٨١ سال از تأسیس دانشگاه تهران گذشته است؛ تشکلهای دانشجویی مختلفی با رویکردها و مطالبات متفاوت شکل گرفتهاند و در برخی از رویدادهای سیاسی تاریخ معاصر هم اثرگذار بودهاند. در همه این سالها فعالیتهای دانشجویی در چارچوب این تشکلها و آنچه بعدها از آن تحت عنوان «جنبش دانشجویی» نام برده شد، با نگاهی فراجنسیتی موردبحث و بررسی قرار گرفته است.
بر اساس خوانش مسلط، هدف جنبش دانشجویی عمل جمعی، اختیاری و جهتدار دانشجویان برای ایجاد تغییر و تحول سیاسی - اجتماعی یا کوشش جمعی دانشجویان برای پیشبرد یا مقاومت در برابر دگرگونی اجتماعی در جامعهای که خود جزئی از آن هستند، به شمار میرود. بر اساس این خوانش، حرف از زنبودن یا مردبودن دانشجو به میان نمیآید و جنبش دانشجویی پیکرهای واحد و فراجنسیتی تلقی میشود. بااینحال نگاهی گذرا به ترکیب جنسیتی تشکلهای دانشجویی بیثمر نیست زیرا نشان میدهد که با وجود گسترش فعالیتهای مدنی جامعه زنان و با وجود افزایش سهم زنان از صندلیهای دانشگاههای سراسر کشور، شاهد حضور پررنگ دختران در این حوزه نیستیم. این مسئله زمانی قابلتأملتر میشود که توجه داشته باشیم حضور و فعالیت در این چارچوب با موانع قانونی، اجتماعی و فرهنگی برای زنان سخت نشده است و از سوی دیگر میتواند مقدمه خوبی برای ورود به فعالیتهای حزبی و مشارکت سیاسی باشد. نگاهی به آمار و ارقام و بررسی روند افزایشی سهم زنان از آموزش عالی در کنار ثابت و اندکماندن سهم آنان از تشکلهای دانشجویی، تلنگری است به جامعه زنان تا دریابند که از پتانسیلهای موجود برای شروع حرکتهای اجتماعی و سیاسی غفلت کردهاند.
از جنبش دانشجویی بهعنوان پتانسیلی برای نقشآفرینی بیشتر زنان در فعالیتهای سیاسی و اجتماعی نام میبریم زیرا از همان وقتی که ایجاد شد تاکنون، همیشه نقش مؤثری در رویدادهای سیاسی کشور داشته است. این نقش برجسته تا جایی بوده است که ١٦ آذر سال ١٣٣٢ را میتوان نقطهعطفی در فعالیتهای سیاسی جوانان کشور به شمار آورد.
گرچه نخستین دانشگاه ایران، سال ١٣١٣ را بهعنوان سال تأسیس بر پیشانی خود دارد اما فعالیتهای دانشجویی را - البته از منظر کمیت و کیفیت مشارکت زنان در آن - میتوان در سه دوره ١٣٢٢ تا ١٣٤٧، ١٣٤٧ تا ١٣٥٥ و از ١٣٧٤ تاکنون بررسی کرد و برای درک بهتر نسبت جنسیتی و میزان مشارکت زنان در فعالیتهای هریک از این دورهها باید به آمار دانشجویان آن دوره و سهم زنان نیز توجه داشت.
جای خالی زنان
جنبشی که دیگر وجود ندارد
فاطمه راکعی، دبیرکل جمعیت زنان مسلمان نواندیش
جنبشی متأثر از روح جامعه
ناصر ایمانی، روزنامهنگار اصولگرا
موج اول در فعالیتهای سیاسی دانشجویان ایران از سال ١٣٢٥ آغاز شد. همان زمانی که حزب توده اگرچه دچار انشعابهایی شده بود اما در دانشگاه تهران همچنان قدرتمند بود. سازمان جوانان آن بهعنوان اتحادیه دانشجویی حامی اصلی حزب توده در ایران شناخته میشد و برای اعتراض به اعلام ممنوعیت فعالیت سیاسی در دانشکدهها، اعتصابی را در دانشگاه تهران سامان داد که میتوان آن را نخستین اعتصاب دانشجویی کارآمد تا آن زمان دانست. حزب توده بعد از این اعتصاب دانشجویی، اعلام کرد که بیش از نیمی از دانشجویان حاضر در اعتصاب، عضو یا هوادار حزب آنها بودهاند. در این مقطع، سهم زنان از این تشکل و اعتصابی که صورت گرفت، بسیار اندک بوده است، به قدری که نام هیچ زنی را در میان اعضای سازمان جوانان توده یا حتی انجمن جوانان دموکراتیک ایران که بعدا با فشارهای حکومت پهلوی ایجاد شد، نمیبینیم.از آنجایی که اصلیترین فعالیتهای سیاسی جوانان و دانشجویان کشور در این سالها در چارچوب فکری و سازمانی توده بوده است، میتوان وجود سازمان زنان این حزب- با عنوان تشکیلات دموکراتیک زنان- را یکی از عواملی دانست که زنان برای فعالیتهای خود از ظرفیت تشکل دانشجویی وقت استفاده نکردند. موضوع دیگری که نمیتوان از کنار آن بهسادگی گذشت این است که بر اساس آمار و ارقام موجود درخصوص وضعیت سواد زنان، در سال ١٣٣٥- ١٠ سال بعد از شروع کار سازمان جوانان توده – تنها هشت درصد از کل جمعیت زنان ششساله و بالاتر کشور باسواد بودهاند. حال اگر در نظر داشته باشیم که حتما بخش خیلی کوچکی از این هشت درصد توانسته بودند دانشجو شوند، به نظر منطقی میرسد که در ابتدای شروع مبارزات دانشجویی جای زنان خالی باشد.
