ژیلا موحد شریعت پناهی
مقدمتا به مهمترین دلایل تفکیک جنسیتی در طول تاریخ، بین زن و مرد، سپس شکل گیری پدرسالاری، مردسالاری و نهایتا زورسالاری که نتیجه اش خشونت، جنگ و جدال و خونریزی و ترور است، با توجه به مطالعات تاریخی، جامعه شناختی و مشاوره ای خود می پردازم، چرا که شناسایی علل به وجود آمدن هر پدیده و سپس کوشش در جهت رفع آن علل، یکی از بهترین راهها برای کاهش و یا محو آن پدیده است.
مقدمتا به مهمترین دلایل تفکیک جنسیتی در طول تاریخ، بین زن و مرد، سپس شکل گیری پدرسالاری، مردسالاری و نهایتا زورسالاری که نتیجه اش خشونت، جنگ و جدال و خونریزی و ترور است، با توجه به مطالعات تاریخی، جامعه شناختی و مشاوره ای خود می پردازم، چرا که شناسایی علل به وجود آمدن هر پدیده و سپس کوشش در جهت رفع آن علل، یکی از بهترین راهها برای کاهش و یا محو آن پدیده است.
۱- در طول تاریخ زنان به علت وظایف خواسته یا ناخواسته ژنتیکی و بیولوژیکی خود، اعم از پریود، حاملگی، زایمان و شیردهی، ابتدا خود خواسته به درون غارها، خیمه ها و خانه ها پناهنده شدند و بعدها به طور اجباری، به درون آنها رانده شدند.
انجام این وظایف بیولوژیکی زمان و انرژی بسیار زیادی از همه زنان را معطوف به خود کرد، به طوریکه از نظر ریاضی و با یک حساب سر انگشتی، اگر حداقل زمان لازم برای به خودکفایی نسبی رسیدن کودکان را حدود ۵ سال بگیریم و آن را در کل جمعیت جهان از ابتدا تا امروز، که حداقل ۸ میلیارد نفر است، ضرب کنیم به عدد حیرت آور ۴۰ میلیارد زن - ساعت می رسیم که این مقدار وقت و انرژی زنانه شدیدا مورد بی توجهی و حذف ارزشی از نظر مادی و حتی تا حدود زیادی حذف معنوی قرار گرفته است (البته همه حرف از مقام بالای مادر می زنند ولی این مقام کاملا صوری و بدون پاداش درخور از طرف مردان و جامعه باقی مانده است).
۲- به علت نیاز به غذا و کافی نبودن دانه ها و میوه ها، بشر اولیه اجبارا با ابزارهای ابتدایی به شکار حیوانات و تغذیه مکمل از گوشت آنها، وادار شد. سپس رفته رفته، ابزارهای شکار که برای دفع غریبه ها نیز کارآمد بود، به دست انسان و علی الخصوص مردان رو به تکامل گذاشت.
۳- جنگ و جدال خانواده ها با طبیعت، حیوانات و غریبه ها برای بقاء، منجر به تجمع و شکل گرفتن قبایل شد. در قبایل اولیه زنان نیز مانند مردان دارای رای و قدرت تصمیم گیری بودند، چرا که قدرت زایندگی آنها امتیاز بزرگی برای آنها بود، از طرف دیگر امتیاز مردان به علت زور بازوی بیشتر برای شکار و دفاع، تعادل حقوق اجتماعی را بین دو جنس برقرار می کرد.
۴- به علت وقوع جنگهای پی در پی و خونین، بین اکثریت قریب به اتفاق قبایل بر سر غذا و قلمرو، بتدریج باعث تربیت پسران بر پایه شکارچی و جنگجوی ماهر بودن، نهادینه شد. نقش زنان نیز که از ابتدا به عنوان مادر و پرستار تثبیت شده و ارزش گذاری شده بود.
۵- به علت کشف آتش و غلبه گوشتخواری بر گیاه خواری در تغذیه، و عدم مشارکت قریب به اتفاق دختران و زنان در شکار و کم توجهی به نقش مهم آنان در کشف و توسعه کشاورزی، به تدریج نقش مردان به عنوان نان آور به رسمیت شناخته شد.
۶- به علت کندی تکامل فرهنگی، ارزش قدرت فرزند آوری و تربیت صحیح فرزند در خانواده، دست کم گرفته شد، در عوض به علت غلبه غریزه بقاء (توجه کنید به طبقه بندی مزلو در نیازهای انسان)، ارزش قدرت بدنی در مردان برای شکار و جنگ، دست بالا را پیدا کرد.
۷- از هنگامیکه نقش پدر در تداوم نسل آشکار شد، زنان به علت روحیه مادرانه و صلح طلبانه خود که برای بقاء نسل ضروری و بلکه حیاتی بوده و هست، ابتدا داوطلبانه و با انگیزه حفظ کودکان خود، به سلطه مردان که پدر کودکانشان، بودند، تمکین کردند، ولی رفته رفته این تمکین به عنوان وظیفه ذاتی زنان و دختران، به آنان تحمیل شد.
۸- ادیان الهی نیز که در زمان بعثت پیامبرانشان، همچنان که در آیه شریفه ابتدای مقاله به آن اشاره شد، به منظور کاهش و حذف تدریجی نابرابری ها ظهور کرده بودند، پس از فوت پیامبرانشان، رفته رفته ابزاری در دست زورسالاران شده و نابرابری های بسیاری به نام دین بین زنان و مردان و حتی نابرابری هایی بین طبقات مختلف مردان را به جوامع، تحمیل کردند. از مهمترین اینگونه قوانین نابرابر، رسمیت دادن به برده داری و نیز وجود کاست ها در دینی مثل هندویسم و یا طبقاتی بودن جامعه در حکومتهایی نظیر ساسانیان و ... را می توان نام برد.
