۳میلیون و ۷۵۰هزار گرسنه در کشور
روزنامه مردمسالاری با اشاره به انتقاد یکی از مراجع تقلید قم از افزایش شمار مردم «فقیر،محتاج و بیکار»،گزارشی درباره
«تعداد گرسنگان» در ایران منتشر کرده است.
به نوشته این روزنامه لطف الله صافی گلپایگانی از مراجع تقلید مستقر در قم روز سه شنبه در دیدار با جمعی از خیرین مدرسه ساز از گسترش فقر و بیکاری در ایران انتقاد کرده و گفته است «زیبنده نظام اسلامی نیست که این همه فقیر، محتاج و بیکار در آن باشد» و «من از مردم و خیرین میخواهم خودشان وارد شوند، مشکلات مردم را حل کنند و منتظر مسولین نباشند.»
روزنامه مردمسالاری همچنین طی گزارشی با طرح این پرسش که «چه تعداد گرسنه در کشور داریم؟» با اشاره به اینکه رییس پژوهشکده علوم و صنایع غذایی به تازگی اعلام کرد که طبق آمار «۵ درصد از جمعیت ایران از گرسنگی رنج میبرند» نوشته «با این حساب میتوان گفت که بیش از ۳ میلیون و ۷۵۰هزار نفر در کشور از گرسنگی رنج میبرند».
به نوشته این روزنامه «با توجه به کاهش قدرت خرید مردم و افزایش روزافزون قیمت محصولات غذایی در ماه های اخیر، میتوان ادعا کردکه آمار واقعی، فراتراز ارقام مذکور بوده و با استمراراین روند، فراتر از آن نیز خواهد رفت».
روزنامه مردمسالاری درعین حال نوشته «اگر گرسنگی به گونه ای تعریف شود که مفاهیمی چون “کمبود تغذیهای” و “سوءتغذیه” را نیز در بر گیرد موضوع بسیار گسترده تر و آمار بسیار نگران کننده تر خواهد بود.»
این روزنامه نوشته طبق تعریف بانک جهانی، امنیت غذایی «موجود بودن غذا»، «دسترسی به غذا» و «پایداری در دریافت غذا» است، و تاکید کرده «باید پذیرفت که به لحاظ عدم مدیریت صحیح بر منابع تأمین و تولید مواد غذایی و نیز فشارهای وارده بر اقتصاد کشور درصورت استمرار روند فعلی، کشور به سمت کاهش امنیت غذایی پیش میرود» و «کاهش امنیت غذایی،آمار فعلی گرسنگی را در جامعه به شدت افزایش خواهد داد.»
روزنامه مردمسالاری نوشته «به رغم اینکه دولت و دولتمردان عنوان میکنند که حتی یک گرسنه در کشور وجود ندارد»، اما «آمار سازمان های جهانی از وجود حداقل ۳ میلیون و ۷۵۰ هزار گرسنه در کشور حکایت میکند» و این درحالی است که «این تعداد در سال ۸۶ کمتر از ۲ میلیون و ۷۰۰ هزار نفر بوده است»
گرانی به صورت مردم سيلی می زند
رزونامه مردمسالاری: گراني واقعيترين و ملموسترين مسئله است، آنقدر واقعي که در آني، حياتيترين بخش زندگي انسانها را دستخوش تعليق و تزلزل ميکند! هيچ چيزي به اندازه گراني در زندگي عموم مردم تأثير آني و عميق ندارد.
پايگاه خبري فريادگر در اين گزارش کوتاه به سادگي و بر اساس درآمد مردم، قيمت کالاهاي مختلف و بالطبع ميزان گراني را در کشورهاي مختلف مقايسه کرده است. براي مثال قيمت يک کيلو پياز در کانادا در حدود يک دلار است، يعني اگر دلار را سه هزار تومان فرض بگيريم با دو هزار و سيصد تومان پول ميتوانيد در کانادا يک کيلو پياز بخريد.