علاوه بر این بر اساس اولین سرشماری عمومی نفوس و مسکن کشور در سال ١٣٣٥، در مقابل هر صد هزار نفر جمعیت ٢٠ تا ٢٩ساله کشور، ٦٢ نفر را زنان در حال تحصیل در مقاطع عالی تشکیل میدادند. این در حالی بود که در همین دوره، نسبت دانشجویان پسر به هر صد هزار نفر جمعیت ٢٠ تا ٢٩ساله کل کشور، حدود هشت برابر دختران بود.
بههرحال این مبارزات و فعالیتهای سیاسی در موج اول با تشکیل انجمن جوانان دموکراتیک و سپس سازمان دانشجویان دانشگاه تهران که با اتحادیههای بینالمللی دانشجویان در پراگ پیوند داشت، ادامه پیدا کرد.
گسترش نقش زنان
موج دوم از جنبش دانشجویی کشورمان را باید در سالهای ١٣٤٧ تا ١٣٥٥ تعریف کرد. در این دوره که دهه پایانی حکومت پهلوی را شامل میشود، شاهد افزایش حضور زنان در دانشگاهها و بهتبع آن فعالیتهای سیاسی آنها بودهایم. حضور زنان در مبارزات سیاسی منتهی به انقلاب اسلامی و دهه اول انقلاب- رویدادهایی مانند تسخیر سفارت آمریکا- بهخوبی این تغییر و تحول در بستر سیاسی و اجتماعی کشور را نشان میدهد. با این حال کاهش تعداد دانشجویان زن بعد از انقلاب فرهنگی سبب شد که جامعه زنان این مسیر را با همان سرعت اولیه طی نکنند و در این راه با فراز و فرودهایی مواجه شوند.
موج اول از جنبش دانشجویی با تفکرات و نفوذ اندیشههای چپ همراه بود، اما در ادامه جریانهای دانشجویی با گرایش اسلامی گوی سبقت را از چپگرایان ربودند و این فصل از فعالیتهای دانشجویی با سردمداری اشخاصی همچون مهندس مهدی بازرگان، دکتر یدالله سحابی و آیتالله سیدمحمود طالقانی آغاز شد. آنها اندیشههای سیاسی مبتنی بر اسلام را وارد دانشگاه کردند و نهایتا انجمنهای اسلامی در دانشگاهها شکل گرفت. البته در این مقطع جریانهای سیاسی دیگری نظیر جبهه ملی و نهضت مقاومت ملی - در سال ۳۶ و ۳۷- نیز شکل گرفت و از آنجا که گروههای معتقد به مشی مسلحانه اغلب از درون دانشگاهها عضوگیری میکردند دانشگاه میدانی برای تبدیل دانشجو به چریک شد، چریکهایی که در میان آنان دختران- البته به تعدادی کمتر نسبت به پسران - نیز دیده میشدند. یکی از اثرگذارترین چهرههای این دوران در دانشگاه، دکتر علی شریعتی بود و دقیقا در همین بستر فکری، دفتر تحکیم وحدت، توانست جای خود را در میان جنبش دانشجویی باز کند و تا سالها پس از آن به وسیله چهرههایی که خود را شاگردان شریعتی میدانستند، دست به اقداماتی همچون تسخیر سفارت آمریکا بزند. این مهمترین دستاورد جنبش دانشجویی بود که در دهه ٧٠ موجب ایجاد انشعاب و ازدسترفتن نقش رهبری دفتر تحکیم وحدت در جنبش دانشجویی شد؛ همان زمانی که برخی از اعضا به انتقاد یا تبریجستن از مسئله تسخیر سفارت پرداختند. با این حال دفتر تحکیم توانست با بهرهگیری از موقعیت و اعتباری که اشغال لانه جاسوسی برایش فراهم کردبود، نفوذ نسبتا خوبی در نهادهای انقلابی پیدا کرد و همه توان خود را به کار گرفت تا ضمن حفظ انقلاب در جهت توسعه کشور و رفع عقبماندگیها حرکت کند. زنان در این مقطع زمانی بیشترین و قابل توجهترین سهم را از فعالیتهای سیاسی و اجتماعی داشتند. در جریان تسخیر سفارت حدود ٢٠ درصد از دانشجویان حاضر را تشکیل میدادند و پس از آن نیز پابهپای همدانشگاهیهای پسر خود در عرصههای مختلف تلاش کردند، اما این رویه ادامه نیافت.
