به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



پنجشنبه، مهر ۱۳، ۱۳۹۱

قشقایی ها: دیروز، امروز و فردا

اشکبوس طالبی

قشقایی ها یک اتحادیه ایلی بزرگ و پر جمعیت ترک زبان بودند که از زمان صفویان در منطقه جنوبی ایران به خصوص فارس و سواحل خلیج فارس به زندگی کوچ نشینی و دامداری روزگار می گذرانیدند*.
این ایل در دوران شاهان صفوی صاحب نفوذ و قدرت شدند، سپس با نادر شاه افشار در جنگهای داخلی همکاری کرده و سپس در به قدرت رسیدن کریم خان زند نقش موثر داشتند*. از آن زمان به بعد، قشقایی ها در جنوب ایران، نقش بسیار مهمی در امور سیاسی، اقتصادی، امنیتی و فرهنگی خطه جنوب و حتی ایران داشته اند. جنگهای قشقایی ها و دشتستانی ها در برابر تجاوز انگلیسی ها به جنوب، به رهبری صولت الدوله قشقایی (ملقب به سردار عشایر)*، همکاری پسران صولت الدوله، ناصر خان ، خسرو خان و محمد حسین خان قشقایی با جبهه ملی، شورشها و نا فرمانی های قشقایی ها از حکومت پهلوی ونافرمانی آنها در مورد خلع سلاح عشایر جنوب ودر پایان، مقاومت مسلحانه آنها در برابر جمهوری اسلامی، از اقدامات تاریخی آنهاست که در کارنامه طولانی زندگی آنها ثبت شده است.*

تاسیس مدارس همگانی عشایری که با مدیریت یکی از فرهیختگان قشقایی به نام محمد بهمن بیگی در مناطق عشایری فارس و سپس ایران گسترش یافت، از دیگر خدمات درخشان قشقایی ها در سطح ملی است که شاید به اندازه کافی به آنها پرداخته نشده است.

قشقایی ها تا قبل ازکودتای (انگلیسی-آمریکایی) 28 مرداد 1332، یک زندگی شبانی - ایلی و سنتی داشتند. قدرت جنگاوری و توانایی بسیج نیروهای سواره نظام، امکانات زندگی خود کفا، اتحاد و فرمان برداری بدون چون و چرا از بزرگان ایل، روابط خویشاوندی وخونی نزدیک ومستحکم طوایف پنجگانه قشقایی ها، ازدواج های درون گروهی،آشنایی وشیفتگی آنها به تفنگ واسب و تیر اندازی* ، مهارت در حد نبوغ آنها به جنگ و گریز با قوای مهاجم دولتی،هویت مشخص زبانی و فرهنگی، موسیقی و ادبیات رزمی، بزمی و عاشیقی که از اجداد آذربایجانی آنها به یادگار مانده بود، همه با هم برای این ایل موقعیتی استثنایی در ایران و جهان فراهم کرده بود. عده ای از محققین از جمله ابرلینگ* وداگلاس*، صولت الدوله قشقایی را پادشاه بدون تاج وتخت می نامیدند که در جنوب ایران حکومتی نیمه خود مختار تشکیل داده بود. حکومت های مرکزی و قدرت های پر نفوذ خارجی هم از این پدیده بی خبر نبودند. از آلمانی ها و انگلیسی ها گرفته تا آمریکایی ها، هر کدام به نوعی در تلاش بودند تا با قشقایی ها مراوده داشته باشند تا اگر بتوانند با تطمیع و اگر نتوانستند با توطئه و فشار با قشقایی ها و رهبرانشان کنار بیایند.*

جنبش استقلال طلبی و ملی گرایی در ایران به رهبری دکتر محمد مصدق و همکاری و همیاری قشقایی ها با نهضت مردم ایران، زنگ خطری بود برای انگلیسی ها و متحدین آمریکایی آنها.
لذا دست اندر کاران کودتا و مشاورین خارجی آنها، به خصوص انگلیسی ها، دشمنی تاریخی خود با قشقایی ها را با جدیت بیشتر به جان خریدند وانهدام آن ها را (به بهانه امنیت چاه های نفت جنوب وهمکاری با آلمان ها) با جدیت در برنامه خود قرار داده وتوانستند به دست آمریکایی ها، جنبش ملیون و قشقایی ها را یک جا در هم شکسته و با اعدام و زندانی کردن رهبران جبهه ملی و تبعید رهبران ایل قشقایی، زمینه را برای ورود سرمایه داری وابسته و نو پای آمریکایی- انگلیسی - ایرانی فراهم سازند.
پس از کودتا، هنوز سازمان ایل دست نخورده مانده بود و فقط سران و رهبران ایل به طور مکانیکی از ایل حذف شده بودند ولی بدنه ایل با هویت فرهنگی و جنگاوری خود پا بر جا بود. در مدت کوتاهی ژنرال های ارتشی کودتا این خلاء رهبری را پر کردند تا به اصطلاح ایل قشقایی را اداره کنند. نا فرمانی، تمرد و مقاومت قشقایی ها برای حفظ تمامیت فرهنگی و هویتی خود، این بار باعث شد که حکومت دو باره به فکر تخته قاپی کردن (یکجا نشینی) ایل بیفتد.
لذا راه های ییلاق و قشلاق قشقایی ها را مسدود کردند تا آنها را به زور ده نشین کرده و از شر آنها خلاص شوند.

پاره ای از افسران بی اطلاع ویا مزدور ژاندارمری و ارتش پا را از چار چوب ماموریت های خود فرا تر نهاده و حریم خصوصی ایلات را شکسته و به بهانه خلع سلاح و یا گوشمالی یاغیان( مبارزان) به درون خانه های ایلاتی ها تجاوز کرده وبرای در هم شکستن روحیه مقاومت ودفاع، گروهی از مردان ایل را به میدان های اعدام کشاندند* و گروهی بیشتر را به بهانه اینکه به یاغیان کمک میکنند، به زندان و گروهی را در همان ایل و در پیش چشم خانواده ها مورد آزار و اذیت و تنبیه قرار می دادند.*
...دامنه این فشارهاو سرکوب های سازمان یافته حکومتی به حدی خصمانه و لجام گسیخته بود که به جرات می توان ادعا کرد که حکومت مرکزی ایران با تحمیل عمدی این شرایط غیر انسانی در فکرنابودی بخش بزرگی از قشقاییها بود که این خود با یکی از مفاد قانون نسل کشی سازمان ملل متحد مصوب 1948میلادی همخوانی دارد. لذاقشقایی ها به درستی در یافته بودند که این اقدام ها به معنی انهدام کل هویت و زندگی وتاریخ قشقایی ها می تواند قلمداد شود چرا که یک بار در زمان رضا شاه این تجربه تلخ را از سر گذرانده بودند. لذا این بار هم به طور طبیعی، تضادی آشتی ناپذیر بین قشقایی ها و حکومت مرکزی به وقوع پیوست. لذا قشقایی ها یکپارچه دست به مقاومت بالا بردند و در هر فرصت مناسب خانه های گلین دولتی را تخریب و با فروش گوسفندان خود ، دوباره مسلح شده ودر برابرتهاجم نظامی ارتش و ژاندارمری به مقاومت های مسلحانه و جنگ و گریز کوهستانی دست یازیدند. و در رویا رویی با تهاجم های دولتی، در چندین مورد حمله موتوریزه قوای دولتی را در هم شکسته و از هویت خود پاسداری کردند چرا که به غریزه دریافته بودند که برای ادامه حیات و حفظ فرهنگ ایلی خود دو راه بیشتر نمانده مبارزه و مقاومت و راه دیگر مبارزه و مقاومت . در سایه این مقاومت ها ، بار دیگر توانستند با زندگی کوچ نشینی خود، پرورش گوسفندان و بافتن قالی های پر نقش و نگار روزگار بگذرانند. این کشمکشها و جنگ و گریز با افت و خیز هایی تا انقلاب بهمن، ادامه داشت. *...

لذا نقش آقای بهمن بیگی در بستر چنین تحولات و دگر گونی های اجتماعی در ایران و در جامعه ایلی آن روز، معنی پیدا میکند . اگر بهمن بیگی نبود احتمالا شخص دیگری چنین نقشی را در تاریخ به عهده می گرفت کما اینکه خیلی پیشتر از آن دکتر محمود حسابی وزیر فرهنگ دوران مصدق چنین برنامه ای رااز لرستان شروع کرده بود و حتی خود ناصر خان قشقایی همزمان با دکتر حسابی از ایل قشقایی شروع کرد.که تاسیس مدارس قاموس(کامبیز) و صولت قشقایی در فیروزآباد و اهدا زمین و تاسیس بخشی از دانشکده ادبیات شیراز* قسمتی از آن بود که کودتا فرصت اجرایی و گسترش این برنامه ها را نداد.

لذا نقش آقای بهمن بیگی وسیستم آموزش عشایری بر اساس یک ضرورت تاریخی و نیاز جامعه ایرانی آن زمان به وجود آمد. و باید هم از ایل قشقایی شروع میشد نه از شاهسون یا بلوچستان. چرا که ایل قشقایی با آن پشتوانه تاریخی ، سیستم پیچیده اجتماعی و رهبری و توانایی های جنگاوری و اقتصاد خود کفا و خود گردان ، بزرگترین مانع برنامه های ایران به اصطلاح مدرن بود وباید تکلیف آن روشن میشد. از پایان جنگ دوم جهانی، شاه ، آمریکایی ها و از همه بیشتر انگلیسیها به دنبال تعیین تکلیف با قشقایی ها بودند.* وراههای متفاوتی را نیز آزمودند.
در گیری مسلحانه، بمباران ایلات در کوچ بهاره، دستگیری و اعدام رهبران ایل، استخدام خان های درجه 2 به عنوان مشاور دستگاه ها و خرید آنها به عنوان ساواکی، استخدام فرماندهان چریکهای ایلی وابسته به ژاندارمری ( بخوانید سپاه پاسداران عشایر)و حتی تخته قاپی کردن ایل و حتی کوچاندن اجباری طوایف مسلح و مبارز قشقاییها تحت نظارت ارتش و ژاندارمری* و) همان سیاستی که آمریکایی ها با قبایل سرخ پوستان چروکی در آریزونا کرد)..... اما هیچ کدام نتیجه بخش نبود تا بالاخره با صلاحدید مشاوران آمریکایی اصل 4 ترومن ( بخصوصWilliam Warren)* راه دراز استحاله فرهنگی ( aculturalization ) , ویا ( ( assimilation در برنامه قرار گرفت . در حقیقت برآمدن آقای بهمن بیگی همزمان است با افول قدرت ایلخان و سایر خوانین درجه یک قشقایی و این دو در ارتباط تنگاتنگ با یکدیگر قرار داشتند با یک رابطه خطی معکوس(Negative correlation ( البته این دگر گونی و جابجایی آرام و بدون تلاطم صورت نمی گرفت مقاومت های خونین و بحران ها فرونمی نشست.

بر زمینه این تحولات، باقیمانده خوانین و طبقه فرمان روایان، در برابر این تغییرات دست به مقاومت بالا بردند و در سنگر دفاع از هویت فرهنگی قشقایی شورش های دهقانی چندی را دامن زدند. گروهی از قشقایی های جوان نیز با الهام گرفتن از انقلابات کوبا وچین، از خارج مخفیانه به جنوب آمدند تا شورش های دهقانی و مقاومت های مسلحانه ایلی موجود را سازماندهی کرده وبه اصطلاح شهر ها را از طریق روستاها وایل ها به محاصره در آورندو حکومت مرکزی را به عقب برانند (فعالیت های بهمن قشقایی، ایرج و عطا کشکولی، برادران موصلو، مسیح بلوردی و دشتی گله زن و دیگران از آن جمله اند)*. مردم عادی قشقایی از این نابسامانی به سختی آسیب می دیدند و این گونه جنگیدن دایمی و نا امنی را مناسب زندگی عادی خود نمی دیدند و به دنبال راه فرجی بودند.

مشاوران آمریکایی «اصل چهار ترومن» که حالا همه جا حضور داشتند بخصوص در فارس، راه چاره را در آموزش نسل جدید قشقایی یافتند و حکومت شاه را قانع کردند که با قشقایی ها باید چاره ای دیگر اندیشید و برنامه «آسیمیلاسیون» (یا استحاله فرهنگی) قشقایی ها در جامعه بزرگ و نو پای مدرن ایران را با حوصله زیاد اجرایی کرد. آقای محمد بهمن بیگی شخصی بود که این مهم به عهده اش گذاشته شده بود* او با آشنایی به زبان انگلیسی وآشنایی به چم وخم جامعه ایلی و با تیز هوشی استثنایی خود توانست اعتماد قشقایی ها، دولتیان، شاه، برنامه ریزان اصل 4 ترومن رادر یکجا به دست آورده و فورمول حل مسئله قشقایی ها را تئوریزه کند.
انقلاب اسلامی 1357 تمام کاسه کوزه ها را بر هم ریخت و جامعه قشقایی را این بار به شوک اجتماعی و گیجی روانی دراز مدت فرو برد. با وجودی که رهبران ایل پس از سالها تبعید و در بدری با خوش بینی فروان به ایل باز گشتند و با رده های بالای جمهوری اسلامی دست همکاری و اخوت دادند، و در اولین انتخابات به مجلس شورای اسلامی راه یافتند، اما متاسفانه سیاست حکومت در رابطه با قشقایی ها همان سیاست حذف و استحاله بود.
این بار استحاله قشقایی ها به شکلی گسترده تر و خونین تر با سر پوشی از اسلام، در دستور کار حکومت جدید قرار گرفت. برنامه ریزان جمهوری اسلامی با تشکیل سپاه پاسداران مسلح عشایر جنوب، همان ارتش قزلباشان ترک را در ایلات جنوب باز سازی کردند تا هرگونه مقاومت محلی و ملی را به دست همان ایلاتی های تازه قزلباش و تازه شاهسون به خاک و خون کشیده و برنامه ناتمام استحاله فرهنگی و قومی قشقایی ها را به انجام برسانند.
اما به شکلی دیگر، این بار به شکل استحاله شدن در امت بزرگ اسلامی. چرا که حکومت جدید با بهره گیری از تجربیات شاهان پهلوی، حل مشکل قشقایی ها را در حل شدن فرهنگ، زبان، موسیقی و زندکی کوچ نشینی قشقایی ها در فرهنگ مسلط حاکم می دید آن هم نه به دست دیگران ، بلکه توسط خود قشقاییها. برنامه ریزان و جامعه شناسان حکومت اسلامی با کپی کردن برنامه های شاه و اصل 4 ترومن ، این بار هم استحاله و انهدام قشقایی ها به دست قشقایی های شیعه را اجرایی کردند تا خصومت و مقاومت در برابر حکومت اسلامی را به حد اقل رسانده و دشمنی و نفاق و دو دستگی را در جامعه قشقایی به حد اکثربرسانند.

