طلعت تقی نیا
این روزها بازار اظهار نظر «دایه های مهربانتر از مادر» در شبکه های اجتماعی داغ است. از حضورشان و خاطراتشان می نویسند و به راحتی دیگر فعالان مدنی را که اکنون در زندان هستند مقصر معرفی می کنند! وقتی نوشته هایشان را می خوانم زیر لب شعر شاعر نامدارمان را زمزمه می کنم: «هوا بس ناجوانمردانه سرد است».
برای نرگس محمدی
این روزها بازار اظهار نظر «دایه های مهربانتر از مادر» در شبکه های اجتماعی داغ است. از حضورشان و خاطراتشان می نویسند و به راحتی دیگر فعالان مدنی را که اکنون در زندان هستند مقصر معرفی می کنند! وقتی نوشته هایشان را می خوانم زیر لب شعر شاعر نامدارمان را زمزمه می کنم: «هوا بس ناجوانمردانه سرد است».
آیا متوجه هستیم که راجع به زنان زندانی قضاوت و رأی صادر می کنیم که روزگار سختی را در بند و هجران می گذرانند و عمر با ارزششان چگونه می گذرد؟
ما درباره زنانی حرف می زنیم که آنها هرگز احتیاج به دلسوزی و تعریف ما ندارند و ما نمی توانیم در جایگاه آنها باشیم.
از برابری و حقوق زنان و «حق انتخاب» مردم حرف می زنیم، اما در جای دیگر، حق انتخاب کسانی را که مورد تأییدمان نیستند و اکنون در زندان به سر می برند نقض می کنیم و از هر فرصتی برای شماتت آنها بهره می گیریم. جالب است که همچون مردسالاران، فرمان خانهنشینی و سکوت را برای زنان صادر می کنیم!!
آیا صِرفِ بودن با فرزند در خانه، فضلیت است یا آنچه به فرزندانمان می آموزیم مهم است؟ واقعاً چه کسی و طبق کدام منطق دموکراتیک و حقوقبشری گفته زنی که مادر و همسر است نباید فعال اجتماعی باشد و لازم نیست دنبال خواسته های بشردوستانهاش برود؟
اگر جامعه مدنی ما تعریف نشده و به مطالبات حقوق شهروندیمان وقعی گذارده نمی شود و حتا قوانین نیمبند موجود هم اجرا نمی شود، باید مادری و همسرِی زنانی چون نرگس محمدی و بهاره هدایت و دیگر زنان زندانی که مادر و همسر هستند، زیرسؤال برود؟
آیا وقتی مردان فعالیت سیاسی می کنند و سال ها زندانی می شوند دارای فرزند و همسر و مادر نیستند؟ در حال حاضر مردانی در زندان هستند که مسئولیت اداره همسر و فرندانشان را رها کردند و به دنبال امری که حق می نامند رفته اند و بار مسئولیتشان را زنان به عهده گرفته اند! اما وای به حال زنی که مانند این همه مردان سیاسی به دنبال حق خواهی باشد!
هزاران نفر برای دفاع از میهن و عقیدهشان راهی جبهه های جنگ شدند و تعداد زیادی شوهر، برادر و پدر در میدان های جنگ کشته، مفقود یا معلول شدند. آن هنگام ما نمی گفتیم که «آقا تو زن و بچه داری، برو سر کار و زندگی ات، تو مسئولیت داری!». یا احیانا وقتی از نابسامانی وضعیت اقتصادیشان، گرفتاریشان و بیکاری شان گفته می شد آیا ما می گفتیم که «مسائل خانوادگی ات را سپر مسائل اجتماعی قرار نده؟».
