نگاهی به تقابل جمهوری
اسلامی و آمریکا با تاکید بر سناریوی
ترامپ
عده ای بر این باورند که دونالد ترامپ فاقد ثبات شخصیت
و فاقد هرگونه استراتژی و برنامه است و همین عدم ثبات در شخصیت و فقدان برنامه باعث
شده تا یک روز تهاجمی سخن بگوید و یک روز با انعطاف غیرمنتظره، یک روز از جنگ
بگوید و روز دیگر از مذاکره بی قید و شرط! یک روز حکومت جمهوری اسلامی را عامل بیثباتی
منطقه بنامد و در روز دیگر بگوید که جمهوری اسلامی با همین رهبران میتواند موفق و
شکوفا بشود. اما آیا این پذیرفتنی است که یک تاجر موفق که توانسته است علاوه بر موفقیت
در عرصه سیاست ایالات متحده آمریکا برای رسیدن به کاخ سفید و ریاست جمهوری، به
موفقیتهای شایانی در عرصه اقتصادی نیز نائل شود و کشورش را با رشد اقتصادی بیسابقه
مواجه نماید، انسانی بیبرنامه و فاقد راهبرد بدانیم؟ بیشک این گمانه صحیح نیست و
شاید این گمانه برخاسته از اذهانی باشد که ترجیح میدهند یا ادعا می کنند اینگونه
باشد.
با اندکی تعمق و تفکر حول
عملکرد «دونالد ترامپ» در بیش از یکسال گذشته مشاهده میگردد که ابتدا در حالی از
برجام خارج شد که هیچکدام از هم پیمانش در اروپا و شرق آسیا با او موافق و همراه
نبودند و حتی سایر اعضای گروه موسوم به 1+5 نه تنها با او همراهی نکردند، بلکه
شدیداً از دولت جمهوری اسلامی حمایت نمودند
و حتی وعده افزایش همکاریهای اقتصادی و حمایت از جمهوری اسلامی در مقابل تحریمهای
یکجانبه آمریکا را دادند، اما همه اینها خیلی دوام نیاورد و بتدریج دستگاه
دیپلماسی آمریکا که از پشتوانه قدرت اقتصادی و نظامی و منافع مشترک با اقتصادهای
برتر جهان برخوردار بود، توانست تا بازی سیاست در صفحه شطرنج بینالمللی را به نفع
آمریکا تغییر دهد. در حالیکه انگلستان و فرانسه قاطعانه بسوی ایالات متحده آمریکا
چرخش نمودهاند و آلمان نیز در رویکرد اخیرش اقدام به اتخاذ مواضعی همسوتر از قبل
با آمریکا نموده است. اینها نشانگر این نکته مهم است که ترامپ از یک «اتاق فکر»
بسیار قوی و یک استراتژی راهبردی مشخص و برنامهریزی شده در برابر حاکمیت جمهوری
اسلامی برخوردار است که با کمی تأمل در مییابیم همه تحولات فوق و روند حوادث فیمابین
جمهوری اسلامی و آمریکا و سایر بازیگران این صفحه شطرنج، تحت هدایت و مدیریت اتاق
فکر ریاست جمهوری ایالات متحده آمریکاست.
متاسفأنه اما در جمهوری اسلامی
شاهد تحلیلهای سطحی و سادهانگارانهای هستیم که اغلب موجب حیرت میشوند و البته
آمریکا نیز ظاهراً شناخت خوبی از شخصیتها
و زاویه فکری کانونهای قدرت در جمهوری
اسلامی دارد و برنامهها و اهدافش را با
پیشفرض واکنشهای مقامات حکومت جمهوری اسلامی طراحی می نماید.
بعنوان مثال تیم اتاق فکر
آمریکا بهراحتی گمانه میزدند که نامه ارسالی ترامپ از سوی رهبر جمهوری اسلامی باز و خوانده نخواهدشد، بنابراین باز نشدن نامه
را از قبل پیش بینی نموده، و روی این نکته حساب باز کرده بودند و به همین خاطر از
آقای شینزو آبه خواسته شد تا در یک سفر رسمی به ایران حامل پیام مذاکرهجویانه
آمریکا باشد.
