به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



چهارشنبه، بهمن ۲۸، ۱۳۹۴

پف سیاسی، محمد نوری زاد

من پف می کنم، پس هستم!
روز 23 بهمن روز پرباری بود. صبحش با دکتر ملکی رفتیم سر مزار محمد مختاری که این جوان ناشکفته در بهمن 89 بضرب گلوله ی برادران از پای درآمد و به جمع شهدای جنبش پیوست.
برادران در اطراف، ما را دوره کرده بودند.
با این خط و نشان که: مبادا آقای مختاری یکی مثل نوری زاد سر مزار صحبت کند؟
بعدش رفتیم تالار و از آنجا خودمان را رساندیم پارک ملت.
در پارک ملت نیز برادران چشم به راه ما بودند.
در آنجا هم چای خوردیم و هم همگی به ابرهای بالای سر پف کردیم و به همدیگر تبریک گفتیم.
برای چه؟ به یاد این جمله ی فلان فیلسوف افتادیم که: من پف می کنم، پس هستم! غروب داشت می شد که با دکتر رفتیم جلسه ی لگام. جمعه ی آینده قرار است همگی با بادکنک و بادبادک به پارک ملت برویم. از ساعت دو تا چهار عصر. به امید دیدار

محمد نوری زاد

بیست و چهارم بهمن نود و چهار – تهران