به قلم امیر رضا امیر بختیار
دکتر شاپور بختیار |
جواد خادم حتی قادر به ساختن داستانی ساده و منسجم نیز نیست.
۳۶ سال پیش، هنگامی که شاپور بختیار مسئولیت تشکیل دولت را پذیرفت، چنان تنها بود که در انتخاب وزیرانش نیز با مشکل مواجه بود و کمتر کسی حاضر بود او را در این راه همراهی کند. در نتیجه، هیئت دولت آقای بختیار، گرچه میگفتند برخی سمتهایش برای دیگر نیروهای ملی خالی گذاشته شده است، هرگز کامل نشد. او مجبور شده بود که برخی سمتهای غیرحساس را به کسانی بسپرد که هیچ پیشینهی سیاسی و حتی فنسالارانهی مهمی نداشتند. یکی از این افراد جوانی بود به نام جواد خادم، که به سمت وزارت مسکن و شهرسازی برگزیده شد.
شاپور بختیار پس از سقوط دولتش به پاریس رفت و از آنجا به مبارزه با جمهوریاسلامی پرداخت. چندی بعد، آقای خادم نیز از کشور خارج شد و، از همان آغاز، تصمیم گرفت که از فعالیتهای سیاسی دوری گزیند. به همین علت نیز، هیچ ارتباطی با نهضت مقاومت ملی، سازمان سیاسی آقای بختیار، برقرار نکرد.
اما پس از گذشت بیش از بیست سال از قتل آقای بختیار، کوتاهمدتی است که جواد خادم به برخی فعالیتهای سیاسی روی آورده و همهی پشتوانه و سرمایهی سیاسی او در این فعالیتها نیز همان چند روز وزارتش است و بس.
اخیراً از آقای خادم مقالهای دربارهی طرح ترور آیتالله خمینی در وبسایت بیبیسی فارسی منتشر شده (در واکنش به خبری در همین باره و در همین وبسایت) که شامل ادعاهایی است که نه با مستندات تاریخی سازگاری دارد و نه با منطق و هیچ پژوهشگری نمیتواند برای آنها اعتباری قائل شود.
در اینجا تنها به دو نمونه از ادعاهای او در این مقاله، که مهمترین آنهاست، میپردازیم. آقای خادم مینویسد: «من اغلب در جریان طرحهای ترور خمینی بودم، چون من و زندهیاد مهندس رضا حاج مرزبان در جلسات امنیتی شرکت میکردیم. بهخوبی به یاد دارم که در یکی از این جلسات چند تن از امرای ارتش (بدون آقای قرهباغی) و آقای زفریر [مقام اطلاعاتی ارشد اسرائیل در تهران] حضور داشتند (هنوز دستگاههای امنیتی و اطلاعاتی کشور از همکاری اسرائیلیها بر خوردار بودند). در این نشست، صحبت از نقش شخص خمینی در انقلاب شد و همهی حاضران وجود شخص خمینی را تنها عامل پیشرفت انقلاب میدانستند و حتی نسبت به چگونگی جلوگیری از نشستن احتمالی هواپیمای حامل آقای خمینی بحث شد. همچنین درمورد ترور آقای خمینی در پاریس توسط مأموران ضربتی اطلاعات و امکان استفاده از یکی از منسوبان دکتر سنجابی، که مأمور سیا بود و به خمینی دسترسی داشت، گفتگو شد. آقای بختیار در تمام مدت یا ساکت بود یا از راهحلهای دیگر صحبت میکرد و شاید آقای زفریر سکوت آقای بختیار را دال بر موافقت او و تقاضای کمک پنداشته است.»
در اینجا نخستین سؤالی که به ذهن میرسد دربارهی عبارت «جلسات امنیتی» است. معمولاً جلسات امنیتی حکومتی تعریف سازمانی مشخصی دارد و مذاکراتِ آن ثبت و ضبط و بایگانی میشود. بر اساس مستندات تاریخی، جلسات امنیتیای که شاپور بختیار و امرای ارتش مشترکاً در آنها شرکت میکردند جلسات شورای امنیت ملی بود. اما چرا آقای خادم به جای «جلسات شورای امنیت ملی» از عبارت «جلسات امنیتی» استفاده میکند؟ دلیل آن روشن است: او نمیتواند دقیق صحبت کند، چراکه هرگز در این جلسات شرکت نکرده است. وزیر مسکن و شهرسازی عضو شورای امنیت ملی نیست و، جز به هنگام طرح مسئلهی امنیتی مهمی در حوزهی مسکن و شهرسازی، به جلسات این شورا دعوت نمیشود و هیچ یک از اعضای آن هم نمیتواند دست یکی از وزرا یا دوستانش را بگیرد و به این جلسات ببرد. تا کنون گزارشهایی از جلسات شورای امنیت ملی در دوران آقای بختیار منتشر شده که در آنها نام همهی حاضران ذکر شده؛ ولی هرگز کسی از حضور جواد خادم، که در آن زمان جوانی بیتجربه بود، خبر نداده است. ادعای حضور آقای خادم در جلسات شورای امنیت ملی نه با اسناد تاریخی همخوانی دارد و نه با روالِ کاری و مقررات شورای امنیت ملی.
تیمسار قرهباغی گزارشهای نسبتاً کاملی از این جلسات و مذاکرات آن و اعضایش داده است؛ ولی هرگز از جواد خادم یا زفریر به عنوان شرکتکننده در این جلسات نام نبرده، چنان که از موضوع ادعایی آقای خادم سخن نگفته است. به همین علت نیز، جواد خادم مجبور شده تأکید کند که این جلسه در غیاب تیمسار قرهباغی برگزار شده است تا، به تصورش، کسی نتواند مچش را بگیرد. اما قرهباغی هرگز به غیبتش در یکی از جلسات شورای امنیت ملی اشاره نکرده و، چنان که در خاطراتش میخوانیم، برای او، شرکت در این جلسات از دیگر وظایفش مهمتر بوده است.
جمهوری اسلامی نیز نوار مذاکرات چندین جلسه از نشستهای شورای امنیت ملی در دوران شاپور بختیار را منتشر کرده است، از جمله نشستی که در آن از ربودن هواپیمای حامل آیتالله خمینی صحبت شده بود؛ اما در هیچ یک از این نشستها نه جواد خادم حضور داشته است و نه مقامی اطلاعاتی به نام «الیز زفریر». گذشته از این، اگر این ادعای آقای خادم صحت داشت، بیتردید جمهوری اسلامی نوار آن مذاکرات را منتشر میکرد؛ زیرا چه تبلیغی برای جمهوری اسلامی بهتر از شرکت یکی از مقامات موساد در نشستی که در آن دربارهی ترور آیتالله خمینی به دست اسرائیل مذاکره میشود! به همین سبب نیز، رسانههای جمهوری اسلامی با آبوتاب مقالهی جواد خادم را بازتاب دادهاند.
آقای خادم این مقاله را در واکنش به ادعاهای زفریر، مسئول شاخهی موساد در ایران، نوشته است؛ اما حتی زفریر نیز از شرکت در جلسات شورای امنیت ملی سخن نگفته و تنها دربارهی دیدار انفرادیاش با آقای بختیار نوشته است: «آن ملاقات در روزی انجام میشود که تظاهرکنندگان به دفتر نخستوزیری رسیده و در حال تسلط بر ساختمان هستند و اکثر کارکنان آن گریخته و بختیار در حال بغرنجی است و حتی نمایندهی ساواک، که میبایست نمایندهی موساد را همراهی کند، فرار کرده است.» با توجه به اینکه زفریر مینویسد که زمان این ملاقات پیش از بازگشت آیتالله خمینی به ایران بوده است، در درستی ادعاهای او نیز شک و تردیدِ جدی پدید میآید؛ چراکه توضیحات او دربارهی وضع امنیتیِ کاخ نخستوزیری (رسیدن تظاهرکنندگان به دفتر نخستوزیری و در حال تصرف ساختمان) با واقعیات تاریخی سازگار نیست. علاوه بر اینها، دولت ایران، با توجه به قدرت سازمانهای اطلاعاتیامنیتیاش، برای ترور آیتالله خمینی نیازی به سازمانهای خارجی نداشت.