وقتی ترامپ دائماْ شخصیتهای
بینالمللی را برای میانجیگری به ایران
گسیل مینماید و خودش نیز در گفتارش مدعی مذاکره و خواهان صلح با حکومت جمهوری
اسلامی است، موجب میشود تا جمهوری اسلامی که این وضعیت را مشاهده می نماید احساس
قدرت کند و به اشتباه گمان کند که ایالات متحده آمریکا عقبنشینی نموده و از همین
روی اقدام به اتخاذ مواضعی تندتر نماید و حتی گروههای شبه نظامی نزدیک به جمهوری
اسلامی نیز دچار همین توهم میشوند و بعضاً خط و نشانی میدانی برای ایالات متحده
آمریکا ترسیم مینمایند.
اما بی شک دونالد ترامپ از این چینش
رفتاری، تنها یک هدف را دنبال مینماید و آنهم تلاش برای اجماع جامعه جهانی علیه
دولت جمهوری اسلامی بهواسطه ارائه تصویری خشن و غیر صلحجویانه از رهبران جمهوری
اسلامی و ارائه تصویری صلحجویانه از آمریکا که هر روز خواهان مذاکره است و از هر
تنشی اجتناب می نماید و علیرغم حمله گروههای شبهنظامی تابعه جمهوری اسلامی،
آمریکا همچنان از واکنش تند و خشن خودداری مینماید و در عوض با لحنی صلحجویانه و
بها دادن به میانجیگریها با جمهوری اسلامی سخن میگوید. این موارد بهعنوان یک پرده از
اقدامات حساب شده آمریکا ابراز گردید تا بهتر بتوان به طرح اتاق فکر آمریکا برای
مواجهه با جمهوری اسلامی پی برد.
اگر اوضاع داخلی ایالات متحده آمریکا
و همچنین اختلاف نظر بین آمریکا با سایر اعضای شورای امنیت و دیگر متحدین این کشور
بر سر خروج از برجام را مورد تعمق و تفکر قرار
دهیم، متوجه خواهیم شد که آمریکا با خروج از برجام، دچار بحران مشروعیت اقدامات و رفتارهایش
در نزد هم پیمانانش گردید و بخش عمدهای از سناریوی در دست اجرای آمریکا را باید
طرحی دانست که بهموجب آن آمریکا بتواند جمهوری اسلامی را مخل صلح و امنیت جهانی
معرفی نماید و جهانیان نیز این مسئله را بپذیرند و تنها در این صورت است که
اقدامات بعدی آمریکا در افکار عمومی ملت آمریکا و تابعان حقوق بینالملل عمومی از
مشروعیت برخوردار خواهد شد.
در عرصه داخلی آمریکا حزب دموکرات
و حتی رقبای جمهوریخواه دونالد ترامپ سعی دارند تا وی را فردی جنگطلب معرفی کنند
که حتی در کمپین انتخاباتیاش با دروغ وعده عدم آغاز هرگونه جنگ دیگری را داده بود.
در واقع رقبای سیاسی ترامپ در حال تخریب چهره او بوده و هستند که البته این لحن
صلحجویانه و اعزام میانجیهای متعدد موجب خواهد شد تا افکار عمومی آمریکاییان نیز
با ترامپ همسو شوند. بهطور کل باید دانست که عقبنشینی ترامپ از مواضع قبلیاش صرفاً
فقط یک اقدام تاکتیکی با در نظر داشتن چند هدف مهم میباشد:
هدف اول: بهبود پایگاهش نزد مردم
و مهیا نمودن افکار عمومی برای انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۲۰ که در حقیقت باید اذعان
کرد پیشنهادات ترامپ برای مذاکره با جمهوری اسلامی در بعد داخلی نیز دارای مصرف
قابل ملاحظهای میباشد.
