به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



یکشنبه، آبان ۰۷، ۱۳۹۱

محمد علی مهرآسا
عُمر تلف کنندگانی که نام برنامه ساز
تلویزیونی برخود نهاده اند!!
  من چنانکه در پیش نیز گفته ام، همانند بسیاری از ایرانیان، دیش برای دیدن برنامه های تلویزیونهای ایرانی ندارم؛ و از این جهت خود را خوشبخت احساس می کنم. هیچ پروائی هم ندارم که بگویم دستکم نود و پنج درسد برنامه های تلویزیونها ایرانی بی ارزش، بی محتوا، پرت و آشغال است. گفتم برنامه ....!!!
  از زبانم لغزید. زیرا هیچ برنامه ای درکار نیست:

هنگامی که کانال را باز می کنید، پس ازمقداری آگهی تجارتی اعلام می شود:«حال نوبت برنامه آقا و یا بانو فلان است... آنگاه آقائی با کراوات و پوشت، یا بانوئی با آرایش غلیظ و ماتیک سرخ تند و زننده پشت میز می نشیند؛ و پس از سلام و چاق سلامتی با بینندگان، بدون اینکه اعلام کند برنامه اش چیست و چه گلی می خواهد بر سر و زلف تماشاچی ها بزند(جز آقای بهرام مشیری)، مقداری سخنهای بی پایه و بی مایه سرهم بندی کرده و باری بی ارزش از چنته خود را بر زمین می نهد؛ و سخنهای هزار بار گفته را باز می گوید و... بعد یا با تلفن فردی را به مصاحبه دعوت می کند و در مورد خاندان پهلوی؛ فرق بین مصدق و رضا شاه؛ خدمات آریامهر به کشور؛ آیا از محمد رضاشاه میهن پرست تر کسی را سراغ دارید؟!! یا امروز می خواهیم از بینندگان بپرسیم که آش آلو را چگونه می سازند؛ یا چه کسی نخستین بار سیر ترشی را درست کرد ...و جفنگهائی از همین دست برایش سوآل طرح کرده و سپس از مردم پرسش و حرافی می طلبد؛ و یا اعلام می کند تمام خطوط تلفن ازسوی بینندگان اشغال و روشن است. آنگاه با بیننده عزیز نخستین، با الو بفرمائید، خط تلفن را باز می کند تا ایرانیان بی کاری که اکثر در سن و سال پیری در خانه لمیده و ایام بازنشستگی را می گذرانند و عمر را به جای خواندن کتاب در پای این صندوقهای رنگین کمان تلف می کنند، بر روی خط تلفن بیایند و سخنانی بی ارزش در حدود همان فرموده های بی ربط بانو یا آقای برنامه ساز را بیان کنند.

به همین دلائل، من اگر چنین برنامه هائی را تماشا کنم، نه تنها خود را حقیر، بلکه مجرم می یابم.

روز سه شنبه 23/10/2012 یکی از دوستان که برنامه ساعت 7 بعد از ظهر روز جمعه 19/10/2012 آقای میبُدی در تلویزیون پارس را ضبط کرده بود، آن را از راه ای - میل برایم فرستاد تا افاضات ایشان را همراه با دیدن تصویرش گوش کنم.

آقای میبُدی برنامه اش را با پرخاش به فردی دیگر که درهمان تلویزیون برنامه دارد( بدون نام بردن و تنها با اشاره و ایما) شروع کرد و منظورش آقای بهرام مشیری بود. البته آقای مشیری از تلویزیون پارس وقت خریده است و در ازاء اجرای برنامه اش به آقای شجره پول می پردازد. ولی در عوض آقای میبُدی حقوق ماهانه دریافت می کند و آن گونه که من شنیده ام ماهانه ای در حدود 3000 دلار می گیرد. دست مریزاد! لابد صاحب تلویزیون در او معجزی دیده است که چنین درموردش دست و دل باز است.

آقای میبیدی با رنگ و روئی برافروخته و در کمال عصبانیّت شروع به ناسزا گوئی به کسانی کرد که از برنامه ی حضرتش ایراد گرفته و انتقادکرده بودند. و آنگاه با تشدد و عصبیّت نخست به آقای مشیری و برنامه اش - که بسیار پر بیننده تر از میبُدی است - پرخاش کرد و از عکسی که از زنده یاد مصدق در روی میزش می گذارد، ایراد گرفت و او را به فرد پرستی و تعصب متهم ساخت. سپس چاک دهان را درید و به هرکس که جفنگهایش را نمی پسندند، ناسزا گفت.