۹- زنان که رفته رفته از این سیستم پدرسالارانه که تبدیل به مردسالارانه و زورسالارانه شده بود، به تنگ آمده بودند، به طور عکس العملی، از حربه های زنانه خود، استفاده و یا سوء استفاده کردند.
زنان در پس پرده های ضخیم و دیوارهای بلند، نقش خود در خانواده را کم و بیش به انجام رساندند ولی از نقش خود در ایجاد صلح بر پایه غریزه مادرانه و پر عطوفت خود، بازماندند. بعضی از زنان نیز نقش مخرب خود در خانواده و یا جنگ در اجتماع را با استفاده از دروغ و حیله (که بیشتر موارد عکس العملی است به زورگویی)، به نمایش گذاشتند. این نقش در حدی بود که مکر زنانه شهره عام و خاص شد. (مثال از اشعار شاعران قدیم همچون فردوسی و جدید، مثل رهی معیری و یا روشنفکران قدیم و جدید اعم از ارسطو یا ژان ژاک روسو و ...) با تشدید این جنگ و گریز که از درون خانواده و بین مردان و زنان آغاز شده بود و به تربیت فرزندان تسری پیدا کرده بود، در طول تاریخ فجایعی مهیب همچون جنگهای پی در پی قبیله ای، منطقه ای و جهانی روز به روز شعله ورتر شد.
پیشترفتهای ابزار سازی، صنعتی و تکنولوژیکی نیز که عمدتا از اسلحه های شکار و جنگهای ابتدایی شروع شده بود، تبدیل به اختراع بمب های انفجاری، خوشه ای، شیمیایی، اتمی، هیدوژنی و نوترونی و سایر جنگ افزارهای کشتار جمعی شد. نتیجه اینهمه بی توجهی به حیات، اعم از انسان و حیوان و گیاه، امروزه تقریبا همه دنیا درگیر بحران هایی بسیار همچون آلودگی محیط زیست که گاه نفس کشیدن را هم برای انسان مشکل می کند، بیماریهای واگیردار همچون ایدز و آبولا، برده داری نوین در چهره قاچاق زن و کودک، مهاجرتهای رو به تزاید، شکاف طبقاتی وحشتناک در بیشتر جوامع، به خطر افتادن موجودیت خانواده و نسل بشر با کاهش نرخ ازدواج و ازدیاد نرخ طلاق، سرگشتگی کودکان، نوجوانان و جوانان بخاطر محروم بودن از کانون گرم خانواده کامل و در نتیجه اعتیاد به انواع مواد مخدر و مخرب، قاچاق اسلحه و ... و... شد.
حال ببینیم چه باید کرد؟
در سال ۱۹۹۵ (۲۰ سال پیش) در کنفرانس بین المللی زن در پکن یک کارگاه آموزشی، در همین رابطه داشتم که در آن راه حلهایی را ارایه کردم و اکنون برای تکمیل آن ها در اینجا تلاش می کنم توضیحاتی را اضافه کنم. این مطالب، نتایج حدود یک ربع قرن (بیش از ۲۵ سال)، تحقیق و تجربهی مشاورهای در زمینهی زن و خانواده و بررسی مشکلات آنان بوده است که آن ها را به صورت بسیار فشرده در این جا مطرح می کنم:
همهی ما نقش زنان و به خصوص مادران را در 5 سالهی اول زندگی کودک، بسیار پر اهمیّت و سرنوشت ساز می دانیم، چرا که اگر مادر واقعی یک طفل شیرخوار به دلیل فوت یا بیماری و یا هر دلیل دیگری از سرپرستی کودکش محروم شود، پدر یا سایر سرپرستان طفل مجبورند او را به زن یا زنان دیگری به عنوان مادر خوانده، نامادری، مادر بزرگ، عمه، خاله، دایه، پرستار و ... بسپارند. همچنین می دانیم که در ۵ سال اول زندگی کودک، حدود ۷۰ درصد از شخصیت عاطفی کودک شکل می گیرد که این اکتساب در کلیه مراحل بعدی زندگی وی تاثیر شگرف دارد.
پر واضح است که هر مادر یا پرستار یا مربی، هر آنچه را که در شخصیت خویش نهفته دارد، می تواند به کودک منتقل کند و از انتقال چیزهایی که در وجودش نیست، عاجز می ماند. مشکل اصلی مادران و زنان ما، در قرن کنونی این است که آنان دچار خودباختگی شده اند، چون مردان را در زمینه های مادی موفق تر دیده اند؛ مردان را الگو گرفته اند و اکثرا مردگونه شده اند؛ در نتیجه دنیای ما رنگ مردانه (که همان رنگ حسابگری، صلابت، خشونت که لازمه جنگ و شکار است)، را به خود گرفته است و از رنگ زنانه (که لازمه مادر بودن است) یعنی رنگ عشق، محبت، لطافت، دوستی و صلح، در این دنیا، کمتر اثری بجا مانده است.