به نمونهی دوم اظهارات آقای خادم دربارهی «جلسهی امنیتی» ادعاییاش بپردازیم. او میگوید: «همچنین در مورد ترور آقای خمینی در پاریس توسط مأموران ضربتی اطلاعات و امکان استفاده از یکی از منسوبان دکتر سنجابی، که مأمور سیا بود و به خمینی دسترسی داشت، گفتگو شد.» آقای خادم و دیگر حاضران «جلسهی امنیتی» از کجا میدانستند که فردِ منسوب به سنجابی مأمور سیاست؟ آیا سازمان سیا هویت مأمور خود را برای آنان فاش کرده بود؟ یا ادارهی هشتم ساواک از هویت او آگاه شده و او را به حاضران معرفی کرده بود؟ مسلماً هیچ کدام. هیچ سازمان جاسوسیای حاضر به افشای هویت مأمور خود آن هم در چنین جمعی نیست. حتی ادارهی هشتم ساواک نیز، اگر از این موضوع آگاه بود، آن را در چنین جلسهای برملا نمیکرد، بلکه حداکثر آن را به شخص نخستوزیر اطلاع میداد و او نیز طبیعتاً این موضع اطلاعاتی را برای استفادههای ضداطلاعاتی احتمالی مخفی نگاه میداشت. جواد خادم حتی قادر به ساختن داستانی ساده و منسجم نیز نیست.
اما مضحکتر اینکه ادعا میشود در آن جلسه بحث شد تا از مأمور سازمان سیا در ترور آیتالله خمینی استفاده شود! مأمور سازمان سیا فقط از دستور رؤسای خود در سازمانش اطاعت میکند و نه از دستورهای شورای امنیت ملی ایران! حتی اگر شاپور بختیار در مقام رئیس دولت ایران روابط خوبی با آمریکا داشت و برای مصالح ملی و نجات کشور از سقوط به چاهِ واپسگرایی صلاح میدید که آیتالله خمینی را سازمان سیا و نه سازمانهای اطلاعاتی و نظامی ایران ترور کند؛ تنها میتوانست از دولت آمریکا چنین درخواستی را بکند، چراکه تصمیمگیری دربارهی چنین امری حتی در سطح رئیس سازمان سیا نیز نبود، چه رسد به مأمور سادهی سیا، که از منسوبان سنجابی بود. فقط رئیسجمهور آمریکا قادر بود چنین فرمانی را به سازمان سیا بدهد. حال اگر فرض کنیم که دولت شاپور بختیار از دولت آمریکا میخواست که آیتالله خمینی را ترور کند و کارتر، رئیسجمهور وقت آمریکا، نیز چنین درخواستی را قبول میکرد؛ آن گاه سازمانهای اطلاعاتی آمریکا بودند که تصمیم میگرفتند چگونه و با چه تیمی آیتالله خمینی را ترور کنند و نه آن جاسوسِ «منسوب سنجابی»!
جواد خادم در این مقاله مطالبِ غیرمستندِ دیگری را نیز مطرح و، در پایان، دربارهی چگونگی خروج آقای بختیار از کشور ادعایی کرده است که با گفتههای شاپور بختیار تناقض دارد. اصرار آقای خادم در نادرست جلوه دادنِ سخنان و خاطراتِ شاپور بختیار، از جمله دربارهی چگونگی خروجش از کشور، پرسشبرانگیز است. انگیزهی او برای این نوع داستانبافیها کاملاً روشن نیست و تنها میتوان حدسهایی در این باره زد. خوب بود که آقای خادم، همان طور که در زمان مبارزات شاپور بختیار در پاریس کاری با آن شادروان نداشت، اکنون نیز دست از سرِ او برمیداشت.
منبع: ایران لیبرال
منبع: ایران لیبرال