لشگری از نیروهای امنیتی و نظامی برای دوره گذار به کار گرفته شدهاند
مجید محمدی - ایندیپندنت فارسی
نشاندن ابراهیم رئیسی بر کرسی ریاست قوه مجریه نه تنها برای یکدست کردن حاکمیت ولایت فقیه و گذاشتن یک چهره ارعابآمیز و قسیالقلب در راس قوه مجریه برای کشیدن شمشیر علیه اعتراضات عمومی در دوران فلاکت و نکبت اجتماعی بلکه برای آمادهسازی فردی با سابقه چهار دههای در قوای سرکوب و سبعیت در مقام رهبری بود.
دستگاههای امنیتی و نظامی که امروز یک دولت- ملت را به گروگان گرفتهاند و در تلاشند خاورمیانه را نیز با ویران کردن آن تحت اختیار خود بگیرند، رهبری کشور را به دست تصادف واگذار نمی کنند. تیمی از مشاوران امنیتی و نظامی دارند رئیسی را اداره و وی را برای نشاندن بر کرسی ولایت فقیه آماده می کنند. مشروعیت و محبوبیت وی را نیز به دانشگاه مریلند و گالوپ با نظر سنجیهایی که در آشپزخانه سپاه پخته شده و کارگزاران رژیم در کانادا کار بستهبندی بندی آن را انجام میدهند، سفارش دادهاند. این پروژه در داخل کشور و در چارچوب قوه مجریه چگونه پیش میرود؟
شش نشانه روشن برای پیشبرد این پروژه وجود دارد:
آیت الله رئیسی
رئیسی پس از خواندن جامع المقدمات و یک فقه و اصول ابتدایی (معالم و لمعتین: مجموعا سه کتاب) به کارهای اجرایی در قالب دادستانی (از سن ۲۰ سالگی) پرداخته است. تحصیلات وی هیچگاه از این حد فراتر نرفته است. دکترای وی مثل دکترای همه مقامات به او هدیه شده است: خریدن یک پایان نامه بدون رفتن به کلاس. کسانی هستند که میتوانند صدها پایان نامه مثل پایاننامه رئیسی را با رونویسی از روی قران و حدیث و کپی آثار دیگران با تغییر برخی عبارات (تا ۷۰ درصد جایز است، درست مانند پایاننامه حسن روحانی) دو هفتهای تحویل دهند. یک مقام اجرایی قضایی یا امنیتی و نظامی و اجرایی در جمهوری اسلامی نمیتواند چند سال وقت برای نوشتن پایاننامه دکترا اختصاص دهد. مشخص نیست رئیسی بدون دیپلم چگونه به تحصیلات عالی راه یافته است: مثل مدارک کیلویی دانشگاه آزاد که افراد در یک دوره بدون داشتن دیپلم میتوانستند یکباره به دوره دکترا بروند یا تطبیق تحصیلات حوزوی با مدارک نظام آموزشی که البته فقط در سطح کارنشاسی، کارشناسی ارشد و دکترا انجام میشود و نه در سطح دیپلم.
مدرسه عالی مطهری (سپهسالار سابق که از حوزه علمیه به دانشگاه صدور مدارک عالی برای روحانیون حکومتی تبدیل شده) توسط روحانیون اداره شده و ماشین مزین کردن مقامات به عناوین دهان پر کن است. عنوان آیت الله به وی یک شبه در سال ۱۳۹۵ اعطا شد و دستگاه تبلیغاتی حکومتی از وی یک فقیه ساختند، اتفاقی که برای خامنهای بعد از رهبر شدن افتاد. همانطور که هاشمی شاهرودی رساله عملیه خامنهای را نوشت، کسی هم برای نوشتن رساله عملیه رئیسی استخدام خواهند کرد؛ کار اسلام بر زمین نمیماند.
عدم پاسخگویی
رئیسی از روزی که توسط شورای نگهبان و پاسداران بر روی صندلی ریاست جمهوری اسلامی نشانده شده، غیر از نمایش مصاحبه مطبوعاتی اولیه در ۳۱ خرداد ۱۴۰۰ حتی در برابر خبرنگارانی که اکثرا خودی هستند حاضر نشده است. خامنهای ۳۲ سال است که در کرسی رهبری به سوال یک خبرنگار پاسخ نداده است. هیچ دستگاهی در جمهوری اسلامی بر اعمال رئیسی نظارتی ندارد و بوقهای تبلیغاتی چپ و راست نیز وی را در مقام عالیه "مصون از انتقاد" قرار دادهاند. انتقادات آنها مثل انتقاد به تپقها و گافها یا انتصابات فامیلی در حد سرزنش تیم رسانهای و زیر دستان وی است تا وی کمتر مورد تمسخر قرار گیرد. در یک توافق اعلام ناشده، نباید به دامن الهی و کبریایی رئیسی خدشهای وارد آید.
