محمدعلی مهرآسا
بحران اقتصادی
و سرنوشت حکومت فقیهان
بحران اقتصادی و فساد روزافزون مالی چه سرنوشتی را برای حکومت فقیهان رقم خواهد زد؟ پاسخ این پرسش را من نمیدانم و نمیتوانم جوابی درست و زیبنده ارائه دهم. زیرا عوامل و پارامترهای بسیاری در پاسخ به این پرسش دخیل است. تنها میتوان حدس زد.
مشکل و معضل صعودِ بهای دلار و یا به طور کلی ارزهای خارجی، بهانهای شده است برای دولت و حاکمان آخوندی که عدهای از قبیلهی اجنه و ناپیدایان را مقصر معرفی کنند و موضوع را به یک توطئهی داخلی ربط بدهند. حال آنکه مسئله بسیار بغرنجتر از این تشبثها است. آقای احمدی نژاد در مصاحبه مطبوعاتی اش فرمود: «۲۲ نفر نبض کار ارز را در دست دارند و باعث بحران ارزی در کشور شدهاند» لابد ۲۲ نفری که نیروی دولت قادر به مهارشان نیست توانی بالاتر از رئیس قوه اجرائی کشور دارند؛ و باید در زیر حمایت و محبت رهبر باشند که رئیس جمهوری توانا به بردن نامشان نیست! خبرگزاریهای دولتی نیز پنجشنبه ۴ اکتبر (۱۳ مهرماه) از قول فرمانده نیروی انتظامی نوشتند که این نیرو ۱۶ نفر را در رابطه با بحران ارز دستگیر کرده است. بدیهی است این کار همچون دیگر امور مربوط به این حاکمیّت، سربسته و مخفی است و کسی نه آن ۲۲ نفر ادعائی احمدی نژاد را میشناسد و نه نام و نشان آن ۱۶ نفر بازداشتی توسط نیروی انتظامی را میداند.
حدود هفت سال از آن زمان میگذرد که احمدی نژاد اعلام کرد لیست دزدان و اختلاس کنندگان بیت المال را در جیبش نگه داشته است؛ ولی - به زعم او - هنوز قادر به افشاء نامهای آن لیست نیست. در این مدت تنها معاونش «رحیمی قروهای» میلیاردها تومان به جیب زده اما کسی پیگیر موضوع نشده است؛ و آن حضرت که زمانی در قروه کردستان یک فرد عادی و معمولی در شهرستانی کوچک بود، اکنون به یک میلیاردر نامدار تبدیل شده است و در بهترین نقطه تجریش در خانهای چند میلیاردی زندگی میکند.
مشکل ارز و صعود شتابان بهای آن در کشور، حاصل هیچ گونه توطئهی دلال و صراف نیست؛ بل علتش اقتصاد داغان و بیمار اسلامی است و هیچ ربطی به توطئه و دلال بازی ندارد. اقتصاد ایران چون از همان روز نخست حاکمیّت آخوندی بنایش بر خریّت نهاده شد، امروز به سرنوشتی خرکی رسیده است و سخن خمینی که «اقتصاد مال خر است» نمود خود را به دید همگان رسانده است؛ و بساطی خرکی بر پدیدهی مالی کشور حاکم است.
اقتصاد علاوه براینکه خود علمی وسیع و مهم است، ارتباطی تنگاتنگ با ریاضیات دارد و همان دقت و ظرافت دانش ریاضی را درخود نگه داشته است. بنابراین نادانی احمدی نژاد و عدم اطلاع هیئت دولتش اجازه نمیدهد با بحرانهائی که ازروی قوانین ریاضی ایجاد میشوند مبارزه و مقابله کنند. حل مسائل ریاضی اندیشهای پویا و تیز لازم دارد و با دروغ پردازی و گنده گوئی مشتی نادان مسئله حل نخواهد شد.
****
از همان ابتدای انقلاب، مشکلاتی فوق العادة توسط انقلابیهای تندرو با پشتیبانی خود خمینی در کشور پدید آمد که پیامدهای انقلاب را که جنبه ناگزیر داشت به جای ترمیم به سوی تخریب بیشتر کشاند. ازآن جمله:
۱- عدم آگاهی خمینی رهبر انقلاب از مسائل ارتباطات جهانی و دولتمداری؛ و دید کوتاهش نسبت به زمامداری که چیزی شبیه حکومت چهارسال و چند ماه علی ابن ابوطالب در ۱۴ قرن پیش را در ذهن پروریده بود، مانع شد که دولت موقت بتواند اوضاع درهم ریخته را جمع و جور کند؛ و درنتیجه با شعارهای افراطیها فرصت هیچ کاری نیافت.