آقای میبدی چون برنامه ساز نیست و تلویزیون باز است؛ و چون چیزی برای گفتن با مردم ندارد؛ و چون وقت خود را تلف نمی کند که در مباحث و مسائلی مطالعه و غور کند و آن را برای بینندگان بیان فرماید؛ و بالاخره چون توانا و مایل به ساختن برنامه نیست، برای پرکردن وقت و اتلاف زمان، کسی و یا آشنائی را به سخنسرائی ی تلفنی دعوت می کند و با دو ساعت بی برنامگی با اندکی پیشگفتار و پرسشهای بی مقدار از شخص مدعو، بینندگان بیکار و بی عار برنامه اش را سرگرم می کند. هم اکنون چند ماه است که از طریق تلفن راه دور با آقای علی میرفطروس در فرانسه در تماس است و او را به گفتن دروغ و یاوه سرائی وادار می کند. روشن است هزینه تلفن را نیز آقای شجره از بودجه تلویزیون پرداخت می کند تا این دو هماندیش بیش از پیش تاریخ را مسخره کنند و نامش را تاریخدانی بگذارند!

از لحن کلام جناب میبدی دریافتم که گویا آقای مشیری از برنامه ی سه ماه سخنسرائی ی همان فرد روان پریش ساکن فرانسه ایراد گرفته و بر نوع برنامه اش انتقاد کرده است. ولی آقای میبدی که خود تاب این انتقاد را نیاورده است، به منتقدین می گوید شما مستبدید و انتقاد را برنمی تابید! جل الخالق از این همه رو!

تمام ماحصل سخنان آقای میبدی این بود که « اینگونه افراد که دم از آزادیخواهی می زنند ، آزادی را تنها برای خودشان می خواهند و از اینکه دیگران آزاد باشند سخن بگویند، هم در هراسند و هم خشمگین!...»(نقل به مضمون...) او عقیده داشت که این افراد مستبدند و آزادی را فقط جهت انجام و اعمال اندیشه و ذهنیّت خود فریاد می زنند. فزون برآن، بسیار تندخوئیها و حتا توهینها را نسبت به منتقدین برنامه اش بر زبان راند. آقای میبدی مرتب تکرار می کرد که 400 تلویزیون در امریکاست وهیچ برنامه سازی عکس در روی میزش به هنگام برنامه نمی گذارد. که البته قیاسی مع الفارق بود. زیرا:

1- در امریکا بسیار بیشتر از 400 کانال و شاید بالغ بر چهار هزار کانال تلویزیون وجود داشته باشد.

2- برنامه سازان امریکائی نیازی به عکس گذاشتن ندارند. زیرا آنان هیچ یک در پی باز نویسی شرح حال سیاستمردان درگذشته ی امریکا نیستند؛ و کشورشان دچار خفقان استبداد نیست بل از چنان رژیم دموکراتی برخوردار است که هیچ مشکلی در زمینه عکس گذاشتن ندارند. لذا همگی سرگرم بررسی و کند و کاو سیاست و اوضاع زمان و گزارشهای روز کشور خویشند.

3- در برابر این سخن بی جای آقای میبدی، این پرسش ظاهر می شود که کدام یک از آن برنامه سازان امریکائی که عکس روی میزشان نیست، برنامه ای چنین جلف و خنک و بی محتوا همچون اتلاف وقتهای آقای میبدی و دیگر حضرات ایرانی برنامه ساز ارائه می دهند، و به جای خلاقیّت و تولید برنامه، با تلفن با مردم عادی و ناشناس یاوه گوئی می کنند؟ این چنین برنامه هائی فقط خاص ما ایرانیان بی مایه و فرومایه است.

