به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



دوشنبه، تیر ۲۶، ۱۳۹۶

پاسخ به تحليلي جانبدارانه از افشاي مدارك جديد امريكا درباره ٢٨ مرداد

كارشكني حزب توده در روايت آبراهاميان ناديده گرفته شد

حلقه مفقوده 
شعبان جعفري (شعبون بي مخ) در كودتاي ۲۸ مرداد ۱۳۳۲
آقاي آبراهاميان با كاستن از نقش منفي و تحريك‌آميز حزب توده در سرنگوني مصدق، مي‌خواهد ارتباط ميان حمايت امريكا از سقوط دولت مصدق و حمايت آن كشور از دولت سپهبد زاهدي را با حزب توده انكار و عدم واكنش «صفوف فشرده» حزب توده را در مقابل آنان، بر خلاف دخالت‌شان در قيام ملي ٣٠ تير، به گردن دكتر مصدق بگذارد كه در بعد از ظهر ٢٧ مرداد و پس از ديداري طولاني با هندرسون، سفير امريكا، اعلاميه‌اي صادر كرد و از طرفدارانش درخواست كرد خيابان‌ها را ترك كنند.


سياستنامه|  بعد از انتشار اسناد جديد آمريكا  در مورد كودتاي  ٢٨ مرداد روزنامه «اعتماد» اقدام به انتشار يادداشتي از یرواند آبراهاميان كرد كه با نقد برخي صاحب‌نظران از جمله فريدون مجلسي مواجه شد.  اينك نقد فريدون مجلسي نسبت به يادداشت مذكور از نظر مي‌گذرد.

فريدون مجلسي، پژوهشگر، مترجم و ديپلمات سابق
در صفحه ١٠ روزنامه اعتماد پنجشنبه ١٥ تير، مطلبي زير عنوان: «يرواند آبراهاميان جزييات ديگري از اسناد جديد منتشر شده وزارت خارجه امريكا را افشا كرد» با عنوان فرعي «از نقش مستقيم سفير امريكا تا تلاش براي كمرنگ كردن مساله نفت» به قلم آقاي «فريد مرجاني» آمده است كه «به عقيده اينجانب»، در جايگاه تحليلگر و كارشناس مسائل بين‌المللي كه اسناد جديد را ديده و ٤٠٠ صفحه مرتبط آن را خوانده و مرور كرده‌ام و بسياري از وقايع آن ايام را هم به ياد دارم، تحليل ايشان بيشتر تلاشي براي اثبات حقانيت و توجيه اعتقادات آقاي آبراهاميان درباره برخي نكاتي است كه اسناد منتشر شده با آن اعتقادات مغايرت دارد.
در واقع وارد كردن اعتقادات شخصي به تحليل اينگونه اسناد، مانند تلاش مذهبيون اديان مختلف در استفاده از شيوه‌ها و مقولات فلسفي براي «اثبات حقانيت اعتقادات خودشان» است.

براي رعايت اختصار ايرادهاي شكلي و ماهوي خود را در اين مورد خلاصه مي‌كنم:

آقاي آبراهاميان جزييات جديدي را افشا نكرده‌اند، وزارت خارجه امريكا اسنادش را افشا كرده است. اشاره آقاي آبراهاميان به: «تلاش [امريكا] براي كمرنگ كردن مساله نفت» به ديدگاه شخصي ايشان باز مي‌گردد. اين اسناد انعكاس نظرات و تصميمات داخلي يك سيستم است كه ٦٠ سال هم محرمانه بوده است. مقاله تبليغاتي نيست كه در آن تبليغاتي براي رسيدن به هدفي وجود داشته باشد. اگر در اسناد مثلا از قول رييس سيا آمده بود، «تلاش كنيد مساله نفت را كمرنگ كنيد!» برداشت ايشان درست بود. كتاب «كودتا» تحليل‌هاي هدفمند آقاي آبراهاميان در آن كتاب مربوط به قبل از اسناد جديد است. يك سال قبل از ٢٨ مرداد، هنگامي كه دكتر مصدق بر سر فرماندهي كل قوا استعفا كرد و قوام‌السلطنه از طرف شاه نخست وزير شد، سه گروه شامل مليون طرفداران او، پيروان آيت‌الله كاشاني و اين‌بار براي نخستين‌بار كادرهاي منضبط و منسجم كارگري و دانشجويي و كارمندي حزب توده كه تا ديروز مصدق را بورژوا و عامل استعمار و امپرياليسم معرفي مي‌كردند، با استفاده از فرصت، براي گرفتن امتياز و تقويت نفوذ خود و تشديد غرب ستيزي در ميان ايرانيان، به حمايت از او برخاستند و در قيام ٣٠ تير شركت كردند.
بعد از سقوط دولت مصدق اين ايراد مطرح بوده است كه پس از ٢٨ مرداد آن مدافعانِ «از جان خود گذشتيم، با خون خود نوشتيم: يا مرگ يا مصدق» اكنون كجا رفتند؟ چرا سكوت كردند؟ خصوصا از حزب توده اين ايراد گرفته مي‌شود كه انسجام سازماني و تشكيلات نظامي مخفي هم داشتند؟ پاسخ واقعي اين است كه:
‌ گروه اول يعني پيروان آيت‌الله كاشاني كه از توسعه نفوذ و آزادي فعاليت حزب توده نگران بودند و به همين دليل با دكتر مصدق كه آنان را سركوب نمي‌كرد رنجيده بودند و با اختيارات قانونگذاري ايشان هم مخالف بودند، دليلي براي حمايت از ايشان نمي‌ديدند.
در اسناد منتشر شده به استناد گزارش‌هاي سفارت و «سيا» به مخالفت آيت‌الله و پيروانش با مصدق اشاره شده اما من به اثري از اينكه اين اختلاف آفريني از طرف سفارت القا شده باشد، برنخوردم. به اظهار نگراني آيت‌الله در يك ديدار سياسي درباره قدرت يافتن حزب توده اشاره شده و در اسناد و گزارش‌ها به مطرح شدن احتمال نخست وزير شدن آيت‌الله هم اشاره و چنين ارزيابي شده است كه «با مصدق كه با فرهنگ غربي آشناتر و ناسيوناليست و مخالف كمونيسم است بهتر مي‌توان كنار آمد.»


 ‌ در اسناد همه جا عنوان «تي. پي. آژاكس» [تي. پي. اِيجِكس] ذكر شده، كه نشان مي‌دهد نگراني اصلي امريكايي‌ها احتمال قدرت يافتن حزب توده بوده است. در اسناد مطلبي درباره «بركناري مصدق از همان آغاز» ملاحظه نشد. در زمان ترومن حتي از مصدق در مقابل انگلستان حمايت هم مي‌كردند. حتي اسناد دوران اوليه آيزنهاور حكايت از ادامه اين حمايت دارد. در كتاب‌هاي آقاي آبراهاميان همه جا بخش اول اين نام‌گذاري يعني تي. پي حذف شده است. [تي. پي. مخفف حزب توده و آژاكس نام ماده شوينده معروف آن زمان بود. اين نام‌گذاري نشان از هدف برنامه در قالب جنگ سرد دارد كه مي‌توان با جست‌وجوي ساده اينترنتي آن را يافت.]

‌  برخلاف نظر ايشان در اسناد اهميت نفت هرگز كمرنگ نشده است. با اينكه، بر خلاف پندار مرحوم مصدق و برخي از مشاورانش، نياز به نفت ايران در آن زمان هرگز امري اجتناب ناپذير نبود، اما اهميت آن از لحاظ تنوع بخشيدن به عرضه‌كنندگان براي تثبيت بهاي نفت و ابزاري براي فشار آوردن به ديگران زياد بود. در اسناد اخير چندين بار به خطر كودتاي حزب توده اشاره شده و حتي مصدق را با ادوارد بنش، نخست‌وزير دموكرات چكسلواكي مقايسه كرده‌اند كه با كودتاي كمونيست‌ها سرنگون شد و چكسلواكي در شمار اقمار شوروي درآمد كه نشان مي‌دهد در شرايط جنگ سرد و جنگ كره چگونه نگراني اوليه امريكا حزب توده و نفوذ آن بود.