صدور دستور و نه توضیح یا ارائه عملکرد
رئیسی در مورد مسائل روز کشور و جامعه فقط به دستور دادن به مقامات پایینتر یا توجیه وضعیت موجود اکتفا می کند، مثل اینکه دستور می دهد دیگران (در سخن وی معلوم نیست) ممنوعیت تردد شبانه را لغو کنند، در حالی که خودش میتواند چنین دستوری دهد. او توضیح نمیدهد که دولت قرار است چه کاری انجام دهد یا چگونه با مشکلات برخورد میکند. برخلاف تبلیغات انجام شده، وی اصولا در مورد رنجهای مردم چیزی نمیگوید. این درست شبیه رفتار علی خامنهای است که هیچگاه به توضیح عملکرد حکومتش اقدام نکرده است. او فقط هدایتهای خداگونه انجام میدهد و به "دشمنانش" ناسزا می گوید. وی این سبک مدیریت را از خامنهای آموخته است.
رهبر دل رحم و مردمی
سفرهای استانیای که رئیسی میرود و روحانی نمیرفت، درست بر اساس الگوی سفرهای خامنهای در دهه هفتاد خورشیدی تنظیم شده است. او میرود که نشان دهد که مردمی است. تفاوت آنجاست که خزانه خالی است و وی نمیتواند به مردم عادی جامعه سکه و چک بدهد. از این جهت، چندین هزار نفر برای دیدار و دستبوسی صف نمیکشند. کارکرد سفر استانی وی این است که در جاده مردم مقابل اتومبیل بیایند و «رئیس جمهوری دل رحم» به محافظان و همراهانش بگوید با مردم درست رفتار کنند و بعد فیلم آن منتشر شود. سپس روزنامه ارگان دستگاههای امنیتی بنویسد که «رئیسجمهور رئیسی با باغبانهای مشغول به کار در بلوار هم رودررو سخن میگوید و میزان حقوق آنها را جویا میشود. در سیاه چادر عشایر مینشیند و همراهان حتی دیگ سیاه صاحب چادر را هم جابه جا نمیکنند. جمعهها به جای استراحت یا تفریح و توچال، سفر استانی میرود.» همزمان همه عناصر بسیجی و هفت تیرکشهای نظام در مقامات عالی منصوب میشوند.
همکاران امنیتی و فامیلی
انتخاب مدیران در دولت رئیسی عینا همانند انتخاب مدیران در دستگاه خامنهای است. افرادی که برای مدیریتهای پایینتر انتخاب میشوند یا از دستگاههای امنیتی و نظامی میآیند (تا در روز مبادا برای حفظ نظام آمادهی کشتار چند صد هزار نفری عین بشار اسد باشند) یا از اعضای خانواده انتخاب میشوند تا برای حفظ منافع خانوادگی اسرار دولتی را که به اسرار خانوادگی تبدیل شده به بیرون درز ندهند. همچنین نیروهای امنیتی و سپاهی در مقامات مختلف دولتی چیده میشوند تا در شرایط گذار از یک رهبر به رهبر دیگر کنترل کامل در دست حکومت باشد. تعیین استانداران از میان سپاهیان از نیاز حکومت به هدایت و هماهنگی سرکوبها در شرایط خاص حکایت دارد.
رابطه جلالی و جمالی
رابطه رئیسی با روحانیون قم درست همانند خامنهای رابطه چماقی-هویجی و سلطانی است. رئیسی همه رانتها و کسب و کارها و واردات و صادرات و ارزگیریهای آنها و آقازادههایشان را حفظ کرده است، اما به دیدار آنها نیز نمی رود. از آنها کسب تایید نمیکند و در عمل نشان میدهد به آنها برای حکمرانی نیاز ندارد. او میخواهد دست بالاتر را حفظ کند. در دورانی که همه مردم تحت فشارهای اقتصادی هستند، هیچ یک از بودجههای چند هزار میلیاردی نهادهای دولتی شده مذهبی قطع نشده یا کاهش نیافته است.
چالشها
اما نشاندن رئیسی بر کرسی رهبری شش چالش بزرگ نیز دارد:
۱. گافها و جملاتی که بیسوادی و پرت بودن وی را از مسائل روز داد میزنند. او حتی نمیتواند یک جمله را که شروع کرده به اتمام برساند. علیرغم محدود شدن سخنرانیها، او در سفر به زنجان همان پریشانگوییها را تکرار کرد. زبان فارسی وی در حد کودکان دبستانی نیز نیست. فروش چنین کسی به عنوان رهبر یک دولت- ملت دشوار است، اما حکومت در این حوزه از پشتیبانی رسانههای غربی که با رئیسی مثل "مقام معظم رهبری" برخورد میکنند برخوردار است. برای رسانههای غربی رئیسی همانند خامنهای یک رهبر مذهبی است که نباید وی را مورد انتقاد قرار داد. گافهای وی بعد از چند سخنرانی کوتاه وی چنان مورد توجه عموم در ایران قرار گرفت که تیم تبلیغاتی وی او رابرای چند روز از سخن گفتن بازداشتند و او برای چندین هفته در سکوت کامل به سر میبرد. البته کنترل فردی در قد و قامت رئیسی برای گاف ندادن بسیار دشوار است. خامنهای همیشه در مورد مسائل روز دروغ میگفته و نظریه توطئه و سیاهنمایی غرب، محور تفکر وی است اما در دوران ریاست جمهوری و قبل از رهبری در این حد گاف نداشت.
۲. خامنهای کسی مانند رفسنجانی را داشت که استاد «شاه سازی» در چارچوب سنت سیاسی شیعه و اسلامگرایی ولایتمدار بود اما رئیسی از چنین همکاری محروم است.
۳. رسانههای فارسی زبان دولتی خارج کشور خامنهای را که یک شبه توسط صدا و سیما آیتالله نامیده شد به همین عنوان خواندند و میخوانند. اکنون این رسانهها توسط چشم میلیونها ایرانی دنبال میشوند و دادن عنوان آیتالله به رئیسی - مثل فارس و تسنیم- توسط آنها دشوار به نظر میآید. این رسانهها که خود قبلا از دادن یک شبه این عنوان گزارش دادهاند، امروز نمیتوانند به سادگی او را با چنین عنوانی بخوانند. البته این احتمال هست که بر حسب سیاست دولت متبوع برای «عادی سازی» او را به عنوان آیتالله مفتخر کنند. پوست آنها برای بی آبرویی کلفت شده است.
۴. ریاست جمهوری خامنهای به عنوان سکوی پرش به رهبری، تشریفاتی بود و در آن دوره نخست وزیر امور اجرایی را میگرداند. اما رئیسی در مقام اجرایی است و شکستهای هر روزهاش (تا سه ماه اول در بورس و مسکن و تورم) زیر ذرهبین عمومی است و بوقهای تبلیغاتی نمیتوانند او را فراتر از مشکلات جاری بنشانند.
۵. رئیسی و همکارانش برای هشت سال سخنانی در انتقاد از دولت روحانی گفتهاند که امروز با همانها ارزیابی می شوند. نمیشود سخن از شایستهسالاری گفت و بعد پسرخالهها و دامادها را در مقامات اجرایی گماشت. خامنهای در دوران ریاست جمهوری شعارهای شیک نمیداد و به ناسزاگویی به غرب و تمدن غربی و موعظه اکتفا می کرد.
۶. جنایات خامنهای و دوستان در دهه اول جمهوری اسلامی از سوی اسلامگرایان و چپها عمدتا به پای انقلابیگری و رقابت بر سر قدرت میان گروههایی که در چارچوب یک گفتمان عمل می کردند گذاشته می شد، اما جنایات رئیسی صرفا برای حفظ نظام نکبت و فلاکت و از سر قساوت و شیفتگی برای خونریزی بوده است. حتی افراد وفادار به نظام نیز این تفاوت را درک میکنند. رئیسی در جامعه بدنام است و مریلند و گالوپ با همکاری با نهادهای امنیتی در ایران نمیتوانند خونهای ریخته شده به دست وی را پاک کنند. دیگر در دهه شصت زندگی نمی کنیم که بتوان جنایات رژیم و عاملان آنها را پنهان کرد.