به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



دوشنبه، مرداد ۰۲، ۱۳۹۶

کارمن فرانچسکا: "سفر نمک زندگی است"

کارمن فرانچسکا بانچو، متولد رومانی و نویسنده است.
سفر می‌تواند رنگارنگ باشد، طولانی یا کوتاه، به دوردست‌ها یا روستای مجاور، به عنوان گردشگر یا برای کار. هر گونه که سفر کنید یک چیز در همه ‌آن‌ها مشترک است: با هر سفر زندگی‌تان دستخوش تغییر می‌شود.

کارمن فرانچسکا بانچو، متولد رومانی و نویسنده است. او از سال ۱۹۹۰ در برلین سکونت گزیده و سمینارهایی برای نویسندگی برگزار می‌کند. کارمن در یک جستاری خواندنی به پدیده سفر و نقش آن در زندگی انسان پرداخته است. 
او که زاده کشوری است که در آن اجازه خروج از کشور و سفر آزاد، در گذشته یک آرزو تلقی می‌شد، نگاهی متفاوت به سفر دارد. آن‌چه می‌خوانید ترجمه جستاری است از او برای دویچه‌وله.
به محض این‌که روزها طولانی‌تر می‌شوند و خورشید ساعات بیشتر بر زندگی پرتو می‌افکند، انگار ما هم از خوب زمستانی بیدار می‌شویم و هوس بیرون زدن از لانه گرم و نرم خود می‌کنیم. ناگهان درمی‌یابیم که حاضریم سختی سفر را به جان بخریم، حتی اگر به استقبال حوادث غیرمترقبه یا حتی خطرناک برویم.
سرچشمه این اشتیاق کجاست و چگونه بر ما چیره می‌شود؟ اشتیاقی که ما را در برمی‌گیرد؛ جوان یا پیر، بی‌پول یا پولدار، با تحصیلات بالا یا بدون آن، مجرد یا خانواده‌دار. برای سال‌های طولانی این زیارت بود که سفری واقعی محسوب می‌شد، با همه سختی‌ها و حتی گرفتن قربانی که بیشترشان هم آدم‌های معمولی بودند؛ و سفرهای آموزشی عمدتا کار افراد مرفه با سطح تحصیلات بالا به شمار می‌رفت. 
امروز اما هرکس که بخواهد می‌تواند بار سفر ببندد. سفر معنایی تازه به خود گرفته است؛ سفر برای غنای زندگی، برای بازیابی سلامت، با هدف آموزش، تفریح، استقامت شخصیت، برای گسترش شناخت و دانش به شمار می‌رود.
این‌که آیا اولیس (شخصیت اصلی اسطوره حماسی اودیسه اثر هومر) هرگز وجود داشته است یا نه را کسی نمی‌داند. اما بازگشت او به سرزمینش را به عنوان اودیسه توصیف می‌کند که برای ما یکی از باارزش‌ترین گنجینه‌های ادبی به شمار می‌رود که شاید بیان یک بدبینی منطقی به منزله نقطه مقابل اشتیاق و سرخوشی برای سفر است.

سایه‌روشن‌های گوناگون در انگیزه سفر
کریستف کلمب، مارکو پولو، آمریگو وسپوچی (که سه سال بعد از کریستف کلمب سفرش را آغاز کرد)، واسکو داگاما (جهانگرد پرتغالی نیمه قرن پانزده تا اوایل شانزده)، فردیناند ماژلان (دریانورد پرتغالی که می‌خواست کره زمین را دور بزند)، آلکساندر فون هومبلت (بنیانگذار جغرافیای نوین در سده نوزدهم)، همگی کاشفانی بودند که با ماموریت دولتی یا به اشتیاق پژوهش و کشف مکان‌های جدید رهسپار دوردست‌ها شدند و بیشترین خدمات را به علوم کردند. 
نلی بلای، از زنان پیشرو قرن نوزدهم بود که می‌خواست در مقابل پیش‌داوری‌ها نسبت به عدم توانایی زنان و عادات سفر آنان قد علم کند. او در سال ۱۸۹۰ با یکدست لباس سفر و با یک چمدان کوچک دستی دور دنیا را در ۷۲ روز و شش ساعت و یازده دقیقه طی کرد، یعنی سریع‌تر از پیلاس فوگ، قهرمان داستان رمان ژول ورن، "دور دنیا در ۸۰ روز". 
الیزابت گیلبرت، خبرنگار و نویسنده آمریکایی پس ازیک بحران در زندگی خصوصی‌اش به سفر دور دنیا رفت و در رمان  پرفروش "غذا، دعا، عشق" سفرش را شفابخش و پروسه‌ای در شناخت خود توصیف کرد. 
برای مردم اروپای شرقی که سال‌ها زیر یوغ رژیم‌های دیکتاتوری بسته زیستند، سفر کردن هنوز هم همچون یک معجزه است. مثلا اگر در رمانی پیش از انقلاب زندگی می‌کردید و یک آدم معمولی می‌بودید، به طور معمول در تمام عمرتان موفق به گرفتن یک پاسپورت و اجازه خروج از کشور نمی‌شدید. انسا‌ن‌هایی مثل من، با پرواز روح‌شان به سفر می‌رفتند، با کتاب یا فیلم و هنر و یا با قدرت تخیل‌شان. 
معنای سفر برای ما بیشتر رفتن به سرزمین‌های دوردست بود. بیشتر با مفهوم آزادی و استقلال ترکیب می‌شد؛ به نوعی می‌توان گفت با مفهوم "خوشبختی" همراه بود. پس از فروریختن دیوار در کشور خودمان، برای خروج آزاد بودیم، اما برای ورود به دیگر کشورها محدود. برای سفر به هر کشور باید روادید می‌گرفتیم. این محدودیت هم با ورود رومانی به اتحادیه اروپا برداشته شد. 