بر زمینه این ناشی گری ها و ندانم کاری ها در 32 سال گذشته، جمهوری اسلامی، نا کار آمدی برنامه های خود را در رابطه با قشقایی ها آشکار کرده وعملا سیاست انگلیسی ها را در مورد قشقایی ها به کار برده. یعنی سرکوب قشقایی ها به دست قشقایی ها و دامن زدن به تضاد و اختلاف در قشقایی ها با توجیهات خودی و ناخودی یا اسلامی و غیر اسلامی (برای مثال اعدام خسرو خان، معروف ترین خان قشقایی، به دست سپاه پاسداران قشقایی و انحلال سیستم آموزش عشایری سیار، نمونه های بارز این سیاست است). در نتیجه این بی سیاستی، زمینه خصومت و پدر کشتگی یا گرایش به گذشته را در بخشی از جوانان قشقایی دامن زده تا جایی که امروز حکومت ، تلاش می کند باقیمانده ایل را از درون دو تکه کرده تا در یگانگی و یکپارچگی آن اخلال ایجاد کند. در حال حاضر به طورمصنوعی، در یک طرف طرفداران آقای بهمن بیگی و آموزش عشایر صف کشیده اند و در طرف دیگر باز مانده تفکرات خان خانی و پان تورکیسم ناسیونا لیست 50-60 سال پیش پرو بال گشوده اند و بر طبل هویت یابی کهنه می کوبند. هر دو این گرایش ها دیگر به گذشته تعلق دارند وامکانات زندگی دوباره را از دست داده اند. هویت قشقایی ها امروز نه بر پشت اسبان تیز تک یا برنوهای خوش دست و یا رمه ها، شترها، ییلاق ها و قشلاق های فراخ معنا پیدا می کند و نه در شعرآقای با بادی در «گچ سفید فشنگم، تخته سیاه تفنگم».*

امروز جمعیت دو ملیونی قشقایی ها به سه شیوه مختلف زندگی می کنند گروه کوچکی هنور به شیوه قدیم به شبانی مشغولند و از راه دامداری و ییلاق و قشلاق کردن روزگار می گذرانند و زندگی سخت و پرخطر و کم رفاهی دارند. چرا که ایل راه ها بسته شده اند و شهرک سازی ها و جاده های عریض وطویل منابع طبیعی را از آنها گرفته وزندگی به شیوه قدیم را تا حدی ناممکن کرده است.

گروه بزرگی از قشقایی ها از جا کنده شده اند و هنوز جای گیر نشده اند و این گروه عظیم از زندگی چادر نشینی به روستاها و شهرک های اطراف اصفهان ، شیراز، شهرضا ، آباده ، کازرون ، گچساران، فراشبند و فیروز آباد مهاجرت کرده و شهرک های ترک نشین یا نیمه ترک نشین به وجود آورده اند و اردوی کار ارزان و یا جمعیت نیمه بیکاران را به وجود آورده اند.

نوعی زندگی بین ایل وشهرو بین سنت و مدرنیته را تجربه میکنند.و گروه سوم (که از میزان جمعیت و پراگندگی آن آمار معتبری در دست نیست)، گروهی مرفه تر، آموزش دیده تر، متنعم تر ، آشناتر به زندگی امروزی ومدرن ، کار آفرین تر، چشم وگوش بازتر که حصار تنگ زندگی ایلی/ روستایی و دور شهری را رها کرده ودر شهرهای بزرگی چون شیراز ،اصفهان وتهران حتی اروپا وکانادا و آمریکا زندگی می کنند و بخشی به عنوان تکنو کراتها، مستخدمین دولتی ، سیستم اداری جامعه شهری را به دوش می کشند وروی به آینده دارند تا به گذشته. چه عامل یا عواملی این سه گروه نا متجانس را به هم پیوند می دهد یا خواهد داد، ارزش واکاوی وکنکاش را دارد و شاید از عاجل ترین و حیاتی ترین ضرورت های تاریخی این قوم باشد.

