ویرانه را گلشن کنید
بس کنیداین زشتی رفتار را !
شرمتان باد ای
دَدان،
از سر برون آرید این خونریزی و کشتار را!
انتقام و کینه ورزی
حاصلی جز اندُه و ماتم نداشت،
در دل سنگ شما
بذرِ محبت، مهررا بایست کاشت
بفکن آتشِ نابودی ات را بر سرِ همسایه ات ؟
یا که موسی گفت کِی:
با خاک یکسان کن تو این کاشانه ِهمسایه و بر آن بنا کن خانه ات؟
خودخواهیِ دیوان شدند
دلشکسته، داغدیده، مزّه
ی تلخ خیانت را چشیده،
کودکان ویران شدند.
بس کنید ای پیروان
دینِ موسی و محّمد بس کنید!
نوگلِ سرخی ز صلح و
آشتی را هدیه ی دشمن کنید،
نفرت و کینه به دور
انداخته، ویرانه را گلشن کنید .
مسعود عطائی، شاعر، داستانسرا و آهنگساز
۲۶ / ۷ / ۱۴