به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



چهارشنبه، مرداد ۰۷، ۱۳۹۴

تطهیر ساواک یا رسیدگی به پرونده اش؟ حسن بهگر

برنامه پرگار ۳۱  تیرماه که اختصاص به ساواک داشت چه هدفی را تعقیب میکرد؟
برنامه با پرسش های زیر آغاز شد : ساواک چگونه دستگاهی بود؟ 
حسن بهگر 
 با مخالفان خود چه رفتاری داشت تا چه حد در وظیفه ای که به او محول شده بود کارآمد بود؟ از ساواک چه می دانیم؟
از ساواک در ماه ها و سال های اول بعد از انقلاب چه باقی ماند؟ 
این تیترها برای یک برنامه کوتاه تلویزیونی زیاده از حد وسیع بود، زیرا نیازمند مشارکت دستکم چند متخصص و دسترسی به بسیاری از اسناد و مدارک بود که در این برنامه فراهم نبود.
اکنون ایرانیان در سنین مختلف و به مقتضای موقعیتشان، از ساواک برداشت خاص خود را دارند.
متأسفانه این برنامه ظرفیت پاسخگویی به پرسش های گوناگون آنها را نداشت.
من در اینجا به چند نکته و نه همۀ نکات قابل انتقاد این برنامه میپردازم.
در ارزیابی میزان موفقیت ساواک تصور می کنم دیگر روشن شده است که ساواک در مأموریت خود موفق نبود که هیچ، خود یکی از علل سقوط سلطنت پهلوی بود. برای نمونه، اعدام خسرو گلسرخی و کرامت دانشیان که امروز همه می دانند یک نمونه از پرونده سازی های ساواک بود تا این سازمان خود را مهم و محق جلوه بدهد و بر قدرت خویش بیافزاید. از این نوع پرونده ها کم نبودند حتا پرویز نیکخواه و دوستانش نیز قربانی همین توطئه سازی ساواک شدند. امروز مسئولان سازمان امنیت باید در مقام پاسخگویی به اعمال خود باشند ولی در این برنامه شاهد بودیم که فراستی از مسئولان اداره سوم ساواک، نه فقط از کارنامۀ ساواک شرمی نداشت و حتی مایل نبود به شکست آن در حفظ رژیمی که در نهایت از عوامل سقوطش شد، اشاره ای بکند، بلکه به عنوان مدعی بی محابا از قربانیان شکنجه بازخواست می کرد و به آنها اتهام تروریست بودن می زد.

به نقش ساواک در بازسازی وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی نیز اشاره ای نشد که در سرکوبی و دستگیری مخالفان در رژیم فعلی نیز سهم بسزایی داشت. پرونده های کمونیست ها برای رژیم اسلامی که میخواست هر چه زودتر از دست متحدان انقلابی خود خلاص شود، کاملاً قابل استفاده بود.

از میان تمامی مخالفانی که به دست ساواک سرکوب شده بودند، برنامه تمرکز خود را روی مبارزۀ مسلحانه گذاشت که باب دل فراستی بود تا با تظاهر به مبارزه با تروریسم از قانونیت دم بزند، بدون ذکر این که اولین قانون شکن خود شاه بود که قانون اساسی را که مادر باقی قوانین است، اجرا نمی کرد و با ایجاد خفقان سیاسی ، نیروهای مخالف را به طرف مسلح شدن و خشونت سوق داد. 