۲- یورش دانشجویان پیرو خط امام به سفارت ایالات متحده و گروگانگیری ۴۴۴ روزه ۵۲ دیپلومات، ایران را رسماً در برابر ایالات متحده قرار داد و هرگونه تصمیم عُقلائی نسبت به نگهداشت کشور و ترمیم خرابیهای حاصل انقلاب را از بین برد.
۳- استعفای کابینه مرحوم بازرگان که به هرحال وزرایش افرادی تکنوکرات و اغلب سیاسی و آگاه به مسائل و روابط اجتماعی و بین المللی بودند، سبب ایجاد کابینهای تازه با سرپرستی شورای انقلاب شد؛ که چون آیت الله طالقانی را نیز ازدست داده بود، جز هرج و مرج جدید حاصلی نداشت.
۴- تأیید نهادن خمینی بر جهالت مشتی جوان احساساتی در تسخیر سفارت امریکا؛ و شیطان بزرگ خواندن امریکا و دشمن تراشیی عمدی از دولت ایالات متحده که بیشتر جنبه رقابت با کمونیستها را داشت، ایران را اندک اندک به سوی نوعی انزوای مشهود کشاند.
۵- انتخاب آقای بنیصدر به عنوان رئیس جمهوری در زمستان ۱۳۵۸، به جای ایجاد توازن و آرامش، باعث دو دستگی و خلق نوعی کینه و دشمنی بین دولتمداران شد. زیرا آخوندها به رهبری بهشتی و رفسنجانی و خامنهای، خود تشنه قدرت و زعامت بودند؛ و با آقای بنی صدر نه مخالفت، که دشمنی میورزیدند؛ و وجود او را در این پست برنمی تافتند. آنگونه که مبارزه با بنی صدر، ارجح بر مبارزه با صدام حسین بود. رفسنجانی همان زمان در جائی گفته بود: «ما در ایران انقلاب کردیم ولی رئیس جمهوری از فرنگ برگشته را به ما تحمیل کردند»
۶- حمله ارتش صدام حسین به ایران که زمینه اش را خمینی با صدور انقلابش چیده و با خرابکاری در لولههای نفتی عراق بهانه به دست صدام و امریکا داده بود، به کل وضع مملکت را به هم ریخت؛ و هشت سال مردم علاوه بر تحمل کمبود مواد غذائی و لوازم زندگی، پیوسته در هراس موشکهای عراق بودند و چند سد هزار نفر نیز کشته و معلول تقدیم روان پریشان خمینی کینه توز کردند تا خاک وطن را حفظ کنند. اما باوجود این، خمینی باز هم حاضر به ترک مخاصمه نبود و به هنگام قبول، آن را به نوشیدن جام زهر تشبیه کرد. زیرا کشتن جوانان و فلاکت روزافزون کشور برایش اهمیّت نداشت. او با صدام به خاطر بیرون کردنش از عراق کینه داشت و با تعصب میخواست به هر قیمت که شده تاوان این توهین را بستاند و او را نابود کند.
۷- پایان جنگ و مرگ خمینی، فضائی جدید به وجود آورد و آقای رفسنجانی، ناپخته و نسنجیده آخوندی کم مایه ولی دغل را به نام علی خامنهای برای جانشینی خمینی معرفی و به مردم تحمیل کرد که سرانجام اکنون چون یک افعی بر گنج زمامداری چنبر زده و از ریختن زهر به جان حامی نخستینش نیز ابائی ندارد. رفسنجانی نیز در این سودا و سود از ریاست مجلس به ریاست جمهوری تغییر مقام داد و به نام دولت سازندگی، ایران را به زیر وام چهل میلیارد دلاری جهت ساخت و ساز کشور برد. در زمامداری رفسنجانی نیز، دلار از ۱۰۰ توان به بیش از هزار تومان صعود کرد و اقتصاد جنگی به نوعی اقتصاد بی مهار تبدیل شد که حاصلش گرانی و تورمی چشمگیر بود.
۸- پس از ۸ سال زمامداری توسط شیخ سازندگی، کشور با این تورم و آن وام کلان تحویل آخوندی دیگر به نام محمد خاتمی شد که هم خوشخنده بود و هم تاحد بیش از انتظار آخوندی آزادیخواه و دموکرات. تا جائی که گفت: «... به جای مرگ بر فلان و بهمان ... بگوئید زنده باد مخالفم...» اما بدبختانه بیعرضه و مسامحه کار بود؛ و معلوم نبود در انتظار چیست. اما به هر طریق مقداری بسیار از وام کشور را پرداخت و اقتصاد را نسبتاً سرو سامان داد.