عقبگرد
در این بررسی نمیتوان تحولات کمی و کیفی آموزش عالی در ایران را طی سالیان گذشته نادیده گرفت. توسعه سطح عمومی سواد و تحصیلات متوسطه و افزایش ظرفیت دانشگاهها، حضور زنان را در دانشگاهها بین سالهای ١٣٣٥ تا ١٣٥٥ افزایش داد، به گونهای که در سال ٥٥ از هر صدهزار نفر جمعیت ٢٠ تا ٢٩ ساله کشور، ٩٣٨ نفر زن در حال تحصیل در مقاطع عالی بودند.
نکتهای که نباید نادیده گرفته شود، این است که اگرچه سهم زنان از دانشگاههای کشور در دهه ٥٠ رو به افزایش بود و در سال ٥٧، حدود ٣٨ درصد از صندلیهای دانشگاه را در اختیار داشتند، اما تحقیقات متعدد نشان میدهد با وجود افزایش باسوادی زنان و برعهدهگرفتن مسئولیتهای مدیریتی، نگرش آنان نسبت به نقش سنتی و نیز جایگاه فرودست خود تغییر چندانی نکرده بود.
بعد از انقلاب اسلامی نیز گسترش آموزش عالی با سوگیری دینی اسلامی، ارزشی، مردمسالاری و به نوعی تخصصگرایی توام شد. در سال ١٣٥٩ دانشگاهها به مدت سه سال بهمنظور ایجاد تغییرات بنیادی، ساختاری و «اسلامیکردن دانشگاهها» بسته شد. در همین زمان ستاد انقلاب فرهنگی با هدف ایجاد و برنامهریزی گسترش آموزش عالی اسلامی در ایران تشکیل و موجب شد که بعد از بازگشایی دانشگاهها در سال ١٣٦٢تحولات ساختاری، انسانی و کالبدی عظیمی در نظام آموزش عالی ایجاد کند. پس از بازگشایی تدریجی، افت چشمگیری در جمعیت دانشجویی بهوجود آمد. این افت در بین زنان دانشجو بیشتر بود، زیرا پس از بازگشایی کامل دانشگاهها و برقراری کنکور سراسری، اعمال ممنوعیت شرکت و محدودیتهایی در انتخاب برخی از رشتههای دانشگاهی برای زنان سبب شد تا میزان مشارکت آنان در بخش آموزش عالی کاهش پیدا کند، بهطوری که در سال ١٣٦٥ نسبت زنان دانشجو به صدهزار نفر جمعیت ٢٠ تا ٢٩ ساله به ٦٢٥,٦ نفر کاهش یافت. محدودیتهای مورد اشاره به مرور زمان کاهش پیدا کرد و دوباره شاهد افزایش تدریجی مشارکت زنان در بخش آموزش عالی بودیم، چنانچه در سال ١٣٧٥ نسبت زنان دانشجو به صدهزار نفر جمعیت ٢٠ تا ٢٩ ساله زن حدود ٧٦٥ نفر رسید. روشن است که وقتی رقم مشارکت زنان در بخش آموزش عالی هنوز به رقم ٢٠ سال قبل از آن برنگشته بود، نمیتوان انتظار داشت که فعالیتهای سیاسی زنان در چارچوب جنبش دانشجویی نیز همانند و همپای آن دسته از فعالیتهایی که به پیروزی انقلاب اسلامی کمک کرد، باشد. در دو دهه اخیر زنان توانستهاند در رقابتهای تحصیلی و علمی از مردان پیشی بگیرند و سهم بیشتری از دانشگاهها داشته باشند. با این حال هنوز هم ترکیب جنسیتی در تشکلهای دانشجویی با آنچه در دهه ٧٠ مشاهده میشد، چندان فرقی نکرده است و روشن میشود که یک نوع بیمیلی و انفعال در میان دختران جوان دانشجو برای ورود به فعالیتهای سیاسی و اجتماعی وجود دارد. این رویکرد درحالی است که فعالیتهای مدنی و سیاسی زنان خارج از چارچوب دانشگاه روشن میکند که جامعه زنان با جدیت کامل به دنبال افزایش سهم خود در مشارکتهای سیاسی و اجتماعی است. همین تفاوت میان رویکرد جامعه زنان در دانشگاه و بیرون از آن بررسی علل و عوامل این مسئله را ضروری میکند؛ زیرا تنها با پرداختن به این موضوع است که مشخص میشود سهم زنان در جنبش دانشجویی ایران به خاطر بیمیلی خودشان اندک مانده یا اینکه مطالبات ملی و فرا جنسیتی مسبب بوده است؟!