در ايران با اين مقدار پول علاوه بر اين که ميتوانيد يک کيلو پياز بخريد، هزار تومان هم اضافه برايتان باقي ميماند که ميتوانيد پس انداز کنيد! چون در ايران قيمت هر کيلو پياز تنها 1200 تومان است! با اين اوصاف قيمت يک کيلو پياز در ايران هزار تومان از کانادا ارزانتر است. آيا شما هم همينطور فکر ميکنيد؟ در کمال تعجب بايد به شما بگويم قيمت پياز در ايران بيش از چهار برابر قيمت آن در کانادا است! در واقع مقايسه قيمت خام يک کالا در کشورهاي مختلف بدون در نظر گرفتن سرانه درآمد مردم در آن کشورها، خالي و عاري از معناي اقتصادي است. بنابراين ابتدا بايد ميزان درآمد سرانه کشورها را به دست بياوريم و سپس قيمت کالاها را بر اساس آن درآمد حساب کنيم، يعني بايد اول بدانيم هرکسي در هر کشوري چقدر درآمد دارد و با توجه به درآمدي که دارد گراني يک ماده غذايي را براي او محاسبه کنيم. به بيان سادهتر بايد بگويم که يک تخم مرغ 300 توماني، براي کسي که درآمدش در ماه سيصد هزار تومان باشد خيلي گران است و براي کسي که درآمدش در ماه سه ميليون تومان باشد خيلي گران نيست. حالا با دانستن اين موضوع ميتوانيم چند کشور را انتخاب کنيم و درآمد سرانه آنها را با استفاده از آمارهاي دقيق جهاني پيدا کنيم.
ما براي اين کار چهار کشور را انتخاب کردهايم؛ ايران، ترکيه که يک کشور اروپايي و همسايه ماست، مالزي که يک کشور موفق اسلامي و آسيايي است و کانادا که در شمال قاره آمريکا قرار دارد.
درآمد سرانه اين کشورها که در اين گزارش از نظر شما ميگذرد، بر حسب آمارهاي منتشر شده در بانک جهاني است که خرداد ماه امسال در گزارش اين بانک اعلام شده است. بر اساس اين گزارش درآمد سرانه در ايران چهار هزار و 520 دلار، در مالزي هفت هزار و 760 دلار، درترکيه نه هزار و 890 و در کانادا 43 هزار و 250 دلار است. بنابراين آمار و ارقام، يک ايراني طبقه متوسط در طول يک سال چهار هزار و 520 دلار درآمد دارد، يعني اگر دلار سه هزار تومان باشد، شما که طبقه متوسط هستيد در طول يک سال حدودا 13 ميليون و پانصد هزار تومان درآمد داريد! به همين ترتيب ميتوانيد درآمد ترکها و مالزياييها و کاناداييها را نيز برحسب تومان حساب کنيد، مثلا يک کانادايي طبقه متوسط در يک سال حدود 129 ميليون تومان درآمد دارد؛ چيزي در حدود ده برابر حقوق من و شماي طبقه متوسط! با اين حساب يک ماستِ يک کيلويي که 3500 تومان قيمت دارد، ممکن است براي من و شما گران باشد، اما اگر يک کانادايي همين ماست را مثلا 30 هزار تومان هم بخرد، خيلي براي او گران نيست!
پس براي مقايسه درست و حسابي بين اين چند کشور، بايد قيمتها را براي همه مردم اين کشورها يک جنس و يک نوع کنيم! براساس يک کار رياضياتي ساده به راحتي ميتوانيم اين کار را انجام دهيم! يعني با تقسيم قيمتها بر درآمدهاي سرانه، عددي به دست ميآيد که نشان ميدهد مثلا يک کيلو سيب زميني براي يک ايراني يا ترکيهاي چقدر فشار مالي دارد! فشار مالي هر کشوري که بيشتر شد، آن کشور، کشور گرانتري است. در جدولي که ميبينيد، قيمت ده نوع کالاي خوراکي پرمصرف در کشورهاي مختلف محاسبه شده است. ستون قيمت بومي نشان دهنده قيمت اين خوراکيها در بازار داخلي کشورها است و ستون قيمت مقايسهاي همان قيمتي است که در اين گزارش براي مقايسه فشار اقتصادي بر مردم محاسبه کرديم. مثلا بر اساس محاسبات اين جدول اگر قيمت يک کيلو پرتقال در ايران 12 تومان باشد، همان يک کيلو پرتقال در ترکيه هفت تومان، در مالزي تقريبا پنج تومان و در کانادا کمتر از يک تومان است. به همين ترتيب اگر هر دانه تخم مرغ در ايران يک و نيم تومان باشد، همان تخم مرغ در ترکيه شش ريال، در مالزي دو ريال و در کانادا خيلي کمتر از يک ريال است. آخرين رديف اين جدول که ميانگين نام دارد نشان ميدهد که براي مثال فشار قيمتها در ترکيه تقريبا 14 برابر بيشتر از فشار قيمتها در کانادا است، تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل!