به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



جمعه، تیر ۰۲، ۱۴۰۲

سرطان علی خامنه‌ای و سرطان فساد: حذف رقبای جانشینی مجتبی

 هر کسی که می‌تواند در روز موعود در مقابل مجتبی خامنه‌ای مطرح شود با یک پرونده فساد کنار گذاشته می‌شود 

 مجتبی خامنه‌ای در راهپیمایی روز قدس ۱۳۹۸- فارس

مجتبی دهقانی نویسنده ارشد - حوزه سیاسی / ایندیپندنت

مهدی خاموشی، رئیس سازمان اوقاف در روزهای گذشته در مرکز توجه رسانه‌ها قرار گرفته است. او پسردایی همسر میثم خامنه‌ای است. میثم، کوچک‌ترین فرزند علی خامنه‌ای است که در سال ۱۳۵۷ به دنیا آمد و جز ارتباط سببی‌اش با دو خانواده ثروتمند لولاچیان و خاموشی‌ و نقش او در مسکوت گذاشتن پرونده‌های فساد واگذاری پتروشیمی به خانواده خاموشی کمتر درباره او در رسانه‌ها مطلبی منتشر شده است.


حال یک ماجرای جدید درباره فساد خاموشی‌ها رسانه‌ای شده است. آن هم پس از آنکه تب و تاب فساد پتروشیمی‌گیت و مداخله علی‌نقی خاموشی (عموی مهدی خاموشی) کم کم رنگ می‌باخت.


مهدی خاموشی که پیش از آغاز ریاستش بر اوقاف در سال ۹۷، رئیس سازمان تبلیغات اسلامی بود، نقش مهمی در دستگاه رهبری جمهوری اسلامی دارد. سیادت و قرابت فامیلی خاموشی و البته منصب‌هایی که رهبر جمهوری اسلامی به او هبه کرده است او را یکی از گزینه‌های رهبری آینده می‌کرد. البته گزینه‌ای به نسبت کم‌فروغ در مقایسه با دیگر رقبا. شاید فردی در ردیف دوم لیست رهبران احتمالی آینده برای جمهوری اسلامی.


در فهرست اول گزینه‌های جانشینی افرادی قرار داشتند که پیش از این حذف شده‌اند و شاید به همین دلیل قرعه فال به نام ردیف دوم خورده است.


اکبر هاشمی رفسنجانی، محمود شاهرودی، علی‌اکبر ناطق نوری، حسن روحانی و صادق آملی لاریجانی زمانی در صندلی نخست برای فردای پس از مرگ خامنه‌ای نشسته بودند. آن‌ها همه با اتهام‌های گسترده فساد اقتصادی به حاشیه رانده شدند و برخی پیش از آنکه خامنه‌ای بمیرد از دنیا رفتند.


مدل بی‌حیثیت کردن رقبای جانشینی در همه این افراد مشابه بوده است. سندی از یکی از  فسادهای آن‌ها یا زیرمجموعه‌شان به رسانه‌ها داده می‌شود یا در شبکه‌های اجتماعی دست به دست می‌شود. رسانه‌های وابسته به سپاه غالبا آن را به شکل گسترده‌تری بازتاب می‌دهند و در نهایت در پیوند با دیگر موضوعات آن فرد به حاشیه رانده می‌شود.


پرونده مهدی هاشمی و مفاسدش، پرونده اکبر طبری و فساد در قوه قضائیه، پرونده حسین فریدون، پرونده لواسان و پرونده بانک سرمایه و صندوق ذخیره فرهنگیان همه با همین هدف افشا و درباره آن موج خبری ساخته شد.


در سیستمی که فساد سیستماتیک در همه اجزای آن رخنه کرده است، مدیر پاکدست و سالم نایاب است. مدیر ارشدی هم که در رانت و فساد نقش نداشته باشد نمی‌توان یافت. برای همه مدیران ارشد در نظام جمهوری اسلامی پرونده‌های فساد و رانت وجود دارد ولی تصمیم به آغاز پروژه بی‌حیثیت کردن و افشای آن در دست مهره‌گردان اصلی یعنی علی خامنه‌ای است.


میراث من مهم است


دومین رهبر جمهوری اسلامی نهمین دهه زندگی‌اش را هم به میانه می‌رساند و دیر یا زود باید دیار فانی را وداع بگوید. رهبری که به خودش و میراثش آنچنان دلبستگی دارد که هیچ مخالف‌خوانی را تحمل نمی‌کند گزینه‌های محدودی در دست دارد تا خاطرش از تجدید‌نظر‌طلبی مدل خروشچفی پس از مرگش راحت بماند.


در مدل فهم سیاسی رهبر جمهوری اسلامی، مجتبی خامنه‌ای تنها کسی است که ایران به خاکستر نشسته را می‌تواند در دست بگیرد و بی آنکه تعریضی به دوران حکومت پرادبار پدرش داشته باشد، بر همان سیاق قبلی مملکت را اداره کند. شاید با تغییراتی اندک و کوچک ولی نه با تجدیدنظرطلبی و حمله به میراث رهبر دوم.


جمهوری اسلامی گرچه در یک‌دهه گذشته با طوفان‌هایی قدرتمند مواجه شده و موضوع اساسی‌اش هم‌اکنون ماندگاری و برقراری در مقابل امواج سرنگونی است، ولی رهبر کنونی آن پرونده جانشینی را جدا از پرونده ماندگاری در نظر نمی‌گیرد.


«اگر یک گام عقب بنشینی، آن‌ها صد گام جلو خواهند آمد»: این شیوه برخورد خامنه‌ای با همه تلاطم‌های دوران رهبری‌اش بوده است. مخالفت و ایستادگی در برابر هر خواسته‌ای، سرسخت بودن و نشان ندادن ذره‌ای انعطاف. خامنه‌ای این‌ها را هم رمز ماندگاری خودش می‌داند و هم ماندگاری جمهوری اسلامی. کسی که بخواهد تجدیدنظرطلبی کند قاعدتا هم میراث خامنه‌ای را نابود خواهد کرد و هم جمهوری اسلامی را با سرعت به سقوط می‌رساند.   


درس‌های حکمرانی خامنه‌ای از دهه سیاه شصت تا فلاکت ۱۴۰۰


علی خامنه‌ای دو درس بزرگ در سیاست جمهوری اسلامی آموخته‌ است.


درس اول: اگر مهره ضعیفی هستی باید رقبای بزرگ‌تر را به جان هم بیندازی تا آن‌قدر مستهلک شوند که در زمان موعود تنها گزینه خودت باشی.


دومین درس: کسی که نبض تشکیلات امنیتی را در دست دارد، می‌تواند عروسک‌گردان قدرت در یک سیستم فاسد باشد.


بی‌شک رهبر کنونی جمهوری اسلامی این دو درس را به مجتبی، فرزند محبوبش، منتقل کرده است. کسی که از ۱۳۷۶ تا امروز دستیار غیررسمی پدرش بوده، با فرماندهان نظامی به صورت مستقیم مرتبط است، نهاد موازی دولت در درون بیت رهبری را هدایت می‌کند و از همه مهم‌تر رابط پدرش با دو نهاد اطلاعاتی بزرگ یعنی وزارت اطلاعات و سازمان اطلاعات سپاه است.


ترور رقبا و جنگ قدرت به برکشیده‌شدن خامنه‌ای در دهه ۶۰ کمک فراوانی کرد. اما خامنه‌ای در بالا رفتن از نردبان قدرت تنها به شانس متکی نبوده است.


اینکه واعظ و پیش‌نمازی نه‌چندان مهم و کسی که در هیئت حاکمه انقلاب ۵۷ در ردیف دوم می‌نشست بتواند ظرف یک دهه خود را به صندلی رهبری نظام برساند کار کوچکی نیست. حتی با استانداردهای جمهوری اسلامی هم که دانش و تخصص در صعود از نردبان قدرت جایی ندارد، کنار زدن رقبایی که همچون گرگ با چشم باز همدیگر را می‌پایند، آسان نیست.


علی خامنه‌ای چون در ابتدای انقلاب سمت مهمی نداشت و جایگاه قابل توجهی در تشکیلات رسمی و اجرایی نظام پیدا نکرده بود به سراغ نهادهای مولود انقلاب رفت. نهادهایی که گرچه جایی در تشکیلات مالوف و آشنای حکمرانی نداشتند ولی به اتکای هرج و مرج سال‌های نخست انقلاب می‌توانستند بازیگرانی قدرتمند شوند.


خامنه‌ای همواره به شکلی از سیاست نامتقارن علاقه داشته است. او در دوران رهبری‌اش هم از انواعی از تشکیلات نامتقارن غفلت نکرد و آن‌ها را همواره نزدیک به خود نگاه داشت. طرح‌واره‌ای از همین سیاست نامتقارن را می‌توان در سیاست داخلی رهبر دوم جمهوری اسلامی (حفظ گروه‌های فشار و تشکیلات ترور در زیرمجموعه خودش)، مداخله‌های منطقه‌ای، برکشیدن تشکیلات سپاه قدس و مدل توسعه سپاه پاسداران و تشکیلات امنیتی داخلی دید.


سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و دفتر امنیت و جمع‌آوری اطلاعات آن در ابتدای انقلاب از همین نهادهای نامتعارف با سیاست نامتقارن بود. یعنی نه شرح وظایف روشنی داشت، نه حوزه مسئولیت و دخالتش روشن بود و نه نسبتش در دستگاه حاکمه با دیگر اجزا مشخص بود.


این نهاد نامتقارن اما یک نقش مهم برای سران انقلاب داشت. در ناامنی‌ها و ترورهای ابتدای انقلاب و در سایه بی‌اعتمادی مطلق به ساختارهای حکمرانی رسمی، سپاهی‌ها تنها مهره‌هایی بودند که می‌توانستند شیشه عمر سران انقلاب را تا حدودی محفوظ نگاه دارند. 


خامنه‌ای در همان ابتدای انقلاب خود را با همین نهادهای نیمه‌رسمی با شرح وظایف مبهم و سیاست نامتقارن گره زد.


محسن رضایی، مرتضی رضایی، علی شمخانی، احمد وحیدی و رضا سیف‌اللهی همه از فرماندهان و مدیران واحد اطلاعات سپاه پاسداران در دهه ۶۰ بودند که بعدتر نقش مهمی در سیاست جمهوری اسلامی یافتند. همه این افراد در یک خصوصیت مشترکند: رابطه مریدی با علی خامنه‌ای.


در میان این افراد، دو نفر فرمانده کل سپاه پاسداران شدند، یکی فرمانده سپاه قدس و بعدتر وزیر دفاع و کشور، دیگری فرمانده نیروی انتظامی و یکی دیگر هم جانشین فرمانده سپاه، وزیر دفاع و دبیر شورای عالی امنیت ملی.


در دهه ۶۰ این افراد نقش مهمی در حذف و پرونده‌سازی برای رقبای قدرت داشتند. از حذف گروه‌های اپوزیسیون تا حذف چهره‌های سیاسی ارشد. پرونده حذف واحد نهضت‌های سپاه پاسداران، تولد قرارگاه رمضان و ساختن مدل مداخله منطقه‌ای که در دوران رهبری علی خامنه‌ای با قدرت دنبال شد در همین دوران اتفاق افتاد. ارتباط با حزب‌الله و جهاد اسلامی لبنان، گرو‌گان‌گیری‌های لبنان در دهه ۶۰ و مبادله گروگان‌ها در پرونده قاچاق سلاح گوشه‌ای از کارهای این تیم در حال قدرت‌گیری در آن زمان است.


مدل بازکردن جا در قدرت هم ساده بود: آن‌ها کارهایی انجام می‌دادند که به شکل مرسوم ناممکن بود. در دوران جنگ که کشورهای غربی به ایران سلاح نمی‌دادند همین تشکیلات با گشودن در پشتی در لبنان و گروگان‌گیری مشکل تامین سلاح و مهمات را برای حاکمان جمهوری اسلامی حل می‌کرد. اگر می خواستند کسی در اروپا و آمریکا ترور شود همین شبکه لبنانی- ایرانی لجستیک و اجرایش را بر عهده می‌گرفت.


اما این شبکه تنها به حاکمان وقت خدمت نمی‌کرد بلکه خود را در خدمت کسی می‌دانست که حلقه واسطشان با دستگاه نخستین رهبرجمهوری اسلامی بود: علی خامنه‌ای.