فضای سیاسی کشور
موج سوم از جنبش دانشجویی نیز در گستره سالهای بعد از ١٣٧٤ تعریف میشود. کمی قبل از آن و بعد از آنکه جنگ هشتساله با عراق تمام شد، دولت «سازندگی» روی کار آمد. فضای سیاسی کشور با سالهای قبل از آن فرق کرده بود و فعالیتهای سیاسی دانشجویان نیز متأثر از همین فضا بود. انتقاد از دولت ساده نبود و با واکنشهایی همراه میشد بنابراین کار برای تشکلهای دانشجویی سختتر از قبل شده بود. در چنین فضایی، کمتر جایی برای رشد فعالیت سیاسی آن هم در چارچوب دانشگاه باقی نمیماند. در این فضا هم مثل همیشه کار و فعالیت سیاسی برای زنان با هزینههای بیشتری همراه بود بنابراین محافظهکاریها و عافیتطلبیهای مضر در میان دختران دانشجو سبب شد نقش زنان در جنبش دانشجویی افزوده نشود، اما سال پایانی دولت شکل دیگری به خود گرفت. از آنجا که سال انتخابات ریاستجمهوری بود، فضای دانشگاهها از قبل بازتر شد. چهرههایی مانند، سعید حجاریان، عباس عبدی، موسویخوئینیها و... اجازه حضور در دانشگاهها را پیدا کرده بودند و تشکلهای دانشجویی به نقد دولت میپرداختند. به این ترتیب زمینههای شکلگیری دوم خرداد فراهم شد و عصر دولت اصلاحات رسید. در این مقطع تحولات تازهای در فرایند جنبش دانشجویی ایجاد شد و انجمنهای اسلامی عضو دفتر تحیکم وحدت با تغییر رویهای آشکار در فعالیتهای دانشجویی مواجه شدند و رویکرد متفاوتی را در جریان دانشجویی کشور به نمایش گذاشتند. جریان دانشجویی و دفتر تحکیم وحدت دیگر به دنبال آرمانخواهیهای گذشته نبود و زمینهساز ورود دانشجویان به فعالیتهای حزبی و سیاسی جدیتر شده بود. این دوره را میتوان مقطع اوجگرفتن فعالیتهای دانشجویی در سالهای اخیر دانست، فعالیتهایی که با همان رویکرد فراجنسیتی دنبال میشد. زنان بیشتری به دانشگاه رفته بودند و با بازشدن فضای سیاسی کشور در قالب تشکلهای دانشجویی فعالیت میکردند، اما سهم آنها از شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت بهعنوان مهمترین تشکل سیاسی- دانشجویی سراسر کشور یا حتی نسبت آنها به مردان عضو تشکل از سالهای قبل از آن به قدری فراتر نرفت که بتواند فصل تازهای در مشارکت سیاسی زنان باشد. از نیمه دهه ٨٠ و رویکارآمدن احمدینژاد نیز شاهد بودیم که فضای فعالیتهای سیاسی در دانشگاه و بیرون دانشگاه نسبت به دوران اصلاحات محدودتر شد. بااینحال جنبش دانشجویی با رویکردی میانه نسبت به دوران اصلاحات و دوران سازندگی به مسیر خود ادامه داد. در دولتهای نهم و دهم فاصله فعالیتهای سیاسی در چارچوب تشکلهای دانشجویی با فعالیت احزاب و گروههای سیاسی بیشتر شد؛ به عبارت دیگر از رونق تشکلهای دانشجویی سیاسیتر کاسته شد و تشکلهایی مانند بسیج دانشجویی قوت بیشتری گرفت. این تغییر و تحولات نیز در میزان مشارکت زنان در فعالیتهای دانشجویی تغییر چندانی ایجاد نکرده است. بسیج دانشجویی بهعنوان فعالترین و پرقدرتترین تشکل دانشجویی اصولگرای موجود که بهطور معمول با مانعی در مسیر فعالیتهای خود مواجه نمیشود در همه دانشگاههای کشور واحدهای خواهران فعال دارد.