کنکاشی علمی و جمعی بایسته است تا روشن شود کدام عامل یا عوامل می تواند بار دیگر این ایل چند ملیونی را به هم پیوند داده و آن را از انهدام نجات دهد؟ زبان ترکی قشقایی ؟ یا هویتی متفاوت به نام قشقایی؟ و یا مفهومی وسیعتر به نام فرهنگ قشقایی؟ که به زبان ترکی قشقایی به آن می گویند: (قشقایی لیگ).ویا مطالبه عمومی برای به رسمیت شناختن استانی به نام قشقایی؟ شاید بهتر باشد گروهی از تحصیلکرده های قشقایی دست ها را بالا بزنند و با ایجاد یک سازمان فرهنگی با کاری جمعی وعلمی این مهم را به انجام برسانند. گروهی فرهیخته، بدون برنامه سیاسی،آشنا به تاریخ وفرهنگ ایران و قشقایی،که نمایندگی هر سه گروه یاد شده قشقاییها را در بر بگیرد، و با نمایندگانی از زنان، جوانان و سا لمندان نسل پیشین.

قشقایی ها یک باردیگر در سر بزنگاه تاریخی خود قرارگرفته اند. بزنگاهی به مراتب خطرناک تراز گذ شته. به نظر می رسد باید از این (دامگه حادثه) با یکپارچگی، سخت کوشی، و تیزهوشی بیرون روند. قشقایی ها یقینا چیزی برای گفتن دارند و سخنی برای شنیدن و تجربه ای برای آموختن. آن هم در ساختن ایرانی آباد و آزاد که همه شهروندان آن در عمل دارای حقوق اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و زبانی مساوی باشند. سر زمینی که در آن ترک و لر، فارس و کرد، بلوچ و ترکمن، روستایی و شهری، زن و مرد، بی دین و با دین، شیعه و سنی، همه به یک میزان ایرانی باشند. به یک میزان مالیات بدهند و به یک میزان اجازه کار، تلاش و تحصیل داشته باشند واز همه مهمتر به یک میزان انسان باشند بدون هیچ و هیچ حق ویژه مذهبی، زبانی، قومی و جنسی.( یعنی ایرانی آزاد، آباد، و چند فرهنگی)

اگر قشقایی ها بتوانند با پشتوانه فرهنگی و زبانی و تاریخی خود به این سو کشیده شوند، در آبادی و آزادی ایران فردا نقش خواهند داشت و به عنوان بخشی از جامعه ایران در ساختن جامعه فردا سهیم خواهند شد. وگرنه با آه و ناله کردن، دیگران را سرزنش کردن، برای گذشته مرثیه خواندن، بر طبل اختلافات کوبیدن، و غافل از ضرورت تاریخ بودن آنها را به عقب خواهد برد نه به جلو.
ما را و ایران را مباد چنان روزهایی.


سیز ساغ ویوردوموز داهاای گون اولسون


منابع فارسی

1.ایل ها،چادر نشینا ن و طوایف عشایری ایران. دکترایرج افشار1366

2.ایلات و عشایر. انتشارات آگاه( دکتر سیروس پرهام .) 1360

3.نامه نور-ویژه نامه قشقایی ها.شماره 4 و 5 سال 1358

4.عشایر مرکزی ایران-دکترجواد صفی نژاد1368

5.فارس و جنگ بین الملل 1و2 تالیف: محمد حسین رکن زاده آدمیت1370

6. تاریخ وقایع عشایری فارس تالیف: مظفر قهرمانی ابیوردی 1373

7.ایل قشقایی، توصیف و تحلیلی از ساختمان اقتصادی،اجتماعی و فرهنگی. تالیف:دکتر حبیب اله پیمان 1347

8. پرچمدارحماسه جنوب، صولت الدوله قشقایی، تالیف:منوچر کیانی 1382



منابع انگلیسی

1. The Qashqa’i of Iran by Lois Beck 1986

2.The Qashqa’i Nomads of Fars by Pierre Oberling 1974

3.The World of Allah by David Douglas Duncan 1982

4. Strange Lands and Friendly People by William Douglas1954

5. Formal Education and Ethnic Identity among Qashqa’i of Iran

Phd dissertation by Dr. Mohammad Shahbazi St. Louis.1998

6. Documentary film about Qashqa’i migration( The Woven Garden

Produced by B.B.C- 1964)

برگرفته از سایت اخبار روز