اینک در پی آنیم که راهی جهت آشتی زنان با صفات زنانه و مثبت خویش پیدا نماییم که بر اثر این آشتی و صلح، کودکان فعلی که مردان و زنان آینده اند، در اثر تربیت صحیح به وسیله مادران و پدران به طور توام، ترکیبی از رنگهای زنانه و مردانه را به خود بگیرند و جامعه به تعادل نسبی در صفات انسانی که مقدمه صلح پایدار است، برسد.
به این معنا که در تربیت کودکان، در کار و تلاش و تولید و خلاقیت، مردانه و در رفتارهای خود با خانواده، مردم، و مسولیتهای انسانی و حفظ محیط زیست و حیات حیوانات، زنانه عمل کنند تا در نتیجه عمکرد متوازن، جهان پرخشونت و تک بعدی امروز، به دنیایی پر از خلاقیت، توام با مهر و دوستی و صلح، متحول شود.
در اینجا لازم است، ابتدا، انتقادی بر اکثر روشهای پیشنهادی از طرف سازمانهای ملی و بین المللی برای حل مسایل زنان دارم و آن این است که تقریبا تمامی این روشها بر پایه تقابل، تضاد و رقابت بین جنس زن و جنس مرد بنیان گذاری شده اند. و یا با قراردادن صفات غالب مردانه، به عنوان الگوی ایده آل، به دور شدن و بیگانه شدن جهان از زنانگی و صلح، دامن زده اند. بنابراین، این سوال پیش می آید که چگونه بر پایه تضاد و رقابت، می توان صلح پایداری را بنیان گذاشت.
بنابراین اولین گام در جهت ایجاد و تثبیت صلح جهانی " آشتی بین دو جنس زن و مرد بر پایه شناخت و درک متقابل دو جنس از یکدیگر و احترام به خواسته های معقول و ایجاد همیاری، همکاری و همبستگی بین دو جنس، چه در خانواده و چه در اجتماع است". برای روشن تر شدن موضوع مثالی می زنم:
دو کشور همسایه را در نظر بگیرید، اگر هر یک از دو کشور دارای صادرات و وارداتی متناسب با توانایی ها و نیازمندی های خویش از یکدیگر باشند، چون وابستگی هر یک به دیگری متقابل است و نه یک طرفه، به تدریج این وابستگی دو طرفه تبدیل به یک همبستگی دوستانه و یک صلح پایدار بین دو همسایه خواهد شد. حال اگر یکی از کشورها بتدریج قدرتمند و قدرتمندتر شود، سرانجام موازنه قدرت را به نفع خویش برهم خواهد زد و نتیجتا رابطه متقابل دوستانه به رابطه سلطه گرایانه تبدیل شده و رابطه دوستانه و صلح آمیز دوطرفه به یک رابطه ستیزه جویانه، استثمار کننده و خصمانه متحول خواهد شد.
به همین ترتیب، چه در خانواده و چه در اجتما، دو جنس زن و مرد خواه و ناخواه در جوار یکدیگر قرار می گیرند و بایستی با توانمندیهای خویش، نیازمندی های دیگری را برآورده کنند، حال اگر شناخت توانمندی و نیازمندی، صحیح انجام پذیرد، و طبق قراردادی نوشته یا نانوشته ولی متعهدانه، مبادله عادلانه و مکمل صورت پذیرد، صلحی پایدار و دوستی توام با عشق و محبت بین آنها شکل خواهد گرفت و دوام خواهد یافت. ولی متاسفانه در دنیای کنونی، طبق آمارهای بین المللی، با آنکه زنان حدود ۶۶ درصد از کارهای جهان را ( چه در خانه، چه در بخش کشاورزی و چه در سایر کارهای اجتماعی) انجام میدهند، فقط مالک یک دهم از درآمدها بوده و از آن فاجعه بارتر اینکه فقط مالک یک صدم از املاک هستند. یعنی زنان تحت استثمار شدید مردان قرار دارند، در نتیجه صلحی ناپایدار بین آنان برقرار است که به کوچکترین بهانه تبدیل به جنگ و مبارزه، بهخصوص در خانواده میشود.
در ریشهیابی علل این فاجعه (پس از مطالعه و تفکر بسیار بر روی متون مربوط به زن و خانواده و نتایج بیش از 300 مورد مشاورهی خانوادگی، که شخصاً انجام دادهام و نیز نتایج پروژههای تحقیقاتی انجام یافته توسط محققین، سازمانهای ملی و بینالمللی تا جایی که در دسترسم بوده است) به این نتیجه رسیدهام که:
مردان به خوبی به توانمندیهای خود و نیازمندیهای زنان پی برده و از آنها در جهت تثبیت قدرت و موقعیت خویش استفاده و بعضاً سوءاستفاده کردهاند. لیکن زنان در درک توانمندیهای خویش و نیازمندیهای مردان، ناتوان یا کمتوان بودهاند. بنابراین دومین گام در جهت ایجاد و تثبیت صلح جهانی "درک صحیح زنان از توانمندیهای خویش و نیازمندیهای مردان است." از نظر اینجانب بالاترین و کارسازترین ابزار توانمندی زنان برای رسیدن به حقوق حقهی خویش، حُسن استفاده از جاذبههای جنسی، عاطفی و قابلیت انعطاف و همدلی خویش است که متأسفانه یا در محاق فراموشی و یا در معرض سوءاستفاده قرار گرفته است.