ترور و جشن رهبری


خامنه‌ای بی‌حیثیت کردن افراد برای به حاشیه‌راندن آن‌ها را در دهه ۶۰ به خوبی آموخته است. نباید فراموش کرد که او نقش مهمی در راضی کردن روح‌الله خمینی به عزل بنی‌صدر داشت. نطق اصلی در روز رسیدگی به طرح عدم کفایت سیاسی ابوالحسن بنی‌صدر را علی خامنه‌ای در مجلس انجام داد. او ۱۴ دلیل برای برکناری بنی‌صدر داشت که یکی یکی و به تفصیل آن‌ها را خواند و در آخر خواست تا نمایندگان «این لکه ننگ را از دامن جمهوری اسلامی و امام پاک کنند.»


او در نطقش به زمزمه‌های سیاسی آن زمان در مورد برنامه او و حزب جمهوری اسلامی برای قبضه کردن قدرت هم اشاره کرد و گفت که این‌ها تهمت‌های ناروا است و او درد اسلام و امام دارد: « اگر نگرانی حفظ انقلاب واسلام و لزوم ادای مسئولیت در قبال مردم نبود و ما حاضر می‌شدیم آقای بنی‌صدر را با همه عیوب واشکالات تحمل کنیم و از مسئولیت الهی نمی‌اندیشیدیم، یقینا نه آقای بنی‌صدر و شاید نه همین برادران ما را به انحصارطلبی و قدرت‌گرایی و امثال این تهمت‌های مبتذل و تکراری متهم نمی‌کردند.»


پس از قرار گرفتن در مقام ریاست‌جمهوری او رابطه‌اش با وزارت نوپای اطلاعات را هم گسترش داد. در پرونده حذف حسینعلی منتظری از جانشینی، محمد محمدی ری‌شهری به عنوان یار و مشاور نزدیک خامنه‌ای نقشی کلیدی ایفا کرد. البته در پیوند با تشکیلات اطلاعاتی سپاه پاسداران.


محمدی ری‌شهری در شهریور سال ۱۳۶۵ در مقام وزیر اطلاعات، پرونده‌ای جنایی- سیاسی برای مهدی هاشمی، برادر داماد منتظری و از موسسان سپاه پاسداران و مسئول واحد نهضت‌های آزادی‌بخش تدارک دید که نقش مهمی در تغییر فضای سیاسی ایران در دو سال آخر عمر خمینی داشت.


او در مقام اولین وزیر اطلاعات جمهوری اسلامی به صورت منظم با خمینی دیدار داشت و موضوعات امنیتی را به او منتقل می‌کرد. از جمله او در یکی از دیدارهایش در تابستان ۶۵ به خمینی می‌گوید که یک تیم خرابکار در اصفهان کشف شده است که با خودشان «پودر سرطان‌زا» داشته‌اند و با مهدی هاشمی مرتبطند:


«مدیر ضد جاسوسی وزارت اطلاعات گزارشی به ما ارائه داد که از کشف یک خانه تیمی با امکانات بسیار پیشرفته، از جمله پودر سرطان‌زا حکایت داشت. در این گزارش این‌طور آمده بود که این خانه مربوط به سید مهدی هاشمی و نهضت‌هاست».


منتظری در سال ۱۳۶۴ به سمت قائم‌مقام رهبری انتخاب شده بود و قاعدتا اگر خمینی به هر دلیلی می‌مرد او بلافاصله به رهبری می‌رسید. ری‌شهری با این گزارش، رهبر سالخورده جمهوری اسلامی را چنان از پودر سرطان‌زا ترساند که او بی‌توجه به مراوداتش با حسینعلی منتظری و تاثیری که چنین پرونده تخیلی می‌توانست در فضای سیاسی داشته باشد، دستور داد پرونده‌ای برای مهدی هاشمی گشوده شود. «موضوع را با امام در میان گذاشتیم و از ایشان سوال کردیم که آیا اجازه می‌دهید اقدامات لازم را انجام دهیم یا خیر. امام فرمودند جلو بروید و ببینید ماجرا چیست.»


در همین کتاب خاطرات، ری‌شهری به چند تلاش ناموفق پیش از سناریوی پودر سرطان‌زا برای ضربه زدن به مهدی هاشمی اشاره شده است. او نوشته که چندین بار به خمینی مراجعه کرده و از او در مورد «قتل‌های مهدی هاشمی پیش از انقلاب» پرسیده است ولی رهبر وقت جمهوری اسلامی او را ناکام می‌گذارد و به خواسته‌اش برای گشوده شدن پرونده اطلاعاتی-قضایی بی‌توجهی می‌کند: «در پرانتز باید بگویم که قبل از مطرح شدن این موضوع(پودر سرطان‌زا)، وقتی از امام راجع به پرونده قتل‌های مهدی هاشمی در قبل از انقلاب و رسیدگی به آن سوال کردم، ایشان جواب روشن و قاطعی به ما ندادند.»


