به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



یکشنبه، اردیبهشت ۲۶، ۱۳۹۵

پشت بام آتنا فرقدانی (تصویر)


امروز برای یادآوری تکه‌ای کاغذ، بوم‌ها و تخته‌ها را ورق زدم... به ناگهان طرحی سیاه و سپید پیش رویم بود... آشنا، زرد و زخمی، گوشه‌ای از آن پاره و درمانده... خاطرات به ذهنم هجوم آورد؛ اولین هجوم، اتاقک بازجویی... "صدای تردید بازجو...صدای خنده‌ی من از کرده‌ی خود"... هجومی دیگر صدای پرسشی از درون بود که پیش از زندان، روی بام خانه، نشسته بر کولر آبی، خیره بر چراغ‌های چشمک‌زنِ شهر، از من پرسیده بود: تصاویر خواهند توانست صدایی شوند برای روشنایی این چراغ‌ها؟!! تردید... تردید... تردید!

آن هنگام در قدرت تصاویر شک داشتم... اما امروز که برای تفکر و رسیدن به ایده‌ای تازه، بار دیگر از کولر آبی بالا رفتم و در جایگاه همیشگی‌ام حضور یافتم، چشم در چشم پنجره‌ها... خیره به صدای پرستوها... تنها یقین کردم به معجزه‌ی یک حنجره: "حنجره‌ی تصاویر... رنگ‌ها... قلم‌ها... برای نشانی از سیاهی‌ها و سپیدی‌ها"
منتشرشده در صفحه‌ی فیسبوک نویسنده