    در اسناد به عنوان پلان «بي» يا طرح اضطراري در صورت كودتاي حزب توده، پيشنهاد شده است كه در صورت وقوع امريكا در كوه‌هاي زاگرس نيرو پياده كند و دولتي در كرمانشاه تشكيل دهد تا شوروي‌ها به نفت خوزستان و پالايشگاه آبادان دست نيابند. طبق اسناد حتي در اين باب تماس‌هايي با برخي خوانين قشقايي و بختياري گرفته مي‌شود. خوانين طرفدار مصدق قشقايي هم قول مي‌دهند كه در صورت كودتاي كمونيستي با اين طرح همكاري خواهند كرد. اين پيشنهاد نشان‌دهنده اين است كه نقش نفت را هم حتي به بهاي تجزيه ايران به شمالي و جنوبي، كمرنگ نكرده‌اند.

آقاي آبراهاميان ظاهرا نوشته‌اند: «برخلاف انتظار، اين مجموعه مدارك، اطلاعات جديدي در مورد خود «عمليات» كودتا، جاسوسان، خبرچين‌ها، انتقال پول و عمليات سياه كاري ارايه نمي‌كند.» و مي‌افزايند «از گزارش ويلبر، يك ضميمه به خصوص منتشر نشد: ضميمه‌اي حاوي اسامي روزنامه‌نگاران، سياستمداران، سناتورها، روحانيون و نمايندگان مجلسي كه از سازمان سيا مواجب مي‌گرفتند.
آن ضميمه در اين مجموع اسناد اخير وزارت خارجه نيز منتشر نشده است. » در واقع انتشار چنين مدركي مي‌توانست بن‌بست آقاي آبراهاميان را در ارايه يك نظريه قابل قبول رفع كند. منظور آقاي آبراهاميان فقط اين نيست كه ثابت كند كودتاي امريكا موجب سقوط مصدق شد.

آيزنهاور، رييس‌جمهور وقت در گزارش سالانه‌اش به كنگره، سقوط مصدق را دستاورد مهم امريكا در سال گذشته مي‌نامد. خواه كودتا باشد يا رخداد، خواه امريكايي باشد يا ايراني! آقاي آبراهاميان با كاستن از نقش منفي و تحريك‌آميز حزب توده در سرنگوني مصدق، مي‌خواهد ارتباط ميان حمايت امريكا از سقوط دولت مصدق و حمايت آن كشور از دولت سپهبد زاهدي را با حزب توده انكار و عدم واكنش «صفوف فشرده» حزب توده را در مقابل آنان، بر خلاف دخالت‌شان در قيام ملي ٣٠ تير، به گردن دكتر مصدق بگذارد كه در بعد از ظهر ٢٧ مرداد و پس از ديداري طولاني با هندرسون، سفير امريكا، اعلاميه‌اي صادر كرد و از طرفدارانش درخواست كرد خيابان‌ها را ترك كنند.

اين اسناد حكايت از درگيري‌هاي طرفداران مصدق و افراد حزب توده در فاصله ٢٥ تا ٢٨ مرداد دارد كه منجر به صدور آن دستور شد و در همين اسناد جديد با اشاره مكرر به خطر حزب توده به گزارشي از تظاهرات سالگرد قيام ٣٠ تير يعني چهار هفته قبل از ٢٨ مرداد اشاره مي‌كند كه چگونه صفوف كادرهاي حزب توده منظم و منسجم با شمار چندين هزار نفر و صفوف جبهه ملي و طرفداران‌شان آشفته و در هم ريخته و با شمار اندك بوده است. [البته دليلش روشن است، طرفداران جبهه ملي شامل روشنفكران، قضات، فرهنگيان، دانشگاهيان، پزشكان، وكلا، كارمندان و دانشجويان غير توده‌اي بود كه اغلب از طبقات و از كساني بودند كه اهل تظاهرات خياباني نبودند.