حضرت میبدی پس از بیست دقیقه فریاد و دشنام و بیراهه روی، خبر داد که اکنون با یکی از تاریخ دانان از راه تلفن سخن خواهیم گفت و به سخنان ایشان گوش خواهیم سپرد. بدیهی است فرد مورد نظر آقای میبدی کسی نبود جز جناب علی میرفطروس که آقای میبدی از او با عنوان دکتر میرفطروس یاد می کرد و نام می برد. پیش از تماس تلفنی، به ذکر صفات و مناقب و کاراکتر... آقای میرفطروس با همان عنوان دکتری پرداخت و فرمود:

«بعضی افراد تاریخ خوانند و بعضی تاریخدان. آقای دکتر! میرفطروس از لون دوم است و تاریخدان است...»

نحست بگویم علی میرفطروس لیسانسیه علوم اجتماعی است و نه دکتر؛ آن هم نه از دانشگاه تهران بل از دانشگاه تبریز در 35 سال پیش... البته آقای صمدانی صاحب دانشکده ای اسمی در شهر ساندیاگو که با گرفتن دلار لیسانس و دکترا می فروشد و هیچ یک از آن مدارک را دولت امریکا به رسمیّت نمی شناسد و قبول ندارد، چند سال پیش به او و آقای ناصر انقطاع (که لیسانس حقوق از دانشگاه تهران دارد) و یکی دو فرد دیگر عنوان دکتری افتخاری از سوی دانشکده خویش اعطا و مرحمت فرمود که مطلقاً ارزش علمی ندارد. ولی حضرات به ریش گرفتند و دکتر شدند!!!

دکترای افتخاری عنوانی است تجملی و صوری که اهدایش بر روی تعلیم و تعلم و دانش پژوهی نیست و بر حسب خدمت و یا کمکی که آن فرد به دانشگاه اهدا کننده کرده است، در پاداش، این عنوان صوری و تشریفاتی به او اهدا می شود.همین و همین. گیرنده دکترای افتخاری برای دریافتش نه درسی خوانده و نه تز و پایان نامه ای را گذرانده است. و تنها ایرانیان بی مایه هستند که اگر به این عنوان دست یابند آن را در پیش نام خود می آورند. از حق نباید گذشت که خانم فرح دیبا شهبانوی سابق، بیش از ده نوع از این عنوان دکترای افتخاری را هدیه گرفته و هیچگاه خود را دکتر خطاب نکرده است.

اما با وجود این بی ارزشی از نظر علمی و فنی، چند ماه پیش همین عنوان فرمایشی را آقای دکتر صمدانی از جناب میرفطروس پس گرفت؛ و به خاطر انتشار اعلامیه ای که میر فطروس در دعوت نیروهای بزرگ جهانی برای حمله به ایران منتشر کرده بود، آقای دکتر صمدانی به صورت علن و کتبی اعلام فرمود که عنوان دکترای افتخاری را از میرفطروس پس گرفته است. پس دکتر خواندن آقای میرفطروس از سوی آقای میبدی، بیان یک نوع ناروائی و دروغ است.

تبصره- من دستم تنگ است و پول نقد در بساطم نیست، ولی حاضرم هزار دلار از روی کریدیت کارد به آقای میرفطروس بپردازم تا بتوانم گواهی نامه ی محکم و با ارزش دکترایش را نگاه کنم!

دوم - اینکه آقای میبدی در توصیف دوستش میرفطروس او را تاریخدان و نه تاریخ خوان معرفی کرد، و فرمود در مقولات تاریخی، جمعی تاریخ خوانند و گروهی تاریخدان؛ و آقای میرفطروس از گونه دوم است و تاریخدان است، بیان واقع نیست. این ادعا اگر نشان نا آگاهی به موضوع نباشد، به نوعی آدرس غلط دادن است. تاریخ خوان و تاریخ دان درست است از منظر لغوی متفاوت اند، ولی باهم روابط تنگاتنگ دارند. زیرا تاریخ وجغرافیا جزو علوم انسانی است و درزمره دانشهای فنی و ریاضی نیستند که نیازمند بررسی در لابراتوار و انجام آزمایشهای علمی و حل مسائل پیچیده داشته باشند. برای اینکه تاریخدان شوید، باید و باید تاریخ را بخوانید. تاریخ در صحن آزمایشگاه های شیمی و فیزیک و پزشکی نیست. تاریخ در روی کتیبه ها و درون لوحها و کتابها حک و چاپ شده است و باید رفت و آنها را پیدا کرد و خواند و حاصل را به صورت مکتوب درآورد و یا به خافظه سپرد. بنابراین هرکس که با دقت و پشتکار کتیبه ها، الواح، دست نوشته ها و کتابهای تاریخی را بخواند و به مطالعه در حوادث و روابط تاریخی بپردازد، سرانجام زمانی تاریخدان می شود. حتا نیاز به استاد ندارد؛ و مورخان زمانه تنها از روی علاقه و سلیقه، در پی فهم و درک تاریخ دویده و به آن رسیده اند.

