند گفتند. اما هیچ‌کس به یاد نیاورد که نخستین کسی که دلیرانه و در سخت‌ترین شرایط اعلام کرد جمهوری اسلامی مسئول قتل‌های سیاسی است بهرام نمازی بود.

آخرین باری که بهرام نمازی را دیدم در روز دوشنبه ۲۱ تیر ۷۸ در دانشگاه تهران بود. در ۶۳ سالگی و با موها و سبیل‌ سپیدش، فریاد می‌زد: 
«قاتلان فروهر، زیر عبای رهبر» و جوانان ۱۸-۲۰ ساله‌ای که پیرامون‌اش را فراگرفته بودند نیز آن شعار را تکرار می‌کردند. فردای آن روز، او را به همراه چند تن دیگر از اعضای حزب، دستگیر کردند. 

ابتدا صحبت از اعدام او و شادروان فرزین مخبر و خسرو سیف بود. اما در دادگاه اول بهرام نمازی به ۱۶ سال و خسرو سیف و فرزین مخبر به ۱۵ سال و سپس هر سه نفر آنها در دادگاه تجدیدنظر به ۱۶ ماه زندان محکوم شدند. مأموران وزارت اطلاعات، که از بهرام نمازی کینه داشتند، او را به‌شدت شکنجه کردند و تا ماه‌ها بر پاهای این مرد سالخورده شلاق می‌زدند. دیگر او را ندیدم، اما با او تلفنی صحبت می‌کردم. با او بسیار همدل بودم. بهرام نمازی، به همراه فرزین مخبر، تلاش زیادی برای فعال‌تر شدن حزب کردند. اما شرایط با آنها یار نبود. خبر مرگ بهرام نمازی بسیار غافلگیرانه بود. شش روز پس از رفتن او، دوست و همرزم همیشگی‌اش، فرزین مخبر، نیز به او پیوست. بهرام نمازی از معدود افرادی بود که بسیاری از ویژگی‌های یک رهبر ملی را داشت، اما هرگز در میان مردم شناخته نشد.

یاد این ایراندوست دلیر و آزاده را ارج می‌گذارم و می‌دانم که بهترین راه گرامی‌داشتن یاد او، ادامه‌دادن راهش و تلاش برای رسیدن به آنچه که او برایش یک عمر مبارزه می‌کرد است: ایرانی نیرومند، آباد و آزاد! ملتی بزرگ و سرافراز!

سعید بشیرتاش