اکنون در دو سال گذشته و با رویکارآمدن دولت اعتدالگرای روحانی شاهد توجه ویژه دولت به دانشگاه هستیم. اگرچه در همین دو سال چندین و چند سخنرانی در دانشگاههای کشور لغو شده یا با حاشیههای بسیار همراه بوده است، اما بازهم میتوان گفت فضای فعالیتهای سیاسی در چارچوب تشکلهای دانشجویی بیش از هشت سال قبل از آن مهیاست. به همین دلیل انتظار میرود جامعه زنان نیز از این وضعیت بهره ببرد و تلاش کند با افزایش نقش و سهم خود در جریانهای دانشجویی، مسیری را برای ورود به عرصه سیاست انتخاب کند که به فعالیتهای حزبی منتهی شود، چرا که بیشتر فعالان سیاسی اعم از مرد و زن در جامعه کنونی ما به ضعف در تحزب و فعالیت سیاسی باقاعده اذعان میکنند، بنابراین خوب است که افزایش مشارکت سیاسی زنان از همین ابتدای کار، مسیر صحیحتر و هموارتر را برگزیند.
---------------------------------------------
ایلنا: علی مطهری روز گذشته در نشستی با عنوان جمهوری اسلامی از آرمان تا واقعیت که در دانشگاه علامه برگزار شد، گفت: روز دانشجو و امروز حاکی از فریاد در سکوت و جرقهای در تاریکی است، چراکه دقیقا چند ماه بعد از کودتای سال ۳۲ بود که خفقان بر کشور حاکم شده بود، برای همین این حادثه بسیار ارزشمند است. او با بیان اینکه گاهی از کلمات معانی متفاوتی برداشت میشود، افزود: «قبل از پیروزی انقلاب نیز در مورد معانی کلمات مناقشههای زیادی وجود داشت. چپها میگفتند بیاییم از آزادی شعار واحد بسازیم و شعار «اتحاد، مبارزه، پیروزی» را قرار دهیم. با شکلگرفتن نیروهای اسلامی آنها شروع به این حرفها کردند، اما سران انقلاب بهویژه شهید مطهری پاسخ آنها را دادند و گفتند اگر میگویید آزادی، مقصود شما آزادی در مذهب است، اما مقصود ما از آزادی در واقع آزادی از رژیم شاه و کمونیسم است».
در دوره اصلاحات حد خوبی از آزادی بیان داشتیم
او در ادامه و در بخش پرسش و پاسخ با دانشجویان که در دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی برگزار شد، در پاسخ به این سؤال که آیا بویی از آرمانهای انقلاب امروز به مشام میرسد، گفت: «در بحث آزادی دچار فراز و نشیبهای زیادی بودیم، گاهی آزادی بیان قابل قبول بود و برخی مواقع خیر؛ برای مثال در دوره اصلاحات حد خوبی از آزادی بیان داشتیم. در دولت نهم نیز نسبتا آزادی بیان قابل قبول بود، اما در دوره دولت دهم بهویژه از سال ۸۸ به بعد محدودیتها زیاد شد و تا الان نیز ادامه دارد». او افزود: «در دوره سازندگی هم آزادی بیان ایدهآل نبوده است. دوره جنگ و استقرار نظام هم نمیتواند خیلی معیار باشد، چرا که در دوره جنگ هر کشوری محدودیتهایی دارد».
حرفم درباره ٨٨ همچنان همان است
مطهری در ادامه با بیان اینکه در دوره جنگ ۱۷ روزنامه بسته شد، گفت: «امام صحبت کردند و گفتند قلمهای مسموم باید شکسته شود. این مسئله با شرایط جنگ قابل توجیه است اما قابل سرایت به امروز نیست، اشتباه این است که برخی میخواهند احکام گذشته را به امروز سرایت دهند، اما نمیگویند حرف امام برای شرایط عادی نبود بلکه برای دوره جنگ بود. معتقدم امروز در زمینه آزادی بیان در شرایط خوبی نیستیم». او در پاسخ به این سؤال که آیا هنوز هم معتقدید باید برای تمام طرفهای مناظره در سال ۸۸ دادگاه برگزار شود، گفت: «بله، هنوز هم حرف من همان است که بارها گفتم. در سال ۸۸ از ابتدا معتقد بودم حوادث یک مقصر ندارد، بلکه سه ریشه میتوان برای آن ذکر کرد. اول خطاهای برخی نهادهای حکومتی، دوم برخی شیطنتهای آقای احمدینژاد و سوم تمکیننکردن به قانون از سوی آقایان موسوی و کروبی. من هنوز هم معتقدم اگر بناست مجازاتی صورت گیرد، باید هر سه ریشه بررسی شود و سهم هر گروه مشخص و روال قانونی طی شود. اگر لازم است محاکمه برگزار شود، هر اقدامی باید براساس حکم قانونی باشد، نه اینکه تنها یک طرف را مقصر بدانید و آنها را به اسرائیل و آمریکا وصل کنید و بقیه را رها کنید». مطهری گفت: «سال ۸۸ واقعا تفکیک حق از باطل مشکل شد. بنابراین میتوان کلمه فتنه را برای آن به کار برد. در همان ابتدا برخی از اصولگرایان هم شک داشتند که در انتخابات تقلب شده یا خیر؛ شاید من اولین فردی بودم که لفظ فتنه را به کار بردم، اما سوءاستفاده از این کلمه درست نیست نباید با سوءاستفاده و به هر بهانهای هر کسی را فتنهگر بدانیم».