از طرف دیگر، نیاز مبرم جنس مرد به این قدرتهای جنس زن، در طول تاریخ از طرف زنان مورد بی توجهی، کمتوجهی و بعضاً مورد سوءاستفاده قرار گرفته است. مردان در طول تاریخ با نوشتن رمانها، مقالات، نمایشنامهها، فیلمنامهها و یا به روی صحنه بردن نمایشنامهها و ساختن فیلمها و گفتن شعرها و کشیدن نقاشیها و... نیاز مبرم خویش را به زبانهای مختلف، بیانهای مختلف و فرمهای مختلف ابزار داشتهاند. لیکن متأسفانه جوابی که از اکثریت قریب به اتفاق زنان گرفتهاند، سکوت، سردی و یا سوءاستفاده بوده است. مردان نیز جواب این سکوت، سردی یا سوءاستفاده را با روشهای مردانه و خشونتبار خویش از قبیل: "خشونت نسبت به افراد خانواده، زنان را به زور وادار به تمکین جنسی کردن، روی به فساد و فحشا و تجاوز آوردن و ..." دادهاند.
رمان "صد سال تنهایی" (برندهی جایزهی نوبل) جنگ و جدالهای دو جنس در این زمینه را با صراحت، ظرافت و طنزی غمناک به رشتهی تحریر کشیده است. نتیجهی این جنگ و جدال چیست؟ نابودی بشریت. سرنوشت محتومی که رمان "صد سال تنهایی" نیز آن را پیشگویی کرده است.
پس چاره چیست و چه باید کرد؟
سومین و اساسیترین گام در جهت ایجاد و تثبیت صلح پایدار جهانی این است که: زنان آزادهی جهان، زنانی که از ستمگریهای قرون و اعصار، زخم خورده و محنت کشیده، جان سالم به در برده و عزم سازندگی دارند، زنانی که عزم سازندگی خود، کودکان و مردان جامعه را دارند، زنانی که قصد دارند با خیزشهای خویش قرن بیست و یکم را به قرن صلح و دوستی تبدیل نمایند، زنانی که در جستجوی جایگاه شایستهی خویشاند، زنانی که نه می خواهند زائدهای از وجود مرد باشند و نه می خواهند که مردگونه شوند، زنانی که به جای ستیز و تهاجم بر مردان دست دوستی و مهر به سوی آنان دراز کرده و از آنان طلب همیاری و همکاری کردهاند، آری، چنین زنانی باید که آزادانه، آگاهانه و عاشقانه به پا خیزند و انرژیهای عاطفی و جنسی خویش را عاقلانه و به عنوان یک عامل قدرتمند جهت رسیدن به برابری عادلانه با مردان در مشارکت اجتماعی و تصمیمگیری در خانواده و اجتماع، به خدمت گیرند.
در خانواده بر طبق یک قرارداد عادلانه و پاک، نیازهای جنسی و عاطفی شوهر را به نحو شایسته ارضا کنند و از سردمزاجی و بیاعتنایی جداً پرهیز کنند. و در اجتماع نیز بر طبق یک قرارداد عادلانه و پاک، خلاءهای عاطفی نیازمندان و دردمندان (اعم از کودکان، بیماران، یتیمان، معلولان و سالمندان و ...) را پُر نموده و یا با مشارکت فعال در تصمیمگیری و اجرای پروژههای علمی، فنی، تکنولوژی و ... با توجه جدی به اهداف بشردوستانه و حفظ محیط زیست و احتراز از آلودگی آن، نقش خلاق و مثبت خویش را به عنوان نیمی از پیکر زندهی جهان به شایستگی ایفا نمایند.
البته که مردان نیز بایستی بجای سوء استفاده از زور بازوی خویش در جهت خشونت ورزی، آن را در راه سازندگی مالی خانواده و کشور خویش، با انجام کارهای یدی و صنعتی سخت و خشن و آباد سازی زمینهای سخت برای کشاورزی و استفاده از معادن، نقش مکمل خویش را به عنوان پدر، و با ابراز عشق و محبت متقابل ، وظایف خود را با شایستگی به انجام برسانند.
امید است که زنان چنان هنرمندانه و گرم و پرشور، مردان را به خود وابسته و همبسته سازند که مردان از دل و جان به کار و تلاش مثبت و بشردوستانه بپردازند و آگاهانه، آزادانه و عاشقانه به مشارکت در کارهای منزل و تربیت کودکان پرداخته و برای زنان، دختران، خواهران و حتی مادران خویش، فرصت کافی برای تحصیل، تحقیق، تفریح سالم، فعاللیت های اجتماعیِ داوطلبانه و غیر داوطلبانه و استراحت را فراهم آورند. اگر چنین شود، دیگر کمتر مردی حاضر خواهد شد که آغوش گرم، پرمحبت و پاک همسر خویش را با آغوش زنان دیگر عوض کند. دیگر کمتر اتفاق خواهد افتاد که مردی با بهانههای کوچک، راه خشونت، جدایی یا ناسازگاری را در پیش بگیرد. در چنین شرایطی، تجرد ناشی از هجرت موقت یا دائمی مردان، طلاق رسمی یا غیر رسمی، بی وفایی مخفی یا آشکار، اعتیاد، بیکاری و بزهکاری و فحشا به شدت کاهش خواهد یافت و دیگر شاهد افزایش روز افزون تعداد خانوادههای تک والدی و زنان به عنوان فقیرترینِ فقرا نخواهیم بود. در چنین شرایطی اکثریت قریب به اتفاق مردان چنان به زنان و فرزندان خویش علاقه و عطوفت نشان خواهند داد که همگان به تعجب خواهند نشست و نهایتاً فرزندانی که در چنین خانوادههایی پای به عرصهی وجود میگذارند، چنان از مهر و عطوفت مادر و پدر، توأماً، برخوردار و سرشار خواهند شد که هیچ یک از آنان حاضر نخواهد شد به عنوان یک خلبان، بمب بر سر مردم بیگناه فرو بریزد و هیچ یک از آنان نیز حاضر نخواهد شد که به عنوان یک دانشمند به ساختن بمبهای اتمی، شیمیایی، هیدروژنی، نوترونی و ... بپردازد. در نتیجه، جهان از سقوط احتمالی در منجلاب جنگ، ویرانی، وحشت و اضطراب، نجات خواهد یافت.
