آنجا که جان ِشیفتهی پویا -
در جستجوی شادی وُ آزادیست
هم عشق، هم ترانه، شکوفاست.
در این سکوت ِسرد ِ زمستانی -
آواز ِآتشین ِ شما زیباست.
زیباست هر درخت.
وقتی که دستتان
از شادی ِ زُلالترین آبها نوشت.
وقتی که رازتان-
آواز را برابر ِآیینهها گرفت.
اما
تلخست روزگار.
وقتی که مادران ِ سیهپوش -
همدوش ِ دلشکستهترین ماه گشتهاند.
سختست روزگار
وقتی که مادران ِ سیهپوش -
آغوش ِغمگنانهترین آه گشتهاند.
اما
در ما ستارهای
مهمان ِمهربان ِغزلهای گندمست.
اما
در ما سپیدهای
خُنیاگر ِخجستهی طغیان ِ مردُمست.
*
*
*