کاسههای داغتر از آش مشکلسازی میکنند
مطهری همچنین در بخش دیگری از این نشست گفت: «رهبری در دیدار با دانشجویان به صراحت این گفته را که نمیشود ایشان را نقد کرد، رد کردهاند و اعلام کردهاند چه کسی گفته نمیشود نقد کرد ما حرفی نداریم و من از انتقاد حمایت میکنم». این نماینده مجلس سپس بخشی از صحبتهای مقام معظم رهبری در دیدار با دانشجویان را برای حاضران خواند که در آن آمده بود: «عدهای تصور میکنند باید حرفهای من را بیان کنند، خیر؛ هرکس فکر کند و حرف خودش را بیان کند». مطهری تصریح کرد: «اینکه عدهای در کشور اجازه اظهار نظری مخالف رهبری نمیدهند، مسئلهای است که متأسفانه وجود دارد و به اصطلاح کاسههای داغتر از آش مشکلسازی میکنند. بنابراین اشکال در ولایتمداران است نه در ولایت فقیه. امیرالمؤمنین هم میگوید از من انتقاد کنید». این نماینده مجلس در پاسخ به این پرسش که آیا مارکسیستها میتوانند در دانشگاه فعالیت تشکیلاتی داشته باشند، گفت: «براساس قواعد اولیه انقلاب، آنها میتوانند فعالیت داشته باشند و ما در بیانات شهید مطهری میخوانیم که مارکسیستها میتوانند، اما در صورتی که با تابلوی مشخص خودشان حرف بزنند نه اینکه از اسلام و آیههای قرآن فکت بیاورند و در تجمعهای خود عکس امام و رهبری را کنار بگذارند و تصاویر لنین و مارکس را بالا ببرند. طبعا باید در دانشگاه هم با تابلوی خودشان به عنوان کمونیست غیرمسلمان فعالیت کنند، اما با قوانین موجود امکانپذیر نیست».
از ابتدای انقلاب قراری برای قطع رابطه با آمریکا نبود
این نماینده مجلس همچنین درباره رابطه با آمریکا، حدود آن و شعار مرگبرآمریکا بیان کرد: «فراموش نکنیم که از ابتدای انقلاب قراری برای قطع رابطه با آمریکا مطرح نبود و بعد از ماجرای تسخیر سفارت آنها رابطهشان را قطع کردند. امروز هم نفس برقراری رابطه اهمیت چندانی ندارد و مهم این است که ما از مواضع اصلی خود عقبنشینی نکنیم». او ادامه داد: «البته شاید امروز به نفع نباشد، ولی اتفاقا صهیونیستها و عربستان سعودی همواره تلاش میکنند رابطه ایران و غرب گلآلود بماند تا آنها ماهی خود را صید کنند». مطهری درباره شعار مرگ بر آمریکا گفت: «شعار مرگبرآمریکا یعنی مرگ بر سیاستهای آمریکا. شخصا تصور میکنم تا وقتی این کشور از سیاستهای اسرائیل حمایت میکند، سردادن این شعار ایرادی ندارد».وظیفه نظارتی مجلس در قبال نمایندگان پرسش دیگر دانشجویان حاضر در این جلسه بود که مطهری در این رابطه گفت: در مواردی نهادهای زیر مجموعه رهبری مالیات پرداخت نمیکنند، در صورتی که نهاد رهبری نظارت درونی انجام میدهد. حتی ایشان گفتند اگر لازم باشد، باید از دفتر من هم تحقیق و تفحص کنید.