اما حضرت خلیفه و رهبر، آخوند خامنهای حتا وجود چنین کسی را در زمامداری، تاب نیاورد و برایش مرتب تولید بحران کرد. درعوض و برای دهن کجی به مردمی که خواهان آزادی و دموکراسی بودند، کشور را به ملیجک جاهل و خودخواه خویش به نام محمود احمدی نژاد سپرد.
از این تاریخ مرتب برمیزان بدبختی و فلاکت مردم ایران افزوده شد. و کسی که به هنگام سخنرانی در سازمان ملل متحد بر دور سر خودهالهای از نور قدیسین عیسوی را دیده بود و معجزه را برای آیت الله العظمائی از همان جنس تعریف و بازگوئی میکرد، در رأس امور اجرائی قرار گرفت.
چنین اعجوبهای به پشتیبانی و کمک حضرت رهبر، کشور را در اختیار دزدان و رشوه خواران و تبه کاران گذاشت و خیل فاسدان را بربخشهای حساس کشور مستولی کرد. این دزدان با خاطری آسوده، از پول نفت - که در این زمان به بشکهای حتا تا حدود ۱۴۰ دلار نیز رسیده بود- هر آنچه مایل بودند چاپیدند و دزدیدند؛ و یک رقم از دزدیها به سه میلیارد دلار بالغ شد. در تمام وزارتخانهها و سازمانها - که اکثریّت سرانش از سپاه پاسداران بود- دزدی و ارتشا چنان بالا گرفت که قبح این اعمال ننگین از بین رفت. وقاحت در این مورد به حدی رسیده است که کارمند دولت و یا مؤسسه، به طور علنی شماره حساب بانکش را روی برگ کاغذ مینویسد و به ارباب رجوع میدهد و میگوید: فلان مبلغ را به حساب من در فلان بانک واریز کن؛ و فیش رسید را نشان بده تا کارت انجام شود. (این سخن را یکی از دوستان که خود همان ارباب رجوع در ایران بود، در مکالمه تلفنی برایم بازگو کرد)
دادگاه دزدان و رشوه خواران ادارات بیمه- که معمولاً مؤسسات ملی معرفی میشوند - چند ماه است در جریان است و جراید و سایتها رقم چند سد میلیاردی رشوه و دزدی آنان را به دید همگان میرسانند.
فزون بر این، از یک سو حجم واردات کالا به کشور به حدی رسیده است که نه تنها اجازه به تأسیس دستگاههای تولیدی نمیدهد، بل ظرفیت کارخانههای حاضر را نیز به نصف تقلیل داده و کارگران را بیکار کرده است. از سوی دیگر به دلایل گوناگون سرمایه داران رغبتی به کار تولیدات ندارند و ترجیح میدهند به جای تولید، وارد بازار دلالی شوند. لازم به یادآوری است که واردات کالا به این ترتیب از سوی دولت نیز، ازروی ناچاری است و راه دیگر برای همان مقدار اندک فروش نفت وجود ندارد. زیرا خریدارانی مانند چین، کره جنوبی، هند و ... در برابر خرید نفت، ارز بین المللی را پرداخت نمیکنند و حکومت اسلامی را مجبور به خرید اجناس بنجل در مرحلهی پایاپای کردهاند. این مقدار واردات که میوه و حتا سبزیهای خوراکی نظیر کاهو را نیز شامل میشود، کالاها و فرآوردهای داخلی را از رونق انداخته؛ زیرا در بسیاری موارد ارزانتر از نوع داخلی است.
در ایران تنها ارز و سکه نیست که بهای صعودی میپیماید و مرتب گرانتر میشود؛ بهای زمین و مسکن نیز طبق نوشته روزنامههای داخلی شش برابر بهای مسکن در کشور اروپائیی اسپانیاست. بهای ارزاق و مواد مورد نیاز روزانهی مردم نیز قوس صعودی دارد و هر روز فزون بر روز پیشین میشود.
به گمان من قیمت واقعی دلار در برابر ارزش اجناس و کالاهای ضروری و زمین و مسکن در ایران کنونی، هنوز به مرز واقعیّت نرسیده است. زیرا در کشوری که بهای یک کیلو گوشت سی و پنج هزار تومان است، دلار با قیمت ۱۲۲۶ تومان غیر واقع است و به دیگ بخار بدون دریچه میماند. زیرا اگر سی و پنج هزار را بر ۱۲۲۶ تقسیم کنیم، بهای یک کیلو گوشت چیزی معادل سی دلار میشود. در حالی که بهای گوشت در امریکا حداکثر کیلوئی ۱۲ دلار است. پس چنین ارزشی برای دلار نوعی فشار خفقانی بر اقتصاد کشور است.
اصولاً دلار کالائی نیست که مورد نیاز عامه مردم باشد و تنها نیازمندان ارز برای مسافرت و تجارت و کسانی که دارای وجه نقدِ افزون بر نیاز هستند میتوانند به سویش هجوم برند.