این چه نگاه سخت و خشن و مردسالارانه است که یک زن مسئول و فداکار و پُر دل و جرأت همچون نرگس محمدی را به راحتی زیر سؤال می برد؟
آن هم زیرسؤال بردن زنی که دغدغه آینده همه بچه های جامعه اش را دارد و نمی تواند از اتفاق هایی که در مملکت اش می افتد بی تفاوت بگذرد. زیرا فقط مادریکردن را در رفت روب و تیمارداری فرزند خودش نمی داند؛ او آینده ای که در خور فرزندانش است را طلب می کند.
او چه بخواهد و چه نخواهد مادر همه است حتا زمانی که پشت در زندان می ایستد تا از اعدام فرزند مادرهای دیگر چشمپوشی کنند! حتا زمانی که سرما و توهین ها را تحمل می کند باز هم او مادر است، و به خاطر همین حس عمیق مادرانه است که همدلانه با مادرهای دیگر همراهی می کند و هزینه آن را هم می پردازد. نرگس آگاهانه مسئولیت انتخاب اش را به عهده گرفته است.
نرگس محمدی فعالیت خود را همواره مدنی و مسالمت آمیز در جهت ارتقای جامعه مدنی و حقوق شهروندی دنبال می کرد و در مقام شهروندی متهعد، در راستای ارتقای حقوق شهروندی که حق هر شهروند مسئولی است می کوشید. او نه تنها وظایف مادری را انجام می داد بلکه وظایف پدری را هم بهناگزیر بر عهده داشت.
در خلوت از خودمان بپرسیم که واقعاً چه کسی مایل است از فرزندان و خانه و خانواده و دوستان بگذرد؟
طبعاً زندان، انتخاب نرگس نبود. «منتقدان» می خواهند بگویند که او شناختی از زندان و زندانی بودن نداشته!؟!
این درحالی است که همه می دانیم که نرگس به خوبی این مسائل را می دانسته اما انگیزه اش که اتفاقاً به آینده بچه هایش هم ربط دارد قویتر از همه دلهره ها و ترس هایش بود.
او با فائق آمدن بر ترس هایش به فرزندان اش مقاومت، شجاعت و مسئولیت در قبال گفته ها، حرکات و انگیزه هایش را می آموزد و جهانی پُر از شادمانی و عدالت برای آینده آنها در نظر دارد، و در نهایت با انتخاب و تصمیم آخرش حتا خود را از دیدار هفتگی محروم می کند تا بچه ها حداقل پیش پدرشان باشند.
کسانی که زندان بودند می دانند که این ملاقات های هفتگی چه قدر در روحیه زندانی تأثیر مثبت دارد.
حالا نرگس از این دیدارها هم محروم است. این دیدارها یعنی زندگی، یعنی انگیزه برای ادامه زندگی در زندان، اما او باز هم صبورانه از آن می گذرد.
چه کسی گفته که زنان اگر وارد فعالیت اجتماعی، مدنی و سیاسی بشوند حق گفتن مسائل شخصی را ندارند؟
این تلقی به ظاهر وارسته، در واقع ناشی از تابوهای کهنه و نخنما است. این تلقی قدیمی به فعالان زن می گوید که نباید از دردها و رنج ها گفت، نباید از تنهایی، از عمر و جوانی هدر رفته، از دوری و فراق فرزند، از بیماری و پریشانی فرزندان از محرومیت عشق مادرشان، از بیکسی و بیهمزبانی، از مشقت و سختی زندان، از مشکلات هم بندان و... سخن گفت!
در حالی که گفتن و نوشتن این ها نه فقط لازم است بلکه بنا به تعریف حقوق شهروندی، حق مسلم یک انسان است.
یعنی اگر هر شهروندی در چنین تنگنایی قرار بگیرد و از حقوق اش محروم شود باید همه را بگوید و بنویسد تا همه ما خصوصاً بچه ها و نزدیکان اش بدانند که او چه رنجی را متحمل می شود.
او رنج و محرومیت را تحمل می کند تا بتواند به رؤیاهایش که ایجاد یک زندگی عاری از خشونت و تبعیض و بیعدالتی است برای همگان رقم بزند.
مدرسه فمینیستی