-----------------------------------
تکرارنشدنی
مهدی شیرزاد، فعال دانشجویی سابق
اگر جنبش دانشجویی را به معنای آرمانخواهی در نظر بگیریم به نظر من میشود همچنان از چیزی تحت عنوان جنبش دانشجویی یاد کرد. اما آیا جنبش دانشجویی را صرفا در اعتراضات و تظاهراتهای دانشجویی خلاصه کنیم؟ با این متر و معیار اکنون به دشواری میتوان از چیزی تحت عنوان جنبش دانشجویی یاد کرد. واقعیت این است که جنبش دانشجویی تابعی از شرایط عمومی جامعه است و نمیتوان یک جنبش را مستقل از دیگر تحرکات اجتماعی دانست. در دو، سه قرنی که از تأسیس نهاد دانشگاه در جهان و هشت دههای که از پایهگذاری این نهاد در ایران میگذرد، جنبشهای دانشجویی عموما متأثر از جنبشهای آزادیخواه، عدالتطلب و برابریخواه بودهاند و همراستا با جنبشهایی که در جهت آرمانهای دموکراسیخواهانه و برابریطلبانه گام برمیداشتند عمل کردهاند. با این رویکرد برای مقایسه آنچه اکنون در فضای دانشگاه حاکم است با شرایط دانشگاهها در دوران اصلاحات باید به چند متغیر توجه کرد؛ یکی اینکه ترکیب سنی و جنسی دانشگاهها تغییر کرده است. از نظر سنی رویکرد نظام آموزش عالی بهویژه در دانشگاههای مادر در مراکز استانها به سمت گرفتن دانشجوی تحصیلات تکمیلی رفته است؛ دانشجویانی که علیالقاعده بالای ٢٢ سال سن دارند و گرفتار دوران خاصی از زندگی هستند و نگرانیهای خاصی دارند مانند بحث اشتغال و تشکیل خانواده و سربازی. این دغدغهها قدری دانشجو را بیشتر متوجه زندگی شخصیاش میکند تا متوجه آنچه در محیط اطرافش میگذرد. به لحاظ ترکیب جنسی هم دانشگاهها زنانهتر شدهاند و دانشگاههایی که زنانهتر شدهاند احتمال اینکه در آنها حرکتهای تهورآمیز ببینیم کمتر است. من نمیخواهم منکر تحولات سیاسی و آنچه در این مدت بر دانشگاهها رفته شوم، ولی اگر دانشجوی امروز را با دوران اصلاحات مقایسه کنیم، میبینیم یکی از مشکلات این بود که عموم دانشجویان تصوری از مفهوم هزینهدادن برای فعالیت و آرمانهای سیاسی خود نداشتند، به نظر میآید دانشجوی امروز قدری واقعبینانهتر به سیاست نگاه میکند و تلاشش این است که به صورت مؤثرتر و پختهتری مطالبات سیاسیاش را پیگیری کند. در زمان اصلاحات بخشی از میل دانشجویان به تعاملات اجتماعی و ارتباط با دوستان از طریق این فعالیتهای دانشجویی ارضا میشد، اما اکنون با وجود شبکههای مجازی، ارتباطات گستردهای بین دانشجویان وجود دارد و قدری ارتباطات گسترده میتواند میل آنها به فعالیت پرهزینه دانشگاهی را کاهش دهد. من تصور میکنم حتی اگر شرایط سیاسی هم به شرایط دوم خرداد یا مشابه سالهای بعد دوم خرداد بازگردد، بعید است اتفاقاتی که در آن دوران میافتاد، تکرار شود. سالهای اصلاحات یک دوره کمنظیر بهویژه در حوزه آموزش عالی بود.
جنبشی که دیگر وجود ندارد
فاطمه راکعی، دبیرکل جمعیت زنان مسلمان نواندیش
جنبش دانشجویی اکنون به معنی واقعی وجود ندارد، همانطور که جنبش زنان وجود ندارد. این در حالی است که ازهمه قشرها، از جمله دانشجویان انتظار میرود که از همه حقوق مصرح در قانون اساسی برای رسیدن به اهداف خود استفاده کنند، ضمن اینکه امکان نقد قوانین برای این گروهها و افراد حقیقی هم وجود داشته باشد. جریانهای دانشجویی از امکان تحرک برای بهبود شرایط و ایجاد فضای سالم برای اندیشیدن در دانشگاهها نیز چنان که شایسته است، برخوردار نیستند، به همین دلیل دانشجویان، حرکت روشن، پررنگ و معناداری در عرصه عمومی ندارند. تداوم این محدویتها، باوجود تأکیدات مقام معظم رهبری و دیگر مسئولان ارشد نظام مبنی بر ایجاد فضای لازم برای تضارب افکار و اندیشهها در دانشگاه، موجب تأسف است. به نظر میرسد یک جریان ویژه، برای دیگر تفکرات درون دانشگاه ارزشی قائل نیست و تلاش میکند با توسل به هر شیوه ممکن در سطح دانشگاه و همچنین جامعه حرف اول را بزند. این جریان خاص حتی از برخورد فیزیکی و مانعتراشی بر سر راه طرح اندیشه کسانی که مثل آنها فکر نمیکنند نیز خودداری نکرده و از اخلال بر سر راه مراسمی که دارای مجوز رسمی و قانونی نیز هست، ابا ندارد. با وجود همه مشکلات اما دانشجویان اکنون بیدار شده و تلاش میکنند امکان مباحثه آزاد فکری را در محیط تحصیلی خود فراهم کنند. دانشجویان ورای گرایشهای سیاسی باید توان خود را به ایجاد فضای تضارب آرا در سطح دانشگاهها معطوف کنند. نیل به این هدف البته نه با ایجاد یا تعمیق فضای چالشبرانگیز بلکه با همگانیکردن کنشهای ایجابی و ایجاد فضایی ممکن است که در آن همه بتوانند حرف خود را بزنند.