هدف دوم: ترامپ از پیشنهاد مکرر
مذاکره و گسیل نمودن میانجیگرهای معتبر بینالمللی همچون ژاپن، آلمان و برخی
همسایگان همچون عراق، قطر و عمان این است که با انداختن توپ به زمین جمهوری اسلامی با داعیه صلحطلبی آمریکا، جمهوری اسلامی را به
عنوان کشوری که عامل بیثباتی و نا امنی در منطقه است و حاضر به مذاکره و تغییر رفتار
نبوده معرفی کند.
هدف سوم : آمریکا سیاست اعمال تحریم
و فشار سنگین اقتصادی را همزمان با پیشنهاد مذاکره، بتدریج تشدید و دنبال مینماید،
و این مسئله باعث خواهد شد تا شرایط اقتصادی جمهوری اسلامی بتدریج، بیشتر تحلیل رفته
و با تداوم این وضع اقتصادی تا بعد از انتخابات ریاست جمهوری ایالات متحده آمریکا،
جمهوری اسلامی در شرایطی با آمریکا به رویارویی برود که نه توان مبارزه میدانی را
در حد امروز دارد و نه بضاعت اقتصادی این زمان را و در حقیقت هدف ایالات متحده از
ارائه مواضع سیاسی منعطف و تداوم جنگ اقتصادی، به اضمحلال کشانیدن جمهوری اسلامی در
خلال بیش از شانزده ماه پیش روست.
در واقع اینگونه بنظر میرسد که
اتاق فکر دونالد ترامپ یک پلتفرم حساب شده و برنامه مدونی را در دست اجرا دارد که
طی آن قصد دارد تا با تلفیق جنگ اقتصادی فرسایشی برای به زانو در آوردن جمهوری اسلامی
در آینده از سویی و مسئول دانستن حاکمیت جمهوری اسلامی در عملیاتهای بندر فجیره، تأسیسات
نفتی عربستان، شلیک کاتیوشا به حوالی سفارت آمریکا در عراق و سرنگونی پهباد
آمریکایی در تنگه هرمز و همچنین تعیین تکلیف لوایح باقیمانده از FATF که رد و یا تایید آن تقریباْ
با اندکی اختلاف زمانی دارای یک خروجی و نتیجه است. زمینه را برای ارجاع پرونده ایران
به شورای امنیت سازمان ملل متحد فراهم نماید و در آنجا نیز با توجه به اینکه
آمریکا اقتصاد چین را شدیداْ تحت فشار قرار داده و روسیه نیز اهل معامله است، مرحله
قرار دادن جمهوری اسلامی در ذیل فصل هفتم منشور ملل متحد را اجرایی کند.
علیهذا باید اذعان نمود که
سیاستهای یکجانبهگرایانه آمریکا در دهن کجی به ملت ایران، امریست که مسبوق به
سابقه است و از ماجرای سرنگونی دولت ملی دکتر محمد مصدق تا حمایت از هر دو طرف
درگیر در جنگ ویرانگر هشت ساله عراق با ایران که ماجراهایی همچون پروژه ایرانگیت
و مکفارلین نمود آن است و سپس سرنگون نمودن ایرباس ایرانی با آنهمه مسافر و دهها
اقدام مخرب دیگر ایالات متحده آمریکا، همچنان تداوم دارد و اینبار نیز امنیت، رفاه
و سلامت ملت ایران و تمامیت ارضی و کیان ملی ایران دستخوش مجادلات و زیادهخواهیها
و سیاستهای غلط هیأتهای حاکمه جمهوری اسلامی و ایالات متحده آمریکا شده است.
پیام جبهه ملی ایران ــ نشریه داخلی ــ تهران ــ ۵ تیرماه ۱۳۹۸ خورشیدی
پیام جبهه ملی ایران ــ نشریه داخلی ــ تهران ــ ۵ تیرماه ۱۳۹۸ خورشیدی