حسین منتظر حقیقی در پاسخ به حسن شریعتمداری*
مخالفان جمهوری اسلامی
اما اگر بنا به گفتۀ آقای حسن شریعتمداری عده ای از « …شرکت کنندگان در تجمع های اعتراضی، به این نتیجه رسیدند که باید ببینند که آیا دراین نظام و ساختار امکان پاسخگویی به مطالبات مدنی مردم وجود دارد یا نه ؟ و بنا بر پاسخی که به سوال خود یافتند راهی دیگر در پیش گرفتند…» علی القاعده باید خود را در چهارچوب جنبشی دیگر و با نام و هدفها و راهکارهای جدید و غیر از آنچه که در جنبش سبز مورد توافق قرار گرفته به مردم ایران معرفی نمایند تا مردم تکلیف خود و نوع رابطۀ خود را با این جنبش های جدید معین نمایند .
با سلام به مسؤلین محترم سایت ملی ـ مذهبی و خوانندگان گرامی
در هر جامعۀ پویای سیاسی ، جز این انتظاری نیست که افراد و یا سازمانهای سیاسی ، دربارۀ مسائل جاری در کشور ، دربارۀ مواضع سیاسی رقبای سیاسی خود ، تحلیل و نظرات مشخصی را با مخاطبان خود در میان بگذارند، همچنان که انتظار میرود نظر فردی و یا سازمان و گروه خود ، دربارۀ راهکار های حل مشکلات و رشد و تعالی آن جامعه مطرح گردیده ، بتواند مورد نقد و بررسی دیگر افراد و یا گروه ها قرار گیرد.
این انتظار در میان کنشگران سیاسی که مخالفت با عملکرد جمهوری اسلامی وجه مشخصۀ آن است به عنوان یک اصل و آنهم بمنظور رشد کیفی تکثر گرائی در جامعۀ ، یا پذیرفته نشده و یا بصورت معیوب مورد استفاده قرار گرفته و میگیرد.
در جامعۀ سیاسی ما ، آنچه که دربارۀ رقیب سیاسی مورد توجه قرار می گیرد کمتر به نقد توجه داشته بلکه در قالب نقد ، بیشتر به تبلیغ برای حذف رقیب از صحنۀ شطرنج سیاسی توجه می گردد تا به زعم خود بتواند آسان تر در جادۀ دلخواه سیاسی و رسیدن به مقصود طی طریق نماید.
در جامعۀ سیاسی مخالفان جمهوری اسلامی ، علیرغم اعتراضی که به حاکمیت دارند و می گویند حاکمیت نمی خواهد گروه های دگر اندیش را به رسمیت بشناسد ، اکثر افراد و یا گروهها ، خود پای در جای پای آنها گذاشته و نمی پذیرند که گروهی را که مانند خود نمی اندیشند با همان ویژگیهای خود و هدفهایش و راه هائی را که برا ی رسیدن به اهدافش ترسیم کرده به موجودیتش ادامه داده ، منتها خود ما با آنها همکاری نکنیم.
متأسفانه نمونه های مختلفی از این تفکر انحرافی و معیوب در تاریخچه مبارزاتی مخالفان جمهوری اسلامی وجود دارد که می توان به آنها اشاره نمود. که من در اینجا به برخی از آنها اشاره می کنم و راه دور نمی روم . از همین مقالۀ آقای شریعتمداری آغاز می کنم:
آقای شریعتمداری نوشته اند « …جنبش سبز یک جنبش انتخاباتی بود که به یک جنبش مدنی تبدیل شد. اما از آن جا که در رفع تقلب از انتخابات و مطالبات مدنی به پیشرفتی منجر نشد، شرکت کنندگان در تجمع های اعتراضی، به این نتیجه رسیدند که باید ببینند که آیا دراین نظام و ساختار امکان پاسخگویی به مطالبات مدنی مردم وجود دارد یا نه ؟ و بنا بر پاسخی که به سوال خود یافتند راهی دیگر در پیش گرفتند و دیگر آن اتحادی که در روزهای نخست وجود داشت باقی نماند….»
درست است که جنبش سبز یک جنبش انتخاباتی بود اما این هم درست است که اکثریت کسانی که در این جنبش شرکت کردند ، کسانی بودند که آقایان میر حسین موسوی و مهدی کروبی را پیشاپیش خود و یا همراه خود قرار دادند . در ست است که این جنبش نتوانست انتخابات سراسر تقلب ۲۲ خرداد ۱۳۸۸ را ابطال کرده انتخاباتی با استاندارد های دموکراتیک را جایگزین آن نماید آما این هم در ست است که همان رهبران در ادامۀ راه خود اعلام کردند مبارزات خود را تا تحقق « اجرای بی تنازل قانون اساسی » از راه های مسالمت آمیز و آگاهی بخش ادامه خواهند داد. درست است که عده ای از کسانی که در این جنبش حضور داشتند ، پس از سرکوب جنبش به راه حل های دیگری برخلاف نظرات آقایان موسوی و کروبی و دیگرانی که جزء این جنبش بوده و هستند و برخی از آنها نیز در زندان بسر می برند ، روی آوردند اما این نیز درست است که چنین افرادی از جنبشی که با آن مختصات آغاز گشته بود راه خود را جدا کردند و نه جنبش و نه رهبران آن جنبش .