اما بخش عمده قيام‌كنندگان ٣٠ تير سال گذشته از پيروان آيت‌الله كاشاني بودند كه در سالگرد ٣٠ تير با توجه به اختلاف اصولي با مصدق ديگر تمايلي به شركت در تظاهرات نداشتند! بسياري از اينان همان‌هايي هستند كه به موجب همين اسناد در ٢٨ مرداد به خيابان آمدند به سوي شمال شهر حركت كردند، به شمارشان افزوده مي‌شد، به طرف ايستگاه راديو [ميدان ارك] و تلگراف خانه [ميدان سپه] و خانه مصدق آمدند، و در حدود ظهر تانك‌هاي ارتشي به آنها پيوستند وبه خانه مصدق حمله كردند و...؛ كه گزارش آن در اسناد منتشره از صفحات ٣٩٠ تا ٧٢٠ به‌طورمشروح آمده است. نمي‌دانم دنبال يافتن اسناد كدام عمليات محير العقول ديگري هستند؟[شكايت مليون و برخي از كادرهاي قرباني شده حزب توده اين بوده است كه چرا حزب توده مداخله و مقاومت نكرد؟ در واقع به دو نكته بايد توجه داشت، نخست اينكه اگر حزب توده دخالت مي‌كرد و پيروز هم مي‌شد، آيا سرنوشت مصدق همان سرنوشت ادوارد بنش نمي‌بود؟ و دوم اينكه هفت سال پيش از آن نيز قواي شوروي ناچار از حمايت پيشه‌وري دست كشيدند و بساط او فرو پاشيد.

به عبارت ديگر توافق يالتا را در جنگ جهاني دوم ميان شوروي و امريكا نبايد فراموش كرد، كه ايران و يونان سهم دايره نفوذ شوروي نبودند، خصوصا در آن روز كه استالين هم ديگر زنده نبود. البته من نيز اشاره‌اي به اين نكته اخير در ميان اسناد افشا شده جديد نديدم!]در اسناد اشاره‌اي به ليست نامزدهاي ١٨ نفره سفارت امريكا براي نخست‌وزيري در زمان نخست‌وزير شدن قوام‌السلطنه، يعني در فاصله چندروزه بازگشت مصدق از لاهه و اختلاف مصدق و شاه بر سر فرماندهي كل قوا و استعفاي مصدق و صدور فرمان نخست‌وزيري قوام و دولت سه روزه او نديدم. اين اتهام را مي‌توان ناشي از نفرت حزب توده از قوام دانست كه در ماجراي آذربايجان نقش مهمي عليه رفقاي دموكرات بازي كرده بود.

گزارش سفارت امريكا به واشنگتن درباره پيش‌بيني و حدس اينكه به نظر آنان چه كسي نخست وزير خواهد شد، با تهيه ليست ١٨‌نفره براي نخست‌وزيري فرق مي‌كند. كمك به روي كار آمدن قوام ٨١ ساله از سوي امريكا و سقوط سه روزه او بيش از آنكه نشانه نفوذ و سلطه امريكا باشد نشانه ناتواني و حماقت آنان مي‌بود!درباره حمايت امريكا از پرداخت غرامت بابت دارايي‌هاي ملي شده انگليس ترديدي نيست. اين مقوله از ديد آنان حقوق و اصولي و تضمين‌كننده اصول سرمايه‌داري و احترام به مالكيت بوده است وگرنه همه اقدامات مالي و تجاري خودشان در جهان در معرض مصادره كردن بدون غرامت قرار مي‌گرفت. اين اسناد [و نه تحليل‌هاي آقاي آبراهاميان]، حكايت از آن دارد كه نظاميان پاكسازي شده توسط مصدق دور هم جمع شدند تا با كمك همقطاران مشغول به خدمت عليه مصدق «كودتا» كنند.

اين اسناد نشان مي‌دهد كه امريكايي‌ها از آغاز حامي دولت ملي‌گراي مصدق بودند، اما ملي كردن نفت را مستلزم پرداخت غرامت مي‌دانستند، اسناد نشان مي‌دهد كه پس از روي كار آمدن دولت آيزنهاور، مخالفت مصدق با پيشنهادهاي مختلف از جمله بانك جهاني، افزايش روز افزون اقتدار حزب توده، پيدا شدن نيروهاي مخالف مصدق در داخل، امريكايي‌ها از آغاز سال ١٣٣٢ تدريجا و بسيار محتاطانه به نظاميان كودتاچي روي آوردند، اسناد از سرتيپ فرزانگان و سپهبد گيلانشاه به‌عنوان كساني كه از سوي نظاميان با آنها در تماس بوده‌اند، نام مي‌برد.