منبع: مدرسه فمینیستی
انجام این وظایف بیولوژیکی زمان و انرژی بسیار زیادی از همه زنان را معطوف به خود کرد، به طوریکه از نظر ریاضی و با یک حساب سر انگشتی، اگر حداقل زمان لازم برای به خودکفایی نسبی رسیدن کودکان را حدود ۵ سال بگیریم و آن را در کل جمعیت جهان از ابتدا تا امروز، که حداقل ۸ میلیارد نفر است، ضرب کنیم به عدد حیرت آور ۴۰ میلیارد زن - ساعت می رسیم که این مقدار وقت و انرژی زنانه شدیدا مورد بی توجهی و حذف ارزشی از نظر مادی و حتی تا حدود زیادی حذف معنوی قرار گرفته است (البته همه حرف از مقام بالای مادر می زنند ولی این مقام کاملا صوری و بدون پاداش درخور از طرف مردان و جامعه باقی مانده است).
۲- به علت نیاز به غذا و کافی نبودن دانه ها و میوه ها، بشر اولیه اجبارا با ابزارهای ابتدایی به شکار حیوانات و تغذیه مکمل از گوشت آنها، وادار شد. سپس رفته رفته، ابزارهای شکار که برای دفع غریبه ها نیز کارآمد بود، به دست انسان و علی الخصوص مردان رو به تکامل گذاشت.
۳- جنگ و جدال خانواده ها با طبیعت، حیوانات و غریبه ها برای بقاء، منجر به تجمع و شکل گرفتن قبایل شد. در قبایل اولیه زنان نیز مانند مردان دارای رای و قدرت تصمیم گیری بودند، چرا که قدرت زایندگی آنها امتیاز بزرگی برای آنها بود، از طرف دیگر امتیاز مردان به علت زور بازوی بیشتر برای شکار و دفاع، تعادل حقوق اجتماعی را بین دو جنس برقرار می کرد.
۴- به علت وقوع جنگهای پی در پی و خونین، بین اکثریت قریب به اتفاق قبایل بر سر غذا و قلمرو، بتدریج باعث تربیت پسران بر پایه شکارچی و جنگجوی ماهر بودن، نهادینه شد. نقش زنان نیز که از ابتدا به عنوان مادر و پرستار تثبیت شده و ارزش گذاری شده بود.
۵- به علت کشف آتش و غلبه گوشتخواری بر گیاه خواری در تغذیه، و عدم مشارکت قریب به اتفاق دختران و زنان در شکار و کم توجهی به نقش مهم آنان در کشف و توسعه کشاورزی، به تدریج نقش مردان به عنوان نان آور به رسمیت شناخته شد.
۶- به علت کندی تکامل فرهنگی، ارزش قدرت فرزند آوری و تربیت صحیح فرزند در خانواده، دست کم گرفته شد، در عوض به علت غلبه غریزه بقاء (توجه کنید به طبقه بندی مزلو در نیازهای انسان)، ارزش قدرت بدنی در مردان برای شکار و جنگ، دست بالا را پیدا کرد.
۷- از هنگامیکه نقش پدر در تداوم نسل آشکار شد، زنان به علت روحیه مادرانه و صلح طلبانه خود که برای بقاء نسل ضروری و بلکه حیاتی بوده و هست، ابتدا داوطلبانه و با انگیزه حفظ کودکان خود، به سلطه مردان که پدر کودکانشان، بودند، تمکین کردند، ولی رفته رفته این تمکین به عنوان وظیفه ذاتی زنان و دختران، به آنان تحمیل شد.
۸- ادیان الهی نیز که در زمان بعثت پیامبرانشان، همچنان که در آیه شریفه ابتدای مقاله به آن اشاره شد، به منظور کاهش و حذف تدریجی نابرابری ها ظهور کرده بودند، پس از فوت پیامبرانشان، رفته رفته ابزاری در دست زورسالاران شده و نابرابری های بسیاری به نام دین بین زنان و مردان و حتی نابرابری هایی بین طبقات مختلف مردان را به جوامع، تحمیل کردند. از مهمترین اینگونه قوانین نابرابر، رسمیت دادن به برده داری و نیز وجود کاست ها در دینی مثل هندویسم و یا طبقاتی بودن جامعه در حکومتهایی نظیر ساسانیان و ... را می توان نام برد.
۹- زنان که رفته رفته از این سیستم پدرسالارانه که تبدیل به مردسالارانه و زورسالارانه شده بود، به تنگ آمده بودند، به طور عکس العملی، از حربه های زنانه خود، استفاده و یا سوء استفاده کردند.