البته روشن است که در هر دوره و زمان کسانی هستند که مایل و خواهانند که وقایع و حوادث را یاداشت کنند؛ و علاقه مندند در همان زمان اتفاقات را آنگونه که صورت گرفته در دفترها ثبت و ضبط کنند تا آیندگان از ماوقع زمان باخبر شوند. تاریخدان کسی است که این نوشتارها و یاددداشتها را به دقت می خواند و بررسی می کند و از مجموعه آنها کتابی درست و راستکردارانه به چاپ می رساند. تاریخ خوان نیز کسی است که این کتابها و تحقیقات را می خواند و به وقایع آگاه می شود. مانند خود آقای میبدی!

اگر آقای میبدی اهل مطالعه نیست و برنامه تلویزیونی اش را نیز مانند کسب و کار بازاریان می داند و در نتیجه نیازی به مطالعه برای برنامه سازی و سخن با مردم ندارد، مشکل خود میبدی است که هیچ تحقیق و جستجوئی را برای انجام برنامه تلویزیونی از پیش تهیه نمی بیند؛ و همانند امام جماعت مساجد، عبا را به دوش افکنده و راهی مسجد(تلویزیون) می شود تا مؤمنان در پشت سرش، نماز را به او اقتدا کنند. یا همچون دکانداران، شب می خوابد و بامدادان دکان را باز می کند و منتظر مشتری می نشیند. شما به یاد آورید که آقای میبدی در این چندین سال کدام مطلب علمی و یا تحقیقاتی را در برنامه اش مطرح و بیان کرده است. آنچه او به عنوان برنامه ی تلویزیون اجرا می کند، از هرکس دیگری ساخته است. زیرا تنها مشتی حرافی و لفاظی است و سپس گوش دادن به سخن تلفن کنندگان!!!.

سوم - من اعلام می کنم آقای میرفطروس تاریخدان نیست. زیرا اگر تاریخ دان بود، تاریخ را درست و همانگونه که هست و بوده بیان کرده و به طور کلی حقایق را بازگوئی و باز نویسی می کرد. در حالی که آقای میرفطروس دروغگو است و وقایع و حوادث را مطابق میل و آرزوی خود از یک سو، و تمایل طرف مقابل از سوی دیگر، می سازد و بازخوانی می کند! و اتفاقات را سلیقه ای بررسی می فرمایدو حوادث برحسب سبک و سنگینی ارزش مادی پیدا می کنند. درضمن آنچه در پاسخ آقای میبدی می گوید، همه نوشته هائی از پیش تهیه شده است که حضرت میرفطروس بسان انشا نویسان دوران قاجار آن را با تومأنینه می خواند.

چهارم اگر آقای میبدی به ادعای خود آزادیخواه است و مایل است دیگران تحمل قبول هرنوع سخنی حتا دروغهای مشتریهای او را داشته باشند، باید این حق را به دیگران هم بدهد که اهل انتقاد و ایراد باشند و سخنان او و دوستان دروغگویش را نقد و بررسی کنند. جناب میبدی ماه ها یک نفر را به دروغ پراکنی وامی دارد؛ و توقع دارد هیچ کس این دروغها و یاوه ها را نقد نکند!!!

منظور شما از آزادیخواهی همین است آقای میبدی؟؟!!

نه حضرت! تاشما و میر فطروس به یاوه سرائی و دروغگوئی مشغولید، ماهم محقیم و باید به شما پاسخ دهیم و یاوه ها را به نقد بکشیم! شما حرف می زنید ماهم حرف می زنیم. تفهیم شد...

آقای محمد امینی کتاب باارزش «سوداگری با تاریخ» را به همین منظور نوشته است.

کالیفرنیا 27/10/2012 دکتر محمد علی مهرآسا