به سخنی دیگر میزان نقدینگی که در اختیار قشر مرفه اجتماع است، به حدی بالارفته است که هم تورم وحشتناک را رقم زده و هم تصمیم ثروتمندان را در حفظ ارزش پول به سوی بازارهائی کشانده است که بهای زمین و مسکن و ارز و سکه را نجومی بالا برده است. مردم وقتی میبینند و حس میکنند که روز به روز قدرت خریدشان کمتر میشود، پی میبرند که ارزش اسکناس ایرانی مرتب در افول است؛ البته نه تنها در مقابل ارزها، بل در برابر گوشت و پنیر و ماست نیز!! بنابراین میکوشند اگر مازاد درآمدی دارند، آن را به کالائی تبدیل کنند که بهایش درجهان محفوظ باشد.
از سوی دیگر پرداخت ماهانه ۴۵ هزار تومان به هر فرد برای تأمین قدرت خرید در برابر حذف سوبسیدها، به بیست میلیون مردم ساکن دهات، ثروتی غیر باور را تزریق میکند. خانواده ۵ نفره روستائی که نه بنزین میخرد و نه برق و آب لوله کشی دارد که سوبسید شاملش شود، به ناگاه متوجه شد که ماهانه رقمی غیر باور از دیدگاه همان خانواده به درآمدش افزوده شده است؛ که شاید دو برابر حاصل زراعتش در ده باشد. البته چنین وجهی به حساب کسانی هم واریز میشود که حقوق یک روز راننده شان بیشتر از این مبلغ است. پس دولت مجبوراست برای تأمین هزینههای ریالی کشور و پرداخت ماهانهی ۴۵ هزار تومانی به ۷۵ میلیون نفر، دلارها را به بهای بیشتری بفروشد. پس باید از این دیدگاه، به گرانی ارز مشکوک بود و دست دولت را در آن دخیل دانست.
همچنین، باید به این گره کور نیز اندیشید و توجه کرد؛ در شهری که بهای یک متر آپارتمان بالغ بر ۲۵۰ میلیون تومان است، دلار ۳۵۰۰ تومانی، امری غیر عادی نیست. از این رو، با زور سرنیزه و زندان و یا با تهدید و ارعاب نمیتوان جلو تورم و گرانی را گرفت. زمانی که بهای تمام اجناس روزانه در افزایش است، چگونه میتوان از صعود بهای ارز جلوگیری کرد؟
تحریمهائی که سران فریاد میزدند هیچ تأثیری ندارد، مرتب مؤثر واقع میشود و اثر خود را نشان میدهد و کم - کم سبب فلج اقتصاد شده است. لذا حکومت اسلامی به نسبتی زیاد از درآمد ارزی در مقابل فروش نفت محروم مانده است. بنابراین باید تعادل را نگه دارد و با تمهیداتی از ارائهی ارز به بازار بکاهد. به این جهات یک روز ارز مسافران را قطع میکند؛ روز دیگر از قطع ارز دانشجوئی سخن به میان میآید. روز بعد همین دولت اعلام میکند که بازرگانان باید نیمی از ارز واردات را از بازار آزاد بخرند و... همه این سخنها - راست یا دروغ - همراه همین خشک دستی و امساک است که ایجاد هراس کرده و بهای دلار را بالا برده است. گیرم یک دو روزی با زور و شاید خدعه، چند سد تومانی بهای ارز کاهش ظاهری به خود گرفت؛ این کار چون راه حلی علمی نیست و با فشار سرنیزه است، به یقین دوام نخواهد داشت و سرانجام دیگ نیز میترکد. اصولاً رفع بحران اقتصادی با تدبیر و تدبر میسر است نه با شمشیر و تحکم!
کوتاه سخن اقتصاد ایران به شدت بیمار است و فاسد؛ زیرا تولید ثروت برمبنای دزدی و رشوه خواری و کلاهبرداری نهاده شده و کشور در دست طایفه دزدانی است که به قول سخنور بزرگ شیراز، سعدی، خود در «ملاذی منیع» نشستهاند و ملت را توان دسترسی به آنان نیست. البته این ملاذ منیع نیز سبب نجاتشان نخواهد بود و همین فساد بیاندازه، خواه ناخواه حکومت را به زانو در میآورد. ولی معلوم نیست این بحران و فساد مالی، گربه وحشی را رام خواهد کرد و یا سبب سقوطشان خواهد شد. زیرا در صورت رام شدن، ممکن است تحریمها رقیق شده و یا از بین برود؛ اما فساد اداری و مالی ریشه در فرهنگ جامعه تنیده و از بین رفتنی نیست!
کالیفرنیا، دکتر محمدعلی مهرآسا
5/10/2012