اسناد نشان مي‌دهد كه حمايت‌شان از نظاميان در قالب همان يارگيري‌هاي جنگ سرد قرار داشته است. اسناد نشان مي‌دهد كه وقتي مصدق شاه را متقاعد به خروج از كشور كرده بود، آقايان كاشاني و بهبهاني با آن مخالفت و دسته‌هاي پيرو خود را براي جلوگيري از خروج در ٩ اسفند (و نه بحران ٨ اسفند!) به خانه‌اش اعزام كردند (من آن روز شاهد حركت چماق به دست گروه شعبان جعفري بودم.) اسناد به قتل افشارطوس و دستگيري شركت‌كنندگان در آن توطئه اشاره مي‌كند، اما گويي متوجه اهميت عملياتي آن نبودند. اسناد نشان مي‌دهد كه زاهدي در تماس‌هاي خود خواهان حمايت مالي امريكا از دولتش پس از پيروزي كودتا مي‌شود و سفير امريكا پس از مشورت با واشنگتن آن كمك را موكول به پيروزي آنها مي‌كند.

اسناد نشان مي‌دهد كه پس از رفراندوم و حذف مجلس دليل مخالفت شاه با نخست وزير كردن كودتايي و غيرمتعارف زاهدي رفع مي‌شود و در شرايط حذف مجلس فرمان عزل مصدق و نخست‌وزير زاهدي را صادر مي‌كند. اسناد نشان مي‌دهد كه هندرسون كه عكس آن فرامين را توسط اردشير زاهدي ديده و صحت امضاي آن را نيز به تاييد مترجم رسمي سفارت [فكر مي‌كنم علي پاشا صالح كه در اسناد نام او نيامده] رسانده است، در آخرين ديدار خود در عصر ٢٧ مرداد زيركانه از مصدق مي‌پرسد:
«آيا شاه فرماني درباره عزل شما و نخست وزيري زاهدي صادر كرده است؟» و مصدق انكار مي‌كند و سپس مي‌گويد «حتي اگر چنان فراميني صادر كند او نخواهد پذيرفت.»  اسناد نشان مي‌دهد كه بعد از شكست اقدام اوليه ٢٥ مرداد كه تصور مي‌كردند با ابلاغ فرمان، يعني كودتاي كاغذي، مصدق كنار خواهد رفت و كار پايان خواهد يافت، اما منجر به مقاومت او و دستگيري حامل فرمان سرهنگ نصيري و خروج شاه از كشور شد، امريكايي‌ها اقدام براي بركناري مصدق را شكست خورده مي‌دانستند و در اسناد نيز منعكس است.

اسناد بعدي حكايت از گزارش آغاز تظاهرات و مراحل دخالت ارتشيان و سقوط دولت مصدق دارد و نيز حكايت از آن دارد كه دو روز بعد آقاي سفير در و فاي  به عهد چكي به مبلغ ٥ ميليون دلار وام براي واريز به خزانه خالي ايران به «سپهبد زاهدي» كه اكنون نخست وزير شده بود، تقديم مي‌كند! اسناد نشان مي‌دهد كه هم انگليس زخم خورده و فقير بعد از جنگ از سقوط مصدق خشنود مي‌شود و اقداماتي هم براي كمك به بركناري او كرده بود و هم امريكا كه نگران توسعه كمونيسم بود، خشنود مي‌شود.

از روز بعد از استقرار دولت زاهدي دستگيري و سركوب اعضاي حزب توده آغاز ‌و سال بعد منجر به كشف سازمان افسري حزب توده و سركوب آن مي‌شود، بي‌آنكه قربانيان آن فرصتي براي عرض‌اندام در راه آرمان از دست رفته خود يافته باشند.

منبع: روزنامه اعتماد