ساواک، یعنی دستگاه امنیتی عریض و طویلی که از اسفند سال 35 تا بهمن 57 بر جان و مال مردم تسلط داشت. تصویری که هرکس و هر نسل از آن دارد با دیگری متفاوت است. ولی خاطرات نزدیکان شاه و دستگاه حکومت او مانند اسدالله علم ، احسان نراقی و فریدون هویدا و ... قابل اتکاست و به شناخت فضای خفقان سیاسی آن زمان یاری میرساند. بی گمان یکی از علل سقوط شاه همین سرکوب و شکنجه و قتل بی محابای مخالفان بود که اگر هم بعد از بیست و هشت مرداد برایش آبرویی مانده بود، به باد داد. در مقابل، بررسی کارنامه مبارزان و فعالان سیاسی کار ساده ای نیست و زحمت بیشتری میطلبد و محتاج باز شدن پرونده ها و پژوهش جدی مورخان است و با یکی دو نکته پرانی ساواکی های سابق ختم شدنی نیست.

مأموران و شکنجه گران ساواک و پشتیبانان حکومت شاه و مأموران و آدمکشان وزارت اطلاعات فعلی و حاکمیت جمهوری اسلامی، هر بار که از ساواک سخن به میان آید، هر دو یک هدف را دنبال می کنند و آن متهم کردن و بدنام نمودن زندانیان است که تنها جرمشان مخالفت با وضعیت موجود بوده است. فراستی طوری سخن می گفت که گویی هدف همۀ مخالفان سیاسی فقط آدمکشی و ترور بوده است و به روی خود نمیاورد که حکومتی که وی مجری سرکوب و دستگیری مخالفان آن بود، فقط بر سرنیزه تکیه داشت وقدم به قدم آزادی های مصرح در قانون اساسی را پایمال کرده بود و بر وحشیگری خود می افزود تا سرانجام خود درجهنمی که خلق کرده بود نابود شد. شاهی ها معتقدند که همه مخالفان رژیم تروریست بودند و آنها ناچار بودند برای مبارزه با آدمکشی خشونت بخرج بدهند. حزب الهی ها هم برای مخالفان و مبارزان آن رژیم بجز گروه های اسلامی حقانیتی قایل نیستند و اگر سندی را از ساواک بیرون می دهند دستکاری شده و گزینشی است و همه را واداده قلمداد میکنند و همۀ اعمال آنها را منفی جلوه می دهند.

پیروزی اسلامگرایان و کشتار مخالفان توسط جمهوری اسلامی و تعرض به جان و مال مردم کار را بجایی رسانده است که ساواک شاه را روسفید کرده و به مأموران ساواک همچون فراستی جسارت داده در مقابل شاه که خودش در مصاحبه تلویزیونی به ناچار به شکنجه معترف می شود، به انکار آشکار متوسل شود و با کلمات بازی کند که فقط شلاق میزدیم! انگار شلاق زدن شکنجه نیست. سوزاندن و ناخن کشیدن و هزار و یک آزار جسمی دیگر در این میان به فراموشی سپرده میشود تا ساواکی ها بتوانند از گذشتۀ خود دفاع کنند. میگوید شکنجه نبود فشار بود! از آنجا او خود به قبح و زشتی و غیر قابل دفاع بودن این کار واقف است، نمی خواهد از کلمۀ شکنجه استفاده کند ولی به طور ضمنی بر لزوم و کارایی آن صحه میگذارد. تازه در این میان بر قانونیت تأکید می کند و از روی ناچاری فقط یکبار تلویحاً قبول می کند که این فشار و خشونت* بر اشخاصی که تفهیم اتهام نشده بودند و جرم آنها محرز نشده بود، اعمال می شده است . 

اول انقلاب بیشتر مأموران از عبارت المأمور معذور استفاده می کردند، اما جالب است که امروز فراستی از قانون و قانونیت سخن می گوید . آیا در کشور استبداد زده شاهنشاهی چیزی از قانون اساسی دستاورد مشروطیت باقی مانده بود که ساواک به آن پایبند باشد؟ در قوانین جزای ایران کجا به کسی اجازۀ شکنجه داده شده بود که شما به قانون استناد میکنید؟ ساواک محصول کودتای 28 مرداد بود. گرچه شاه هدف از تاسیس ساواک را مبارزه با کمونیسم و جاسوسان شمرده بود، از همان آغاز همه ی مخالفان استبداد شاهی دشمن فرض می شدند. اتهام مرام اشتراکی یک اتهام همگانی بود که به همه بازداشت شدگان وارد می شد . طبق قوانین کیفری همان دوران، ساواک به عنوان ضابط قانون باید حداکثر تا 24 ساعت اتهام زندانی را مشخص می کرد و جرم ارتکابی را تشریح و تبیین می نمود و بدون تعیین تکلیف حق بازداشت متهم را نداشت. ولی چنین قانونی رعایت نمی شد و زندانیان ماه ها و حتا سال ها در زندان می ماندند، بدون تفهیم اتهام و بدون آن که به دادگاه بروند. در تمام سال های حکومت آریامهر جبهه ملی فرصت فعالیت نیافت مگر در سال 39 که بنابه مقتضیات سیاست خارجی، مختصر فرصتی به آن داده شد و بلافاصله آن فضا نیز بسته شد . جبهه ملی که مرام اشتراکی نداشت ولی به اعضای آن هم همین اتهامات وارد می شد و چنین وانمود میشد که با توده ای ها همکاری یا همراهی دارند. بدیهی است در این جا امکان فهرست کردن همۀ جنایات ساواک نیست، اما همه می دانند که از سال 49 به شکنجه و کشتار شدت بخشیده شد و سدها نفر در درگیری ها کشته شدند، از ترس شکنجه های وحشتناک بود که مبارزان قرص سیانور همراه داشتند. برای مثال بسیاری در سال 49 شاهد بودند که زندانیان در اثر شکنجه کشته یا ناقص العضو می شوند. نیک داودی افسر وظیفه در اثر ضربات همین کابل هایی که قرار بود شکنجه نباشد و فقط روی زندانی فشار بیاورد، نخاعش قطع شد و جان سپرد. ناصر کاخساز در اثر ضربات مشت و لگد دوستانه و قانونی، بینایی یک چشمش را از دست داد . البته بودند کسانی که از نشاندن بر روی منقل برقی و دیگر روشها سخن گفته اند که حتماً مورد انکار فراستی و دوستانش است. ساواکی ها برای هم و به نفع هم شهادت میدهند که نبوده، اینها همه شایعه است... هنوز چگونگی کشته شدن بسیاری از شکنجه شدگان مانند دکتر معصومه طوافچیان و مهوش جاسمی مشخص نشده و گورآنها ناپیداست. اینها با کجای قانون سازگار بود؟ به اسم کدام قانون انجام میگرفت؟ فراستی به کاربرد کلمۀ سرکوب اعتراض می کند و میگوید سرکوبی در کار نبود مبارزه بود! میگویید با مبارزان مسلح مبارزۀ مسلحانه میکردید، آنهایی را که به این راه نرفته بودند چرا میگرفتید و همان رفتار را با آنها میکردید؟ اسم این هم مبارزه است؟ مبارزۀ سیاسی یعنی میتینگ دادن و نوشتن و سخنرانی کردن و تحزب. راه همۀ اینها را بسته بودید و مردم را به طرف مبارزۀ مسلحانه سوق دادید و بعد میگویید با افراد مسلح مبارزه میکردیم؟ به گلوله بستن 9 زندانی اسیر در تپه های زندان اوین مبارزه بود یا آدمکشی خونسردانه؟

