داریوش
من غلام قمرم , غير قمر هيچ مگوی
پيش من جز سخن شمع و شكر هيچ مگوی
سخن رنج مگوی , جز سخن گنج مگوی
و از اين بی خبری رنج مبر , هيچ مگوی
دوش ديوانه شدم , عشق مرا ديد و بگفت
آمدم , نعره مزن , جامه مدر , هيج مگوی
من غلام قمرم ، هیچ مگوی
من غلام قمرم , غير قمر هيچ مگوی
پيش من جز سخن شمع و شكر هيچ مگوی
سخن رنج مگوی , جز سخن گنج مگوی
و از اين بی خبری رنج مبر , هيچ مگوی
دوش ديوانه شدم , عشق مرا ديد و بگفت
آمدم , نعره مزن , جامه مدر , هيج مگوی
من غلام قمرم، داریوش
گفتم ای عشق من از چيز دگر ميترسم
گفت آن چيز دگر نيست , دگر هيچ مگوی
من به گوش تو سخن های نهان خواهم گفت
سر بجنبان كه بلی , جز تو به سر هيچ مگوی
گفتم اين روی فرشته است عجب يا بشر است
گفت اين غير فرشته است و بشر هيچ مگوی
گفتم اين چيست بگو زير و زبر خواهم شد
گفت ميباش چنين زير و زبر هيچ مگوی
ای نشسته تو در اين خانه پر نقش خيال
خيز از آن خانه برون رخت ببند هيچ مگوی
من غلام قمرم , غير قمر هيچ مگوی
پيش من جز سخن شمع و شكر هيچ مگوی
(مولانا)