سرطان خامنه‌ای و جانشینی مجتبی


سرطان با ماجرای جانشینی در جمهوری اسلامی عجین شده است. رهبر اول جمهوری اسلامی نهایتا به دلیل ابتلا به سرطان و عوارض آن درگذشت. او چند سال پیش از مرگش از وحشت سرطان به دوست و جانشینش پشت کرد و نهایتا دوماه قبل از بسته شدن پرونده زندگی‌اش منتظری را از قائم‌مقامی رهبری خلع کرد تا راه برای خامنه‌ای هموارتر شود.


از میانه دهه ۷۰ خورشیدی اخبار پراکنده‌ای در مورد سرطان علی خامنه‌ای هم در رسانه‌ها منتشر شده است. سرطان پروستاتی که می‌گویند با مراقبت‌های پزشکی و چند عمل جراحی تحت کنترل درآمده است. اما به هر ترتیب مرگ ۳۰ سالی است همزاد خامنه‌ای است. پس از ۳۴ سال رهبری در جمهوری اسلامی، او را باید تنها بازیگر قدرت در این ساختار سیاسی خواند. رقبا و رفقایش یکی‌یکی حذف شدند. احمد خمینی و اکبر هاشمی رفسنجانی با مرگ‌های مشکوک به دیار باقی شتافتند و ساختارهای جمهوری اسلامی هم در سیاست داخلی و هم سیاست خارجی متناسب با میل و اراده او تغییر ماهیت دادند.


بر اساس اطلاعاتی که محمد سرافراز در مورد نقش مجتبی خامنه‌ای در سیاست جمهوری اسلامی به دست داده او از سال ۷۶ گروهی را در درون بیت پدرش گرد هم آورده که نقششان شکل دادن دولتی در درون بیت است. سران اطلاعاتی، نظامی و مدیران ارشد اجرایی اعضای این جمعند. آن‌ها در ابتدا وظیفه‌شان مهار موج اصلاح‌خواهی بعد از ریاست‌جمهوری خاتمی بود ولی با خروج او از قدرت هم این جمع متفرق نشد. این جمع و هدایت مهره‌های آن تمرینی است برای مجتبی تا در مهره‌گردانی و بازیگری سیاسی در مقیاس کوچک‌تر آموزش ببیند.


جمهوری اسلامی ۱۴۰۲ دیگر ساختاری مشابه جمهوری اسلامی ۱۳۶۸ نیست. صحنه‌های اجلاسیه فوق‌العاده مجلس خبرگان رهبری در سال ۶۸ و چانه‌زدن بر سر رهبری خامنه‌ای هم در دهه ۱۴۰۰ بعید است تکرار شود. خامنه‌ای ساختاری را شکل داده که همه ارکانش خود را با او تنظیم می‌کنند. بازیگران مستقل که وجود نداشتند ولی بازیگران نیمه‌مستقل عرصه سیاست هم به حاشیه رانده شدند تا تنها بازیگرانی بر سر کار باشند که تابع محض‌اند.


«انقلابی» اسم رمز خامنه‌ای برای بی‌محتوا کردن نهادهای رسمی و تبعیت محضشان از اراده او است. مجلس انقلابی، دولت انقلابی، خبرگان انقلابی، قوه قضاییه انقلابی، شوراهای عالی انقلابی، نیروی مسلح انقلابی، دستگاه امنیتی انقلابی و صدها نهاد انقلابی دیگر همه خود را با «فرمایشات آقا» تنظیم می‌کنند.


خامنه‌ای پیش از مرگش طرحواره جمهوری اسلامی در دوران رهبری سوم را هم چیده است و نامش را «گام دوم انقلاب» گذاشته. در این طرحواره عبای رهبری تنها برای قامت یک نفر دوخته شده است: مجتبی خامنه‌ای. رقبا هر چقدر هم خدوم و مرید علی خامنه‌ای باشند در برابر رهبری پسر محبوب خامنه‌ای قربانی خواهند شد.