بنابر این جنبش سبز تا لحظۀ حاضر به فرض اینکه محدود تر از آغاز شروع آن ، ولی در چهار چوب همان خط مشی و همان هدف تحقق « اجرای بدون تنازل قانون اساسی » وجود دارد و در اینجا و آنجا اعلام موضع نموده و یا رهنمود می دهد . انیکه رهبری آن درست عمل کرده یانه ، اینکه رهبری کنونی آن شناخته شده است یانه ، اینکه برنامه داشته یانه و … اینها به هیچ وجه اصل موجودیت جنبش سبز را نمی تواند زیر سؤال ببرد.
اما اگر بنا به گفتۀ آقای حسن شریعتمداری عده ای از « …شرکت کنندگان در تجمع های اعتراضی، به این نتیجه رسیدند که باید ببینند که آیا دراین نظام و ساختار امکان پاسخگویی به مطالبات مدنی مردم وجود دارد یا نه ؟ و بنا بر پاسخی که به سوال خود یافتند راهی دیگر در پیش گرفتند…» علی القاعده باید خود را در چهارچوب جنبشی دیگر و با نام و هدفها و راهکارهای جدید و غیر از آنچه که در جنبش سبز مورد توافق قرار گرفته به مردم ایران معرفی نمایند تا مردم تکلیف خود و نوع رابطۀ خود را با این جنبش های جدید معین نمایند .
ما شاهد و ناظر جنبش های جدیدی نیستیم نه اینکه شاهد گسترش مخالفت ها نیستیم ، نه ، مخالفت ها روز به روز گسترده تر می شود ولی در قالب یک جنبش جدید ، خود را معرفی نکرده است در حالی که شاهد حرکت هائی هستیم که اصطلاحا” به « موج سواری های سیاسی » تعبیر می گردد بدین معنی که مثلا” گروهی که ظاهرا” وجه اشتراکش با جنبش سبز فقط در مخالفت با عملکرد های غیر قانونی حاکمین جمهوری اسلامی بوده و مشخصۀ اصلی خود را سکولاریسم دانسته ا، با پسوند « سبز » خود را معرفی می کند و یا گروهی که نه به مباره در چهار چوب های قانونی در کشور باور داشته و حتی در برخی موارد دخالت خارجی را برای از میان برداشتن جمهوری اسلامی تجویز می کند ، خود را سبز ملی می نامد و گروهی حتی مرحومان دکتر محمد مصدق و مهندس مهدی بازرگان را « سبز » کرده با این هدف که از فضای ایجاد شدۀ سیاسی در جهت خواست های سیاسی خود بهره گیرند.
ما ، متأسفانه با نمونه های دیگری در بخش پیروان دکتر مصدق نیز مواجهیم و علیرغم اینکه در حال حاضر برخی از ارزش های هویتی نهضت مصدقی را منتفی دانسته و بر این باورند که جهان در راستای نقض آن ارزش ها پیش می رود ، همچنان بر مصدقی بودن خود و سازمانهای متبوع خود ، پافشاری کرده در حالی که دیگر وجه اشتراکی میان ارزش های این افراد و سازمانهای متبوع آنان با ارزش های هویتی مصدقی وجود ندارد.به عنوان مثال بر این باورند که مسألۀ « استقلال » که یکی از ارزش های هویتی مصدقی است در زمان گلوبالیزاسیون و حضور شرکت های چند ملیتی ، « موضوعیت » خود را از دست داده است. اما اینان به این مسأله پاسخ نمی دهند که اگر مسألۀ استقلال کشور در دستور روز سیاسی شان قرار ندارد چرا می خواهند زیر عنوان هویت مصدقی به فعالیت سیاسی ادامه دهند. آیا بهتر نیست آین حضرات از نامهائی که مبین هویت تازۀ آنان است استفاده کرده تا یک نام گمراه کننده؟
متأسفانه مسائلی که مطرح شد از آسیب هائی است که مانع رشد جامعۀ پلورال ، مانع رشد جامعۀ مدنی و مانع رشد هویت یابی جامعۀ سیاسی کشور ما می گردد که نیازمند توجه بسیار می باشد و امیدوارم صاحب نظران سیاسی و علاقمندان به رشد و تعالی کشور توجه لازم را به این امر خطیر مبذول دارند.