پاسخ پگاه آهنگرانی به فرج الله سلحشور
پگاه آهنگرانی بازیگر سینمای ایران در نامه ای جدید به توهین های اخیر فرح الله سلحشور به اهالی سینما پاسخ داد
متن کامل نامه ی پگاه آهنگرانی به فرج الله سلحشور
جناب آقای سلحشور! بیانیه، نامه، یا تهدیدنامه رأفتآمیزتان را دیدم. من در سال ۱۳۶۳ به دنیا آمدم. یعنی چهار سال پس از شروع جنگ و شش سال پس از انقلاب اسلامی. پس طبیعی است که دریافت و فهم من از انقلاب و جنگ با شما تفاوت داشته باشد. نمیدانم در سال ۶۳ شما در چه احوالی بودید ولی میدانم که پدر من که باید هم سن و سال شما باشد در جبهه بود و با متجاوزین عراقی میجنگید. چند سال قبل از آن هم در انقلاب حضور فعال داشت و از رفتار و سکناتش میفهمیدم که علاقهمند به ارزشهای انقلاب است.
من و امثال من نمیتوانستیم جنگ را از نزدیک حس کنیم ولی آثار آن را در خانواده و نزدیکانمان شاهد بودیم. بازتاب ارزشهایی که پدران ما بخاطرش انقلاب کرده و بعضی جانشان را از دست دادند را در رفتار و سلوک آنها میدیدیم.
بسیاری از آشنایان ما در سختیهای انقلاب و جنگ آسیبها دیدند و نمیتوان گفت که بر امثال من تأثیر نگذاشتهاند، ولی هیچ کدام از آنهایی که من میشناختم و دوستشان داشتم، شبیه شما و امثال شما نبودند. نمیدانم شما از کجا آمدهاید؟ نمیدانم در انقلاب چه میکردید؟ و یا در جبهه بودید یا نبودید؟ فرض بر این است که بودید، چون از اشتلمهایتان بر میآید که بودید، ولی چرا امثال شما اینقدر هتاک و بیادب از آب در آمدهاید؟ که امثال ما را بترسانید؟ اگر قصدتان این بوده، باید بگویم که موفق شدهاید. امثال شما ترسناک هستید و امثال ما میترسیم.
نمیدانم چرا همیشه احساس طلبکاری دارید و به جای همه حرف میزنید، و خود را متولی همه چیز میدانید. شما این حق را از کجا آوردهاید که هرگاه چیزی بر شما ناخوشایند آید زبان بیمهار خود را به کار اندازید و تهمت و ناسزا به زمین و زمان روانه کنید. نکند به خاطر آن چند سالی است که امثال ما هنوز به دنیا نیامدهبودیم و یا به یاد نمیآوریم؟ نمیدانم دقیقاً از چه دفاع میکنید؟ ولی به شما اطمینان میدهم که بسیار بد دفاع میکنید. شما ما را میترسانید. ولی مطمئن باشید که هرگز کسی را جذب ارزشهایی که به خاطرش فریاد میزنید نخواهید کرد.
اما محض رفع نگرانی شما از فساد روز افزون در تمام عرصهها، تا آنجا که یادم میآید در کتاب تعلیمات اجتماعی دوره راهنمایی تحصیلیمان نوشته بود که مردم قبایل وقتی دور هم جمع شدند و شهرها را به وجود آوردند، برای تنظیم روابطشان چیزی به اسم قانون اختراع کردند تا یکدیگر را بر سر هر چیزی بیخود و بیجهت لت و پار نکنند و اگر هم کسی خطایی کرد، به جای فرد این قانون باشد که به تناسب خطا مجازاتش کند و همین باعث شد که بشر شهرنشین بتواند از خشونت و هرج و مرج بپرهیزد. در آن کتاب درباره نقش امثال شما چیزی نوشته نشدهبود. نمیدانم شما هم آن کتاب را خواندهاید یا نه؟ ولی سالهاست که از دوران شهرنشینی میگذرد و هنوز تنها چیزی که میتواند روابط آدمیان را به شکل انسانی تنظیم کند، همچنان قانون است و البته بدیهی است که هیچ فرد یا جمعی هم از خطا مصون نیست و این دیگر گفتن ندارد که وقتی قانون وجود داشته باشد نیاز به داد و فریاد نیست.
ادب را البته در هیچ کتابی یاد آدم نمیدهند و آن را فکر کنم از خانواده میآموزند و من به یاد نمیآورم که پدرم در زندگیاش کسی را مورد آزار و خشونت کلامی یا نوشتاری قرار دادهباشد. حتی به خاطر ارزشهایش