زنان در پس پرده های ضخیم و دیوارهای بلند، نقش خود در خانواده را کم و بیش به انجام رساندند ولی از نقش خود در ایجاد صلح بر پایه غریزه مادرانه و پر عطوفت خود، بازماندند. بعضی از زنان نیز نقش مخرب خود در خانواده و یا جنگ در اجتماع را با استفاده از دروغ و حیله (که بیشتر موارد عکس العملی است به زورگویی)، به نمایش گذاشتند. این نقش در حدی بود که مکر زنانه شهره عام و خاص شد. (مثال از اشعار شاعران قدیم همچون فردوسی و جدید، مثل رهی معیری و یا روشنفکران قدیم و جدید اعم از ارسطو یا ژان ژاک روسو و ...) با تشدید این جنگ و گریز که از درون خانواده و بین مردان و زنان آغاز شده بود و به تربیت فرزندان تسری پیدا کرده بود، در طول تاریخ فجایعی مهیب همچون جنگهای پی در پی قبیله ای، منطقه ای و جهانی روز به روز شعله ورتر شد.
پیشترفتهای ابزار سازی، صنعتی و تکنولوژیکی نیز که عمدتا از اسلحه های شکار و جنگهای ابتدایی شروع شده بود، تبدیل به اختراع بمب های انفجاری، خوشه ای، شیمیایی، اتمی، هیدوژنی و نوترونی و سایر جنگ افزارهای کشتار جمعی شد. نتیجه اینهمه بی توجهی به حیات، اعم از انسان و حیوان و گیاه، امروزه تقریبا همه دنیا درگیر بحران هایی بسیار همچون آلودگی محیط زیست که گاه نفس کشیدن را هم برای انسان مشکل می کند، بیماریهای واگیردار همچون ایدز و آبولا، برده داری نوین در چهره قاچاق زن و کودک، مهاجرتهای رو به تزاید، شکاف طبقاتی وحشتناک در بیشتر جوامع، به خطر افتادن موجودیت خانواده و نسل بشر با کاهش نرخ ازدواج و ازدیاد نرخ طلاق، سرگشتگی کودکان، نوجوانان و جوانان بخاطر محروم بودن از کانون گرم خانواده کامل و در نتیجه اعتیاد به انواع مواد مخدر و مخرب، قاچاق اسلحه و ... و... شد.
حال ببینیم چه باید کرد؟
در سال ۱۹۹۵ (۲۰ سال پیش) در کنفرانس بین المللی زن در پکن یک کارگاه آموزشی، در همین رابطه داشتم که در آن راه حلهایی را ارایه کردم و اکنون برای تکمیل آن ها در اینجا تلاش می کنم توضیحاتی را اضافه کنم. این مطالب، نتایج حدود یک ربع قرن (بیش از ۲۵ سال)، تحقیق و تجربهی مشاورهای در زمینهی زن و خانواده و بررسی مشکلات آنان بوده است که آن ها را به صورت بسیار فشرده در این جا مطرح می کنم:
همهی ما نقش زنان و به خصوص مادران را در 5 سالهی اول زندگی کودک، بسیار پر اهمیّت و سرنوشت ساز می دانیم، چرا که اگر مادر واقعی یک طفل شیرخوار به دلیل فوت یا بیماری و یا هر دلیل دیگری از سرپرستی کودکش محروم شود، پدر یا سایر سرپرستان طفل مجبورند او را به زن یا زنان دیگری به عنوان مادر خوانده، نامادری، مادر بزرگ، عمه، خاله، دایه، پرستار و ... بسپارند. همچنین می دانیم که در ۵ سال اول زندگی کودک، حدود ۷۰ درصد از شخصیت عاطفی کودک شکل می گیرد که این اکتساب در کلیه مراحل بعدی زندگی وی تاثیر شگرف دارد.
پر واضح است که هر مادر یا پرستار یا مربی، هر آنچه را که در شخصیت خویش نهفته دارد، می تواند به کودک منتقل کند و از انتقال چیزهایی که در وجودش نیست، عاجز می ماند. مشکل اصلی مادران و زنان ما، در قرن کنونی این است که آنان دچار خودباختگی شده اند، چون مردان را در زمینه های مادی موفق تر دیده اند؛ مردان را الگو گرفته اند و اکثرا مردگونه شده اند؛ در نتیجه دنیای ما رنگ مردانه (که همان رنگ حسابگری، صلابت، خشونت که لازمه جنگ و شکار است)، را به خود گرفته است و از رنگ زنانه (که لازمه مادر بودن است) یعنی رنگ عشق، محبت، لطافت، دوستی و صلح، در این دنیا، کمتر اثری بجا مانده است.
اینک در پی آنیم که راهی جهت آشتی زنان با صفات زنانه و مثبت خویش پیدا نماییم که بر اثر این آشتی و صلح، کودکان فعلی که مردان و زنان آینده اند، در اثر تربیت صحیح به وسیله مادران و پدران به طور توام، ترکیبی از رنگهای زنانه و مردانه را به خود بگیرند و جامعه به تعادل نسبی در صفات انسانی که مقدمه صلح پایدار است، برسد.
به این معنا که در تربیت کودکان، در کار و تلاش و تولید و خلاقیت، مردانه و در رفتارهای خود با خانواده، مردم، و مسولیتهای انسانی و حفظ محیط زیست و حیات حیوانات، زنانه عمل کنند تا در نتیجه عمکرد متوازن، جهان پرخشونت و تک بعدی امروز، به دنیایی پر از خلاقیت، توام با مهر و دوستی و صلح، متحول شود.