ناصر ایمانی، روزنامهنگار اصولگرا
جنبش دانشجویی ایران در وضعیت راکدی قرار گرفته است. اساسا حرکتهای سیاسی در دانشگاه مقدار زیادی حالت کرختی پیدا کرده است. صرفنظر از اینکه ریشههای این رخوت و سکون چیست، واقعیت این است که جنبش دانشجویی در سالهای پیش بهخصوص دهه اول انقلاب، محور بسیاری از فعالیتهای سیاسی در سطح کشور بود. اکنون اما حتی در صحنه غیرسیاسی کشور- مانند صحنه فعالیتهای علمی - هم شاهد حضور و بروز جنبش دانشجویی نیستیم. درحالیکه جنبش دانشجویی راه تنفس و به تعبیری «شش» فضای سیاسی کشور است. شاید برخی معتقد باشند که جنبش دانشجویی در کل دنیا به حالت رکود در آمده و برخلاف سه یا چهار دهه قبل حتی در منطقه هم شاهد جنبشهای دانشجویی نیستیم. شاید برخی معتقد باشند که این رخوت بیش از همه عوامل ناشی از عملکرد دولتهای حال و گذشته است. اما به اعتقاد من رخوت در جنبش دانشجویی را نباید به عملکرد دولتها تقلیل داد. برخی معتقدند که دوم خرداد باعث شد که جنبش دانشجویی جانی دوباره بگیرد. من این را قبول ندارم. تحرک جنبش به مستقلبودن از دولتهاست. در دوم خرداد، جنبش دانشجویی متأثر از حرکتهای بیرونی بود. یعنی از بیرون تلاش کردند که از محمل دانشجویی هم استفاده کنند. البته جنبش دوم خرداد، جنبشی روشنفکری بود و برای همین طبیعی بود که دانشگاهیان جذب آن شوند. این بحثی غیرقابل انکار است. همچنان که زمان احمدینژاد رویکرد نسبت به نخبگان و دانشگاه خیلی ضعیف بود. جنبش مستقل دانشجویی به اعتقاد من یعنی آنچه در چند سال اول انقلاب شاهد بودیم. مثل فعالیت دفتر تحکیم وحدت که عمدتا جنبشی درونزا بود و این جنبش دانشجویی بود که در فضای سیاسی تأثیر میگذاشت، نه اینکه از بیرون به جنبش سمت و سو بدهند. برخی معتقدند برخوردهایی که از بیرون یا داخل دانشگاه با دانشجویان سیاسی شده، عامل رکود جنبش دانشجویی است درحالی که من معتقدم برخوردهایی که با دانشجویان شد، درصد محدودی تأثیرگذار بود. علت اصلی جای دیگری است. باید پذیرفت که دانشجویان ما غیرسیاسی شدهاند اما آیا فقط این دانشجویانند که غیرسیاسی شدهاند یا کل جامعه دچار این وضعیت است و دانشجویان هم بخشی از این جامعهاند؟ برخی از تأسیس دانشگاه آزاد و گسترش آن بهعنوان یکی از عوامل غیرسیاسی شدن دانشجویان و افول جنبش دانشجویی نام میبرند و استدلال میکنند دانشجویی که درگیر تأمین هزینههای دانشگاه باشد فرصت و امکانی برای فعالیت سیاسی ندارد. فضای جامعه هم که افراد را درگیر کسبوکار و اشتغال کرده است؛ مسائل اقتصادی و... هم یکی از عواملی است که دانشجویان را از پرداختن به مشغلههای سیاسی باز داشته است. در نهایت معتقدم که وضعیت جنبش دانشجویی جدای از وضع کلی جامعه نیست.
روزنامه شرق
روزنامه شرق