دوره بلوغ و اعتماد به نفس برای جوانان
من سال‌هاست که در آلمان زندگی می‌کنم. آلمانی‌ها اشتیاق عجیبی برای دیدن گوشه و کنار این دنیای بزرگ دارند و این امکان هم برای‌شان فراهم است. در این‌جا آزادی سفر جزیی از حقوق اولیه به شمار می‌رود. 
در این‌جا خانواده‌ها فرزندان خود را پس از اتمام مدرسه برای غنای تجربه زندگی عازم سفر می‌کنند. این فرزندان می‌توانند به عنوان مثال داوطلب برای ساختن مناطقی شوند که در گذشته در جنگ یا بحران ویران گشته‌اند. آن‌ها می‌توانند یک دوره آموزش عملی در یکی از نقاط دور افتاده آلمان را بگذرانند یا در سفر به کشوری دیگر بیاموزند گلیم خود را در یک فرهنگ کاملا غریبه از آب بیرون بکشند. 
این سال، سالی است که دوره بلوغ واقعی و تغییر به شمار می‌رود تا از یک دانش‌آموز انسانی مستقل، با احساس مسئولیت و با اعتماد به نفس برای آزمون زندگی آینده بسازند. 

سنت طولانی سیر و سیاحت
آلمان سنت طولانی در سفر دارد. دهه‌هاست که از آلمانی‌ها به عنوان قهرمانان سیر و سیاحت یاد می‌کنند. من دوستانی دارم که هرسال به جایی تازه می‌روند و در طول سال خود را برای این سفر آماده می‌کنند. کتابخانه‌ها را زیر و رو می‌کنند و یک عالمه کتاب و مقاله درباره هدف سفر بعدی‌شان، درباره ادبیات، تاریخ، زندگی، جامعه، هنر و فرهنگ کشوری که می‌خواهند به آن‌جا سفر کنند، می‌خوانند. 
در کنار آن به برنامه‌های مختلف برای شناخت بیشتر از هدف مورد نظر سفرشان می‌روند تا مناسبات سیاسی و روابط انسانی آنجا را بهتر دریابند و حتی می‌کوشند لغت‌های پایه زبان سرزمین را فراگیرند. 
من در عین حال انسان‌هایی را می‌شناسم که به هر کجا که بروند، در لحظه، مکان و زمان غایب‌اند و جای دیگری سیر می‌کنند. آن‌ها دائم در حال تکاپو برای رسیدن از یک نقطه به نقطه دیگرند و مدام در حال عکاسی از همه چیز و همه جا، تا بعدها در این عکس‌‌ها ببینند که کجا بوده‌اند یا به دوستان خود در فیسبوک نشان دهند که به چه سفری رفته‌اند. آدم‌هایی که فهرستی از نقاط دیدنی را با خود یدک می‌کشند و در اسرع وقت آن‌ها را تی می‌کشند.

بهشتی کوچک
اگرچه بیشتر ما عاشق سفریم، اما از توریست‌ها خوشمان نمی‌آید و فراموش می‌کنیم که خودمان هم یکی از همان‌ها هستیم. ما دنبال جاهایی می‌گردیم که طبیعت دست نخورده داشته باشد، ساحلی عاری از آدم، موزه‌ای که درهایش فقط برای ما باز است، حتی یونانی بدون یونانی‌ها.
بعضی‌ها‌مان بلیط گران‌تری می‌خریم و مسیرهای دورتر طی می‌کنیم تا به نقاطی برویم که فقط مردم محلی در آن‌جا پیدا می‌شوند و ما را به غذاهای سنتی‌شان دعوت می‌کنند. آن وقت به این فکر می‌کنیم که چطور می‌شود آن بهشت کوچک را با معیارهای خودی تغییر داد. 
به سفرهای کوچک و بزرگ بسیار می‌توان رفت، به آن سوی دنیا یا سفر به درون خویشتن. همه این سفرها می‌توانند به ماجراجویی بزرگی تبدیل شوند. فرقی نمی‌کند که ما برای چه‌گونه سفری تصمیم بگیریم. هر سفر رد پای خود را در زندگی ما بر جای می‌گذارد. سفر‌ها ما را تغییر می‌دهند، جوان می‌کنند، زندگی‌مان را زیباتر می‌سازند، اگر به آن‌ها اجازه بدهیم، و اگر به سرزمین‌ها و مردمان‌شان با کنجکاوی بنگریم.

دویچه وله