در اینجا لازم است، ابتدا، انتقادی بر اکثر روشهای پیشنهادی از طرف سازمانهای ملی و بین المللی برای حل مسایل زنان دارم و آن این است که تقریبا تمامی این روشها بر پایه تقابل، تضاد و رقابت بین جنس زن و جنس مرد بنیان گذاری شده اند. و یا با قراردادن صفات غالب مردانه، به عنوان الگوی ایده آل، به دور شدن و بیگانه شدن جهان از زنانگی و صلح، دامن زده اند. بنابراین، این سوال پیش می آید که چگونه بر پایه تضاد و رقابت، می توان صلح پایداری را بنیان گذاشت.
بنابراین اولین گام در جهت ایجاد و تثبیت صلح جهانی " آشتی بین دو جنس زن و مرد بر پایه شناخت و درک متقابل دو جنس از یکدیگر و احترام به خواسته های معقول و ایجاد همیاری، همکاری و همبستگی بین دو جنس، چه در خانواده و چه در اجتماع است". برای روشن تر شدن موضوع مثالی می زنم:
دو کشور همسایه را در نظر بگیرید، اگر هر یک از دو کشور دارای صادرات و وارداتی متناسب با توانایی ها و نیازمندی های خویش از یکدیگر باشند، چون وابستگی هر یک به دیگری متقابل است و نه یک طرفه، به تدریج این وابستگی دو طرفه تبدیل به یک همبستگی دوستانه و یک صلح پایدار بین دو همسایه خواهد شد. حال اگر یکی از کشورها بتدریج قدرتمند و قدرتمندتر شود، سرانجام موازنه قدرت را به نفع خویش برهم خواهد زد و نتیجتا رابطه متقابل دوستانه به رابطه سلطه گرایانه تبدیل شده و رابطه دوستانه و صلح آمیز دوطرفه به یک رابطه ستیزه جویانه، استثمار کننده و خصمانه متحول خواهد شد.
به همین ترتیب، چه در خانواده و چه در اجتما، دو جنس زن و مرد خواه و ناخواه در جوار یکدیگر قرار می گیرند و بایستی با توانمندیهای خویش، نیازمندی های دیگری را برآورده کنند، حال اگر شناخت توانمندی و نیازمندی، صحیح انجام پذیرد، و طبق قراردادی نوشته یا نانوشته ولی متعهدانه، مبادله عادلانه و مکمل صورت پذیرد، صلحی پایدار و دوستی توام با عشق و محبت بین آنها شکل خواهد گرفت و دوام خواهد یافت. ولی متاسفانه در دنیای کنونی، طبق آمارهای بین المللی، با آنکه زنان حدود ۶۶ درصد از کارهای جهان را ( چه در خانه، چه در بخش کشاورزی و چه در سایر کارهای اجتماعی) انجام میدهند، فقط مالک یک دهم از درآمدها بوده و از آن فاجعه بارتر اینکه فقط مالک یک صدم از املاک هستند. یعنی زنان تحت استثمار شدید مردان قرار دارند، در نتیجه صلحی ناپایدار بین آنان برقرار است که به کوچکترین بهانه تبدیل به جنگ و مبارزه، بهخصوص در خانواده میشود.
در ریشهیابی علل این فاجعه (پس از مطالعه و تفکر بسیار بر روی متون مربوط به زن و خانواده و نتایج بیش از 300 مورد مشاورهی خانوادگی، که شخصاً انجام دادهام و نیز نتایج پروژههای تحقیقاتی انجام یافته توسط محققین، سازمانهای ملی و بینالمللی تا جایی که در دسترسم بوده است) به این نتیجه رسیدهام که:
مردان به خوبی به توانمندیهای خود و نیازمندیهای زنان پی برده و از آنها در جهت تثبیت قدرت و موقعیت خویش استفاده و بعضاً سوءاستفاده کردهاند. لیکن زنان در درک توانمندیهای خویش و نیازمندیهای مردان، ناتوان یا کمتوان بودهاند. بنابراین دومین گام در جهت ایجاد و تثبیت صلح جهانی "درک صحیح زنان از توانمندیهای خویش و نیازمندیهای مردان است." از نظر اینجانب بالاترین و کارسازترین ابزار توانمندی زنان برای رسیدن به حقوق حقهی خویش، حُسن استفاده از جاذبههای جنسی، عاطفی و قابلیت انعطاف و همدلی خویش است که متأسفانه یا در محاق فراموشی و یا در معرض سوءاستفاده قرار گرفته است.
از طرف دیگر، نیاز مبرم جنس مرد به این قدرتهای جنس زن، در طول تاریخ از طرف زنان مورد بی توجهی، کمتوجهی و بعضاً مورد سوءاستفاده قرار گرفته است. مردان در طول تاریخ با نوشتن رمانها، مقالات، نمایشنامهها، فیلمنامهها و یا به روی صحنه بردن نمایشنامهها و ساختن فیلمها و گفتن شعرها و کشیدن نقاشیها و... نیاز مبرم خویش را به زبانهای مختلف، بیانهای مختلف و فرمهای مختلف ابزار داشتهاند. لیکن متأسفانه جوابی که از اکثریت قریب به اتفاق زنان گرفتهاند، سکوت، سردی و یا سوءاستفاده بوده است. مردان نیز جواب این سکوت، سردی یا سوءاستفاده را با روشهای مردانه و خشونتبار خویش از قبیل: "خشونت نسبت به افراد خانواده، زنان را به زور وادار به تمکین جنسی کردن، روی به فساد و فحشا و تجاوز آوردن و ..." دادهاند.