اگرمجری برنامه کمی همت بخرج داده و فیلم های اعتراف نادر تهرانی را که در اول انقلاب به بخشی از قتل ها و جنایت های ساواک اعتراف کرده بود، به نمایش می گذاشت به حافظۀ ضعیف فراستی کمک می کرد تا بتواند از یاری این همکارش استفاده کند و اینهمه در دروغپردازی تند نرود.
برنامه با مسخره بازی فراستی در تلفظ پرولتاریا با تشدید، از حالت طبیعی خارج شده بود، ولی با گفتار عرفان قانعی بعنوان مورخ بی طرف به سیرکی تبدیل شد که فراستی و عرفان قانعی فرد به شعبده بازی بپردازند و قربانیان شکنجه، شهسوندی و مدنی به تماشاگرانی مات و مبهوت تبدیل شوند. فراستی به بازی با کلمات پرداخته بود که شکنجه نبود، فشار بود، سرکوب نبود مبارزه بود ! رفقای من فقط شلاق زدن را تأیید می کنند و نه چیزهای دیگر را... انگار رفقایش شاهد عادلند.
از آن طرف عرفان قانعی فرد به عنوان مورخ بی طرف!؟ از زاهدی ها بعنوان میهن پرستانی که کشور را ازتجزیه نجات دادند، نام می برد!؟ حتماً منظور از کشور ویلای اقامت حضرات در سوئیس است که دستمزد کودتایشان بود. از رؤسای ساواک با عنوان شادروانان یاد می کرد و به سبک میراشرافی و دیگر اراذل بیست و هشت مردادی هی مصدق السلطنه، مصدق السلطنه میگفت. از جوانان میهن ما که مبارزه را بجان خریدند و از خانواده و نعمات زندگی بریدند و زیر شکنجه ها جان باختند و یا با جان و جسم ناقص پاره پاره جان بدر بردند، به عنوان کسانی که ترقه بازی میکردند یاد می کرد . مورخ محترم که هم از توبره و هم از آخور می خورد هم از حمایت جمهوری اسلامی برخوردار است و هم با کارگزاران رژیم شاه روابط حسنه دارد و با آنها فالوده می خورد، از پاسخ ها به پرسش ها طفره می رفت و نمی گفت که منظور از واژه های مهملی که بکار می برد چیست و چرا بطور مشخص به پرسش ها پاسخ نمی گوید و با همۀ اصرار مجری سرانجام معلوم نکرد که چرا حکایت مبارزان علیه حکومت شاه افسانه و اغراق است . 
آنچه در این میان گفته نشد این بود که چرا ساواک بوجود آمد؟ اداره آگاهی شهربانی از زمان رضاشاه با داغ و درفش سابقه داشت و به نظر نمیامد نیازی به یک اداره دیگری باشد. گفتیم که ساواک محصول کودتای 28 مرداد بود ولی باید اضافه کرد که دستگاه اطلاعاتی انگلستان و موساد و به ویژه مستشاران سیا چه نقشی در آن داشتند و چگونه آنرا متناسب با اوضاع جنگ سرد مهندسی کردند.
راه اندازی این سیرک برنامۀ پرگار دو دلیل می تواند داشته باشد: یک جنایات جمهوری اسلامی که به شکنجه گران شاهنشاهی جرأت داده که از سوراخ هایشان بیرون بیایند و دم از قانونیت بزنند. اولینشان ثابتی بود که همین قانعی فرد راه را برایش باز کرد. دوم سیاست حامیان خارجی آنها از جمله بی بی سی که سودای بازگرداندن اوضاع پیشین را در سر دارند و با پشتیبانی از ساواک و حامیان حکومت کودتا می خواهند زمینه را برای این طرح آماده کنند.
استکهلم 2015-07-27
--------------
*جای شکرش باقی است که فراستی دستکم شلاق زدن با کابل بر کف پای متهمان و مجرمان !؟ را قبول کرد. ولی نمی دانم فراستی پاهای مجروحان کابل خورده که اندازه متکا می شد و کبود می گردید که نمی توانستند قدم از قدم بردارند و به دستشویی بروند دیده یانه ؟ یا زندانیانی که دراثر ضربه های کابل به پشت و نه به کف پا، خونریزی کلیه پیدا کرده بودند ؟
این مقاله برای سایت (iranliberal.com) نوشته شده است و نقل آن با ذکر مأخذ آزاد است.