رمان "صد سال تنهایی" (برندهی جایزهی نوبل) جنگ و جدالهای دو جنس در این زمینه را با صراحت، ظرافت و طنزی غمناک به رشتهی تحریر کشیده است. نتیجهی این جنگ و جدال چیست؟ نابودی بشریت. سرنوشت محتومی که رمان "صد سال تنهایی" نیز آن را پیشگویی کرده است.
پس چاره چیست و چه باید کرد؟
سومین و اساسیترین گام در جهت ایجاد و تثبیت صلح پایدار جهانی این است که: زنان آزادهی جهان، زنانی که از ستمگریهای قرون و اعصار، زخم خورده و محنت کشیده، جان سالم به در برده و عزم سازندگی دارند، زنانی که عزم سازندگی خود، کودکان و مردان جامعه را دارند، زنانی که قصد دارند با خیزشهای خویش قرن بیست و یکم را به قرن صلح و دوستی تبدیل نمایند، زنانی که در جستجوی جایگاه شایستهی خویشاند، زنانی که نه می خواهند زائدهای از وجود مرد باشند و نه می خواهند که مردگونه شوند، زنانی که به جای ستیز و تهاجم بر مردان دست دوستی و مهر به سوی آنان دراز کرده و از آنان طلب همیاری و همکاری کردهاند، آری، چنین زنانی باید که آزادانه، آگاهانه و عاشقانه به پا خیزند و انرژیهای عاطفی و جنسی خویش را عاقلانه و به عنوان یک عامل قدرتمند جهت رسیدن به برابری عادلانه با مردان در مشارکت اجتماعی و تصمیمگیری در خانواده و اجتماع، به خدمت گیرند.
در خانواده بر طبق یک قرارداد عادلانه و پاک، نیازهای جنسی و عاطفی شوهر را به نحو شایسته ارضا کنند و از سردمزاجی و بیاعتنایی جداً پرهیز کنند. و در اجتماع نیز بر طبق یک قرارداد عادلانه و پاک، خلاءهای عاطفی نیازمندان و دردمندان (اعم از کودکان، بیماران، یتیمان، معلولان و سالمندان و ...) را پُر نموده و یا با مشارکت فعال در تصمیمگیری و اجرای پروژههای علمی، فنی، تکنولوژی و ... با توجه جدی به اهداف بشردوستانه و حفظ محیط زیست و احتراز از آلودگی آن، نقش خلاق و مثبت خویش را به عنوان نیمی از پیکر زندهی جهان به شایستگی ایفا نمایند.
البته که مردان نیز بایستی بجای سوء استفاده از زور بازوی خویش در جهت خشونت ورزی، آن را در راه سازندگی مالی خانواده و کشور خویش، با انجام کارهای یدی و صنعتی سخت و خشن و آباد سازی زمینهای سخت برای کشاورزی و استفاده از معادن، نقش مکمل خویش را به عنوان پدر، و با ابراز عشق و محبت متقابل ، وظایف خود را با شایستگی به انجام برسانند.
امید است که زنان چنان هنرمندانه و گرم و پرشور، مردان را به خود وابسته و همبسته سازند که مردان از دل و جان به کار و تلاش مثبت و بشردوستانه بپردازند و آگاهانه، آزادانه و عاشقانه به مشارکت در کارهای منزل و تربیت کودکان پرداخته و برای زنان، دختران، خواهران و حتی مادران خویش، فرصت کافی برای تحصیل، تحقیق، تفریح سالم، فعاللیت های اجتماعیِ داوطلبانه و غیر داوطلبانه و استراحت را فراهم آورند. اگر چنین شود، دیگر کمتر مردی حاضر خواهد شد که آغوش گرم، پرمحبت و پاک همسر خویش را با آغوش زنان دیگر عوض کند. دیگر کمتر اتفاق خواهد افتاد که مردی با بهانههای کوچک، راه خشونت، جدایی یا ناسازگاری را در پیش بگیرد. در چنین شرایطی، تجرد ناشی از هجرت موقت یا دائمی مردان، طلاق رسمی یا غیر رسمی، بی وفایی مخفی یا آشکار، اعتیاد، بیکاری و بزهکاری و فحشا به شدت کاهش خواهد یافت و دیگر شاهد افزایش روز افزون تعداد خانوادههای تک والدی و زنان به عنوان فقیرترینِ فقرا نخواهیم بود. در چنین شرایطی اکثریت قریب به اتفاق مردان چنان به زنان و فرزندان خویش علاقه و عطوفت نشان خواهند داد که همگان به تعجب خواهند نشست و نهایتاً فرزندانی که در چنین خانوادههایی پای به عرصهی وجود میگذارند، چنان از مهر و عطوفت مادر و پدر، توأماً، برخوردار و سرشار خواهند شد که هیچ یک از آنان حاضر نخواهد شد به عنوان یک خلبان، بمب بر سر مردم بیگناه فرو بریزد و هیچ یک از آنان نیز حاضر نخواهد شد که به عنوان یک دانشمند به ساختن بمبهای اتمی، شیمیایی، هیدروژنی، نوترونی و ... بپردازد. در نتیجه، جهان از سقوط احتمالی در منجلاب جنگ، ویرانی، وحشت و اضطراب، نجات خواهد یافت.
منبع: مدرسه فمینیستی